ایستاده در برابر توفان | الف


داستایفسکی جدای از اغلب آثار داستانی‌اش که تلویحاً ردّی از قیاس میان روسیه و اروپا دارند، در مجموعه یادداشت‌هایش نیز از دغدغه‌ی انسان روسی-اروپایی فارغ نبوده است. او در دوره‌های متلاطم زندگی‌اش رویکردهای متفاوت و گاه متناقضی به اروپا در مقایسه با روسیه داشته و آن‌ها را در نوشته‌های خود نیز منعکس کرده است. زمانی تمام قد به سوسیالیسم روسی وفادار بود و در دوره‌ای دیگر به تفکرات محافظه‌کارانه در ارتباط میان روسیه و اروپا روی آورد.

A Writer's Diary

اما به تدریج روالی مستقل و قاطع در پیش گرفت که متأثر از پوشکین بود و در خطابه‌ی خود که در جشن بزرگداشت پوشیکن ایراد کرد آن را به شکلی تمام‌عیار نشان داد. کتاب «اروپا» [Europe (بخشی از کتاب A Writer's Diary)] به سه جستار مهم داستایفسکی می‌پردازد که مهم‌ترین آن‌ها همان خطابه‌ی پوشکین است که می‌توان به آن به مثابه مانیفست این نویسنده درباره‌ی روسیه و اروپا نگریست.

داستایفسکی در جستار اول خود که «تأملاتی در خصوص اروپا» نام دارد، مقایسه‌ی دامنه‌دار و چندبعدی میان اروپا و روسیه را آغاز می‌کند. مقایسه‌ای که در خطابه‌ی پوشکین آن را به اوج خود می‌رساند. در نگاه اول، او وضعیت «گسست و تشتّت» را زیر ذره‌بین قرار می‌دهد؛ آیا اروپا نظامی به مراتب متشتت‌تر از روسیه ندارد؟ از دید این نویسنده روسیه به حکم اشتراکات بسیاری که میان فرهنگ‌های مختلفش رقم زده شده و حاکمیتی که مدام بر یکپارچگی پا فشرده است، موقعیت بهتری نسبت به اروپا دارد. او معتقد است که در روسیه شاید بتوان ترکه‌ها را دسته کرد و کنار هم چید و از شکستن‌شان پیشگیری نمود، اما در اروپا به نظر می‌آید که گسستگی‌ها فراتر از آنی باشد که تلاش‌های مختلف در جهت اتحاد تاریخی یا قانونی، بتوانند نتایج شایانی در بر داشته باشند.

برای داستایفسکی مسأله‌ی برقراری جمهوری و متعاقب آن صلحی موعود که مدام تکرار شده و به صورت شعاری فراگیر برای تمامی اروپا در آمده، اهمیتی ویژه در قیاس‌های روسی-اروپایی‌اش دارد. او به شدت با آنان که جمهوری را مترادف صلح می‌دانند زاویه پیدا می‌کند و در جستارش علناً مخاطبان را از تعبیر «جمهوری یعنی صلح» برحذر می‌دارد. از منظر او آن‌ها که به تشکیل جمهوری اهتمام ورزیده‌اند، در عمل نشان داده‌اند که موجودات صلح‌طلبی نیستند. او این پرسش را مطرح می‌کند که در موقعیت کنونی (همان موقعیت سال 1876) چه کسانی اعلام جمهوری کردند و خود به طور مشخص پاسخ می‌دهد که: بورژواها و خرده‌مالکان. اما این دو گروه که سابقه‌ی ضدجمهوری‌خواهانه‌ی خود را پیش‌ترها و در تقابل با گروه‌های دموکراسی‌خواه نشان داده بودند و بنابراین سکه‌ی امروزی جمهوری آن‌ها، عیار چندان درخوری ندارد.

نویسنده در جستار دوم با عنوان «در اروپا استیریوتسکی هستیم و بس» به بررسی جایگاه روسیه در اروپا می‌پردازد. «استیریوتسکی» اصطلاحی برساخته است که برای اهالی سن‌پترزبورگ و داستایفسکی معنای انسان مهملِ خودباخته‌ی بی‌مایه و غالباً مست را دارد. نویسنده بر این باور است که روسیه برای مدت‌هایی طولانی سعی در تسلیم در برابر اروپا و پذیرش شکل و شمایل و علایق و سلایق اروپایی داشته است. این مسأله که چرا حتی بخش بزرگی از سوسیالیسم روسی خودباخته‌ی تئوری‌پردازی‌ها و لفاظی‌های اروپایی شد و اصالت خود را دستخوش تزلزل نمود، چیزی است که به راحتی از ذهن موشکاف داستایفسکی قابل گذر نیست و با آن درگیر نقد و نکوهش‌های بسیار است. او در این میان روشنفکران را نیز درخور سرزنش و انتقاد می‌بیند که چرا به جای تأکید بر آن‌چه می‌توانست تفکر ناب و بومی باشد و دنباله‌رو جنبش‌ها و جریان‌های رنگارنگ اروپایی نشود، در مقاطعی مرعوب موج‌ها شده و موجب شده‌اند در میان اروپاییان موجوداتی مقلد و فاقد خصلتی مستقل به شمار آییم. چرا نتوانستیم خلق و خصلتی مستقل برای مردم روسیه متصور شویم، در حالی که پتانسیل چنین تفکیک خلقی و خصلتی برای آن‌ها وجود داشت و ما بهره‌ای از این موهبت نبردیم.

اما به نظر می‌رسد بخش سوم از این جهت که به تبیین روح اصیل روسیه می‌پردازد اهمیت شایان توجهی دارد. داستایفسکی در این بخش مانیفست پوشکینی خود را رونمایی می‌کند. از نظر این نویسنده پوشکین به نوعی، پیامبر روسیه به شمار می‌آید، زیرا در موقعی ظهور کرده است که روسیه بیش‌ترین قرابت را با خودآگاهی حقیقی خود داشته است. اما داستایفسکی در عین حال از اعتراف به این مسأله که پوشکین نیز همچون خودِ روسیه دوره‌های تکاملی بسیاری را تا رسیدن به بلوغ پیموده، هیچ ابایی ندارد. او می‌پذیرد که پوشکین در عین نبوغ سرشار، در دوره‌هایی مقلد دیگر ادیبان اروپایی بوده و شعر و نثرش در سایه‌ی آن‌ها بالیده و به ثمر رسیده است.

نویسنده به مقایسه‌ی کار پوشکین با دیگران در اروپا می‌پردازد و به وضوح می‌توان دید که به این نتیجه می‌رسد که این شاعر و نویسنده‌ی نخبه‌ی روسی، راه مستقل خویش را می‌یابد و آن خصلت و خوی ناب روسی را که مد نظر داستایفسکی است، تثبیت می‌کند. برای داستایفسکی انتخاب پوشکین به عنوان مصداق بارز روح روسی، پر از شواهد و مستندات ریز و درشت است. او به پوشکین به مثابه ملت روس می‌نگرد و از ابعاد مختلف ادبی، فرهنگی و اجتماعی دست به مقایسه‌ی او با همتایان اروپایی‌اش می‌زند. بدیهی است که او پوشکین را یک روشنفکر تمام‌عیار، یک نظریه‌پرداز پخته و یک روس اصیل در نظر می‌گیرد. آن هم در برابر اروپایی که در هر حال هیچ‌گاه نمی‌تواند از تشتت و از هم‌گسیختگی رها شود و تا استقلال و تثبیت اصالتش فرسنگ‌ها فاصله دارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...