«هیچ ردپایی از خود برجای نمی‌گذاشت... گویی اصلاً آنجا نبود... فاقد نقطه حرکت... روحی دست‌نایافتنی». باری پدر می‌میرد. آنگاه نویسنده می‌کوشد تا به عنوان عزاداری، شخصیت این متوفای شبح‌گونه را، چنانکه در واقع بوده است، بنمایاند. نخست آنکه درباره او معمایی وجود داشته که همیشه مکتوم مانده بوده است: معمای قتل پدربزرگ پدری به دست مادربزرگ در 1919... این اطلاعات، که ساده می‌نمایند، نقطه حرکتی را تشکیل می‌دهند که همه آنچه را استر تاکنون درباره مسئله‌ای اساسی، یعنی نقش تصادف در زندگی انسانها، نوشته است

اختراع تنهایی [The Invention of Solitude] پل استر (اختراع انزوا)

اختراع تنهایی (اختراع انزوا) [The Invention of Solitude]. داستانی از پل استر (آوستر1) (1947-   )، نویسنده امریکایی، که در 1982 منتشر شد. اختراع تنهایی، که از سبکی غنی برخوردار است و حاکی از تأثیرپذیری نویسنده از ادبیات متعدد و متنوعی است، کتاب اصلی و مهم پل استر به شمار می‌رود. در بخش اول داستان (تمثال مردی نامرئی)، استر توصیف جالبی از روحیات پدرش ارائه داده است: «هیچ ردپایی از خود برجای نمی‌گذاشت... گویی اصلاً آنجا نبود... فاقد نقطه حرکت... روحی دست‌نایافتنی». باری پدر می‌میرد. آنگاه نویسنده می‌کوشد تا به عنوان عزاداری، شخصیت این متوفای شبح‌گونه را، چنانکه در واقع بوده است، بنمایاند. نخست آنکه درباره او معمایی وجود داشته که همیشه مکتوم مانده بوده است: معمای قتل پدربزرگ پدری به دست مادربزرگ در 1919... این اطلاعات، که ساده می‌نمایند، نقطه حرکتی را تشکیل می‌دهند که همه آنچه را استر تاکنون درباره مسئله‌ای اساسی، یعنی نقش تصادف در زندگی انسانها، نوشته است در برمی‌گیرد. سؤالهایی که نویسنده درباره این پدر، که همچون «شبحی است سرگردان»، مطرح می‌کند او را به سؤالهای دیگری درباره خودش می‌کشاند: اینکه فرزند چنین شبحی  چگونه می‌تواند باشد؟ اصل و نسبش از کجاست؟ همخوابگی پدر و مادر که به تولید مثل انجامیده، یعنی «تصادفی که دو تن را با یکدیگر جمع کرده»، چگونه بوده است؟
در بخش دوم که «کتاب حافظه» نام دارد، استر حافظه و تصادف را در ارتباط مستقیم با یکدیگر قرار می‌دهد: «اگر حافظه را همچون فضایی بدانیم که در آن حوادث برای بار دوم اتفاق می‌افتند»، آنگاه می‌توانیم از این طریق بطلان تصادف را ثابت کنیم. در واقع اگر حادثه‌ای دوبار اتفاق بیفتد، آیا بازهم می‌توان آن را تصادفی دانست؟ سپس حافظه، این نخستین متحد نویسنده، به یاری میراث پدربزرگ دیگری که استعداد غریبی در شعبده‌بازی و دروغ‌پردازی داشته است، تقویت می‌شود. «به مدت چند دقیقه رابطه علت و معلول از هم می‌گسست و قوانین طبیعت نقض می‌شد»؛ قوانین طبیعت و در نتیجه قوانین تصادف، هردو. در بخش دوم کتاب، نویسنده این