حماسه بیوولف | سازندگی


تحلیل‌هایی که درباره‌ «گرندل» [Grendel] شاهکار جان گاردنر [John Gardner] وجود دارد، با توجه به فلسفه حماسه‌های ایسلندی، «توفان» شکسپیر و هر اثر کلاسیک دیگری که درباره‌ ماهیت دوگانگی و نبرد بین خیر و شر و وحشی و متمدن است، بیانگرِ این است یک نیاز ادبی برای شکل‌دادن به مقوله «انسان‌سازی هیولا» در «گرندل» وجود دارد.

گرندل» [Grendel] جان گاردنر [John Gardner]

گرندل شخصیت افسانه‌ای و کهن رمانِ گاردنر است، معماگونه و با پیچیدگی‌های ظریف و دشوار. به‌سختی می‌توان در یک نقد گفت که این رمان دقیقا چیست. و درخشش آن در همین است. این رمانی است که مقدم بر فانتزی بزرگ است، اسطوره‌شناسی شگفت‌انگیزی را دنبال می‌کند: داستان بیوولف.

اعماق و لایه‌های آن، به خواننده اجازه می‌دهد تا نحوه درک روایت را مطابق با باور یا فلسفه شخصی انتخاب کند. به‌این‌ترتیب، به شیوه‌ای چندوجهی می‌درخشد، به این معنا که هریک از ما آن را در پس‌زمینه‌ای از دانش شخصی درک می‌کنیم. ما از طریق داستان به نتیجه نویسنده هدایت نمی‌شویم، بلکه از ما دعوت می‌شود به شکلی که می‌خواهیم پایان را تغییر دهیم.

این رمان بازگویی بیوولف -اولین حماسه شناخته‌شده اروپایی- است، این‌بار از دیدگاه کنجکاوانه‌ گرندل. این هیولا بسیار بیشتر از هر انسانی، هسته اصلی آنچه انسان‌ها را به جلو می‌راند - کنجکاوی - را نشان می‌دهد. گفت‌وگوی او با اژدها نشان‌دهنده سردرگمی و خشم گسترده سالخوردگان حکیم است که با جوانان ملاقات می‌کند.

علیرغم تلاش برای گیج‌کردن از طریق حیله‌های معنایی، جرعه‌ آخر این اثر بسیار زلال و لذت‌بخش است: «توصیه من به تو، دوست خشن من، این است که به دنبال طلا بگردی و از آن محافظت کنی.» ما از هیولای بی‌خبری پیروی می‌کنیم که طبیعت او به او اجازه می‌دهد با غریزه پست عمل کند، دنبال می‌کنیم تا جایگاهش را در کیهان درک کند، تا تفاوت بین زندگی در «نمی‌توانم نفس بکشم» و برای رهایی پنجه می‌زنم.

رمان درست از جایی‌که گرندل با هروتگار ارتباطی مستقیم برقرار می‌کند دچار یک شکاف معنایی می‌شود، گرندل او را می‌کشد. تعامل کمدی او با انفریث ابتدا با یک سیب و سپس با واژگانی تازه، تردید او را در رابطه با آنچه از دیگران شنیده بود برانگیخت، او ادعا می‌کرد که «سطل زباله شعر، ابری از کلمات، برای آرامش‌بخشیدن به ناامیدان است» و حمایت می‌کرد از این ادراک که همه‌چیز باید «یک ایده‌آل باشکوه» باشد: «خرد شد وقتی که فهمید هرآنچه که برای آن زحمت کشیده است بی‌نتیجه می‌ماند.»

این یک نقطه عطف است، درست مانند شکسپیر، زمانی که طبیعت شروع به گفت‌وگو با تمدن می‌کند، زمانی که وحشی به‌طور مستقیم با افراد فرهیخته تعامل می‌کند. رابطه پیچیده گرندل با ملکه زیبایی به نام والتئو، ذهن او را در رسیدن به خواسته‌ها و امیالش گنگ‌تر می‌سازد.

دستیابی بزرگ در رابطه با این داستان، این است که زندگی کربنی نیازمند بازتولید مدنیت است، چیزی که موضوع حیوان‌شناسی را نیز مختل می‌کند، رشد فلسفی گرندل متوقف می‌شود و درست در زمانی که خشم غیرقابل کنترلی دارد و خود را آماده‌ کشتار می‌داند، به‌خاطر ناتوانی در رسیدن به هدف، خود به یک قربانی تبدیل می‌شود.

برای درک بهتر باید بگوییم که گرندل نیازی به تسخیر ندارد، او دائما علت و معلول را نادیده می‌گیرد، همدلی را تحقیر می‌کند و از همدردی بیزار است. درنهایت گاردنر زندگی گرندل را با یک سردرگمی شگفت‌انگیز به پایان می‌رساند. قاتل او در کلمات مرده‌ نویسنده می‌زیسته و خود گرندل نیز زندگی خود را به عبارتی زیرکانه می‌سپارد: از هیچ، هیچ حاصل نمی‌شود.

آدام براون می‌گوید اغلب فکر می‌کنند که تمام رمان فقط خود گرندل است که با زمین بارانی و سنگلاخ، وسعت آسمان و سرمای زمستان مواجه می شود... اما گرندل اراده خود را در برابر ناگزیر‌بودن تاریخ قرار می‌دهد.

گرندل» [Grendel] جان گاردنر [John Gardner]

«حقیقتِ» گرندل در بسیاری از آثار ادبی اثبات شده، او هیولایی است که بشریت را برای مقابله با طبیعت تشویق می‌کند. مهم نیست که چه چیزی در سینه او نهفته است، تحریک می‌شوید و وادار به فکرکردن و نقشه‌کشیدن، توسط دیگران برای بقا به فردی بی‌رحم تبدیل می‌شوید، شما انسانی هستید در مقابل وضعیت و چالش‌های مختلف بشر، مانند کوه و کوهنورد، جدایی‌ناپذیر‌.

به‌هرحال، این رمان را بخوانید، زیرا باعث می‌شود فکر کنید و به تعریف درست‌تری از خودتان برسید.

[«گرندل» با ترجمه مرتضی زارعی و توسط نشر خزه منتشر شده است.]

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...
در طبقه متوسط، زندگی عاطفی افراد تحت تأثیر منطق بازار و بده‌بستان شکل می‌گیرد، و سرمایه‌گذاری عاطفی به یکی از ابزارهای هدایت فرد در مسیر موفقیت و خودسازی تبدیل می‌شود... تکنیک‌های روانشناسی، برخلاف ادعای آزادی‌بخشی، در بسیاری از موارد، افراد را در قالب‌های رفتاری، احساسی و شناختی خاصی جای می‌دهند که با منطق بازار، رقابت، و نظم سازمانی سرمایه‌دارانه سازگار است ...