به شهادت تاریخ معاصر مخالفان نیما از چند طیف مختلف هستند که البته نیت همه آنها در مخالفت با نیما و شعر نو یکی نیست.
از شعرم خلقی به هم انگیـختـهام
خوب و بدشان به هم در آمیختهام
خود گوشه گرفتهام تماشا را، کآب
در خوابـگه مورچـگان ریختهام
این حقیقت که نیما مخالفان زیادی داشت ـ و دارد ـ بر کسی پوشیده نیست؛ چرا که نیما به زعم خودش با کاری که کرد، «آب در خوابگه مورچگان» ریخت و خواب هزاران ساله آنها را بر آشفت!
نکته دیگر این که بر خلاف تصور بسیاری از مردم، طیف مخالفان نیما از آغاز شکل گیری شعر نو تاکنون فقط به «سنت گرایان متعصب» محدود نمیشود. به شهادت تاریخ معاصر، مخالفان نیما از چند طیف مختلف هستند که البته نیت و انگیزه همه آنها در مخالفت با نیما و شعر نو یکی نیست. بعضی به علت حسادت، گروهی به دلیل پاسداری از میراث ادبیات پارسی، عدهای از سر جهل و ناآگاهی و جمعی نیز به انگیزه «ماهی گرفتن از آب گل آلود» بر طبل مخالفت با نیما کوبیدند. به هر شکل این مخالفتها باعث شد که نیما به مدت 25 سال در مهجوری و گمنامی به سر برده و از سوی عوام و خواص مورد تمسخر، تحقیر و بیمهری قرار گیرد. شمس لنگرودی در این خصوص میگوید: «نیما پس از 20 سال تلاش، نه فقط در میان تودههای شعر دوست ناشناخته ماند، بلکه از سوی روشنفکران نوگرا نیز چندان که شایسته اوست، جدی گرفته نمیشود.» (1)
«... و این مطلب را آلاحمد بعدها ـ در آذر ماه 1340 ـ نوشت. در سال 1325، پدر شعر نو ایران ـ بعد از 25 سال ـ ناشناختهتر و مطرودتر از آن بود که کسی، چیزی درباره شعرخوانی او در آن شب ـ در نخستین کنگره نویسندگان ایران ـ بنویسد.» (2)
به طور کلی مخالفان نیما را در چهار گروه می توان تقسیم بندی کرد:
1ـ مدعیان پیشوایی شعر نو (تجددخواهان افراطی)
2ـ سنت گرایان متعصب
3ـ سنت گرایان معتدل (اعتدالیون رمانتیک)
4ـ متشاعران فرصت طلب
1ـ مدعیان پیشوایی شعر نو
اولین جبهه مخالفان نیما، مدعیان پیشوایی و رهبری جریان شعر نو بودند. این جریان در نیمه اول دهه 20 با هدف انکار نیما به عنوان بنیانگذار شعر نو به میدان آمدند. از قرائن و شواهد تاریخی پیداست که مخالفت این گروه با نیما تا حدود زیادی در «حسادت» و «خودبینی» ریشه داشته است. در رأس هرم این مخالفان، دکتر پرتو تندرکیا (شاهین) قرار دارد. تندرکیا در مهر ماه 1318 با صدور بیانیهای آتشین مدعی پرچمداری شعر نو و انقلاب ادبی در شعر پارسی میشود و با طعن و کنایه، نیما را مخاطب قرار میدهد و میگوید:
«بعد از 1318، فارسی تمام آهنگینسازان زدوده است و نو، این خود یکی از بهرههای بزرگ انقلاب نوزای ادبی به شمار میرود. گویی همه بر شیوه انقلاب رفته اند؛ حتی کسانی که کلماتی بی معنی ردیف کردهاند، آهنگ کلمات شان به طور کلی همساز با گوهر فارسی. البته پیش از 1318، قطعات زدودهای وجود داشته، ولی شکوفه هایی است اتفاقی که در زمستان تنیده. بعد از 1318، بهار است!» (3)
از دیگر کسانی که مدعی شعر نو بودند، از «هوشنگ ایرانی» باید نام برد. علاوه بر این دو تن، شاعران نواندیشی همچون: محمد مقدم، تقی رفعت، بانو شمس کسمایی، جعفر خامنهای، ابوالقاسم الهامی (لاهوتی)، و جواهری(روا هیچ) در گروه شاعرانی بودند که هر یک با نوآوریهای خود در زبان و خلق آثاری در قالب نو، بستر را برای ظهور نیمایی و تثبیت آن فراهم کردند و در نهایت زمینه و زمانه برای تجددطلبی و «رنسانس ادبی» مهیا شد.
نکتهای که در مورد افرادی همچون هوشنگ ایرانی و تندرکیا باید گفت این است که بنیان تجددخواهی این گروه بر پایه الگوبرداری صرف از نظریههای غربی - شعر سوررئالیستی (Surrealisme) و دادائیستی (Dadaisme) - استوار شده بود و علاوه بر این، دغدغه و تعلق خاطری به پاسداری از میراث گرانسنگ ادب پارسی نداشتند. جالب است که بدانید شعر «سنگر خونین» (ابوالقاسم لاهوتی، اولین شعری است که در قالب شکسته عروضی سروده شده است (1302 ه.ش). البته این شعر ترجمه موزون شعری از ویکتور هوگوست.
«جرقه» نیز نام اولین مجموعه شعر نیمایی است که در سال 1324 چاپ شد. شاعر این مجموعه «منوچهر شیبانی» است. شمس لنگرودی ضمن تعریف خاطرهای از شیبانی می گوید:
«منوچهر شیبانی در گفت وگویی که در سال 1373 در منزلشان با هم داشتیم به نکته جالبی اشاره کرد که در شناخت کیفیت و علل اجتماعی تحول شعر نو قابل توجه است. ایشان می گفت من این شیوه از شعر نو (شعر نیمایی) را، در زمان اشغال مازندران، با شنیدن شعری از ابوالقاسم لاهوتی، از زبان سربازی روس آموختم. می گفت من تا آن وقت نام نیما و حتی ابوالقاسم لاهوتی را نشنیده بودم، و سرباز روس از این که من بانی شعر نو در ایران (یعنی لاهوتی) را نمیشناختم، حیرت میکرد!» (4)
آنچه که درباره تجدد خواهان افراطی باید گفت این است که از این گروه، هیچ کدام نتوانستند جریان شعر نو را تداوم بخشند و به توفیقی دست یابند. علت این ناکامی و شکست نیز مشخص است. تندرویهای این گروه در تجددخواهی و بی توجهی به زیرساختهای فرهنگی و دینی جامعه ایرانی در عرصه نوآوری و خلاقیت، راه را بر تداوم این جریان سد کرد و امروز در تاریخ شعر نو، تنها نامی از آنها باقی مانده است و بس.
2ـ سنتگرایان متعصب
«سنّت گرایان متعصب» طیف دوم مخالفان نیما را تشکیل میدهند. افرادی چون: دکتر مهدی حمیدی شیرازی، ملکالشعرای بهار، رعدی آذرخشی، رهی معیری، صورتگر و .... در ظاهر علت اصلی مخالفت این گروه با نیما، ادّعای پاسداری از میراث گرانسنگ ادب پارسی بود. این گروه خود را سنگربانان شعر سنتی میدانستند و کار نیما را در حوزه شکستن اوزان عروضی و کوتاه و بلند کردن مصراعها بدعتی خطرناک می دانستند که باید با آن مقابله می شد. البته با بررسی قرائن و شواهد به نظر می رسد انگیزههای شخصی نیز در این مخالفتها دخیل بوده است که در اینجا قصد پرداختن به آن را نداریم.
سیروس طاهباز درباره مخالفت ریشه دار دکتر حمیدی شیرازی با نیما چنین می گوید: «سال 1325 نخستین کنگره نویسندگان ایران تشکیل میشود... بعد که نوبت شعر خواندنها میرسد، دکتر مهدی حمیدی این شعر را درباره نیما میخواند:
سه چیز هست در او: وحشت و عجایب و حُمق
سه چیز نیست در او: وزن و لفظ و معنا نیست
اگر زمانی خود این سه بود و آن سه نبود
بعید نیست که شعری شود که شیوا نیست...
در اینجا ملکالشعرای بهار که رئیس جلسه بوده، حرف شاعر را قطع میکند که کنگره جای خواندن این شعرها نیست. نیما از جا بلند میشود و میگوید: آقای رئیس! اجازه بدهید بخواند. آینده قضاوت خواهد کرد که شعر کدام یک از ما میماند، و دیدیم که این آینده چه زود رسید.» (5)
نیما اما به خاطر اعتقاد و ایمان راسخی که به کار خویش داشت، همه این تحقیرها و زخم زبانها را به جان می خرید و خَم به ابرو نمی آورد. او گوشش از صدای آیندگان پر بود و خوب میدانست که نسل فردا قدرشناس مجاهدتهای 30 ساله او خواهد بود. از همین رو بیاعتنا به همه این حرفها، استوار و ثابت قدم و با «خودباوری» تمام به راه خود می رفت و همچنان آب در خوابگه مورچگان می ریخت:
«از قضاوت هیچ کس در خصوص اشعار من نگران نباشید... حرف کسی باری از روی دوشی برنمیدارد. من همین قدر باید از عنایتی که جوانان نسبت به کار من دارند، متشکر باشم... به نظر میآید که در سوراخ مورچه ها آب می ریزم و تفاوت من با مردم در این است که مردم در باره من فکر می کنند، امّا من این طور زندگی می کنم، و همه چیز در زندگی است.» (6)
3ـ سُنّت گرایان معتدل
پیشتر نیز اشاره شد که در کنار شعر نیمایی(جریان اصلی شعر)، جریانهای دیگری هم شکل گرفت که صد البته متأثر از شیوه و اسلوب نیما و شعر نیمایی بود. یکی از این جریانها که بعد از شهریور 1320 در عرصه ادبیات ایران، نمود نسبتاً قدرتمندی پیدا کرد و حـــدود یک دهه بر فضای ادبیات ایران تسلّط یافت، جریان «سنّت گرایان معتدل» بود. جریانی که در شکل گیری و تکوین آن، شاعرانی همچون: استاد شهریار، دکتر پرویز ناتل خانلری (پسرخاله نیما)، دکتر مجدالدین میرفخرایی معروف به «گلچین گیلانی» و سراینده شعر معروف و خاطرهانگیز «باز باران»، فریدون تولّلی، دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن و منوچهر شیبانی بودند.
تعلق خاطر طلایه داران این جریان ادبی به قالبهای پیوندی ودو رگه ای همچون «چهارپاره» و «دوبیتیهای پیوسته» بود که امروزین تر به نظر می رسیدند و مُخاطبین بیشتری را جذب میکردند.
تأثیرپذیری این گروه از شاعران از نیما امری غیرقابل انکار است. برای مثال شاعرانی چون: فریدون توللی و ناتل خانلری اولین اشعار خود را با الهام از «افسانه» نیما سرودند، ولی از آنجا که می خواستند خود را بانی شعر نو معرفی کنند، همیشه این تأثیرپذیری را کتمان می کردند و همین امر بود که باعث آزردگی نیما میشد و او را وادار می ساخت تا برای دفاع از حقانیّت ادبی خویش به افشاگری درباره این جریان بپردازد:
«این جوان ـ خانلری ـ آینده را نگاه نمیکند... جوانهای سادهلوح دیگر را (مثل نادرپور و توللی) به دور خودش میکشد و هر کدام یکی از مدلهای مرا (که بین قدیم و جدید است) سرمشق کار خود قرار داده، عنوان میدهند که به شعر من، صورت کامل حسابی را دادهاند. یعنی به دور انداختههای مرا وسیله پیشرفت کار دنیاییشان قرار میدهند.» (7)
نیما هوشمندانه دریافته بود که پیروی خانلری از او صادقانه نیست؛ چرا که هدف خانلری از تظاهر به تجدّدخواهی و نوگرایی، چیزی جز ادّعای پیشوایی شعر نو نبود: «این جوان می خواهد پیشوایی شعر را از دست من بگیرد و همهاش میگوید من همچنین گفتهام و چنین گفتهاند، ولی به چاپ نرسیده است.» (8)
و امّا حدود سالهای 1327 از بطن این جریان، نسل جدیدی از شاعران سر برآوردند که ضمن تأثیرپذیری بیشتر از نیما (البته در صورت) از زبانی رُمانتیک برخوردار بودند. به همین خاطر نام آنها را می توان «اعتدالیون رمانتیک» نهاد. شاعرانی همچون: هوشنگ ابتهاج(سایه)، سیاوش کسرایی، نادر نادرپور، اسماعیل شاهرودی(آینده)، نصرت رحمانی، حسن هنرمندی، فریدون مشیری، محمد زُهری و ... اشعار این گروه از شاعران به خاطر برخورداری از مؤلفههایی چون: سادگی، لطافت، صمیّمیت و رمانتیسم، دایره مخاطبان شعر را گسترش داد و مورد قبول و پسند بسیاری از مردم واقع شد. شعر «کوچه» فریدون مشیری از معروف ترین این شعرهاست:
بیتو، مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم...
علت اصلی نارضایتی نیما از شاعران طیف «اعتدالیون رمانتیک» به خاطر آن بود که این گروه از شاعران، بیشتر در صورت متأثر از او بودند و در اصول از موازین شعر سُنّتی و قدیم پیروی میکردند.
نقطه، سرخط!
جبهه سنت گرایان جدید (اعتدالیون رمانتیک) بعد از سال 1334 رو به ضعف می گذارد و آرام آرام شعر سپید شاملویی در بطن شعر نیمایی نطفه میبندد، در واقع باید گفت که بعد از سال 34 با ظهور شاملو و شعر سپید، شعر نیمایی به مرحله بلوغ و کمال خویش نزدیک میشود. شاملو یکی از پیشنهادهای نیما را با ابداع شعر سپید به مرحله اجرا میگذارد و با ابداع هوشمندانه خویش، به زبان نیما صیقل و تراش تازهای میدهد. به یقین می توان گفت که کار شاملو اجرای قدرتمندانه و هنرمندانه «اتود»های نیما در خصوص نزدیکی زبان شعر به نثر است. نیما خود به این امر وقوف داشته، چنان که در جایی گفته است: «تمامی شعرهایی که من نوشتهام، به آن سامانمندی و قطعیت نرسیده و خیلی از آنها، تجربههایی است که نرسیدهام آنها را آن طور که باید تراش بدهم.»
بدون تردید دهه 40، دهه پر بار و درخشانی برای شعر امروز ایران است. دههای که در آسمان ادبیات ایران ستارگانی همچون: اخوان، شاملو، فروغ و سپهری ظهور کردند و درخشیدند. شعر شاعران این دهه، شعری آرمان گرا و اجتماعی است که تأویل و تفسیر آن نیاز به تأمل و رمزگشایی دارد. البته در این میان دکتر شفیعی کدکنی نسبت به توفیق جریان شعر سپید یا شاملویی بدبین است و در این خصوص میگوید:
«شعر منثور یا سپید که هنوز هم فقط و فقط در شاملو و کارهای او قابل مطالعه است، شعری است که میکوشد موسیقی بیرونی شعر را به یک سوی نهد و چندان از موسیقی معنوی و گاه موسیقی کناری کمک بگیرد که ضعف خود را ـ از لحاظ نداشتن موسیقی بیرونی ـ جبران کند. اما توفیق این گونه شعر، به جز در کارهای درخشانی از احمد شاملو، هنوز مورد تردید است.» (9)
البته ناگفته نماند که استادان ارجمندی همچون دکتر شفیعی کدکنی در راهیابی و تثبیت شعر نیمایی در دانشگاه نقشی قابل تأمل و تأثیرگذار داشتهاند و اقبال و استقبال جامعه دانشگاهی از شعر نیمایی تا حدود زیادی مدهون تلاشهای عالمانه بزرگوارانی همچون ایشان است.
باعث بسی خرسندی است که امروز علاوه بر دکتر شفیعی کدکنی، طیف دیگری از استادان برجسته و فرهیخته دانشگاهی همچون: دکتر اسماعیل حاکمی، دکتر سیروس شمیسا، دکتر علی محمد حق شناس، دکتر یاحقی، دکتر رستگار فسایی، دکتر حمیدیان، دکتر پورنامداریان و ... با مهر تأیید زدن بر شعر نیمایی و تأیید این سبک جدید ادبی، راه را برای تبیین و تشریح اصول شعر نیمایی و نقد عالمانه آن در دانشگاه فراهم کردهاند. چنان که امروز بسیاری از دانشجویان ـ در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری ـ با اشتیــاق فراوان، موضـوع پایان نامههای دانشجویی خویش را با راهنمایی این بزرگواران، به شعر نیمایی اختصاص میدهند، و این خود دستاورد کمی نیست.
این اتفاق خجسته مؤید این نظریه است که شعر نیمایی در روزگار ما به عنوان یک سبک مقبول ادبی که در ادامه روند تکوینی و سیر تکاملی ادبیات پارسی می تواند مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد، در جامعه دانشگاهی ما به جایگاهی رفیع و شایسته دست یافته است؛ آن چنان که حتی متعصب ترین سنت گرایان نیز برای عقب نماندن از قافله نوآوری ـ علی رغم میل باطنی خویش ـ ناگریز از به رسمیت شناختن آن و پذیرش این واقعیت ادبی هستند. و جالب تر آن که بسیاری از آنان ـ خواسته یا ناخواسته ـ در قالبهای نیمایی دست به آفرینشهای ادبی نیز میزنند!
4 - مُقلدان صورتی!
آخرین طیف از مخالفان نیما را « متشاعران فرصت طلب» یا «مقلدان صورتی» تشکیل می دهند. طیفی که از زمان نیما تا به امروز خود را پشت نقاب شعر نو پنهان کردهاند و در قالب شعارهای ظاهرفریب تجدد و نوآوری، تیشه بر ریشه ادب هزار ساله پارسی میزنند و ظاهرا گوششان نیز به هیچ حرفی بدهکار نیست! هر چند بنیانهای استوار ادب پارسی را این بادها هرگز به لرزه نمیاندازد و با این ترفندها و شعبده بازیها خللی به این بنیان مرصوص وارد نمی شود، اما بیم آن میرود که بدعتگذاریهای بیمبنا و بدآموزیها و شالودهشکنیهای این گروه، نسل نوآمده ادبی را به بیراهه بکشاند و فرصت شاگردی و تجربه آموزی از محضر سرهنگان و پیشاهنگان ادب پارسی را از آنان بگیرد که هرگز چنین مباد.
__
منابع و مآخذ:
1 - شمس لنگرودی، نیما یوشیج، تهران، نشر قصه، چاپ دوم، 1384، ص 98.
2 - همان، ص 104.
3 - پرتو تندرکیا (شاهین)، نهیب جنبش ادبی، 1335، ص 194.
4 - شمس لنگرودی، نیما یوشیج، تهران، نشر قصه، چاپ دوم، 1384، صص 101 و 102.
5 – سیروس طاهباز، کماندار بزرگ کوهساران، تهران، ثالث، چاپ اول، 1380، صص 436 و 437.
6 – شراگیم یوشیج، نامه های نیما، تهران، نگاه، چاپ اول، 1376، نامه به احمد شاملو، صص 499 و 500.
7 - برگزیده آثار نیما به نثر و یادداشتهای روزانه، ص 240.
8 - همان، صص 232 ـ 230.
9 – محمدرضا شفیعی کدکنی، ادوار شعر فارسی، تهران، سخن، چاپ اول، 1380، صص 131 و 132.
تسنیم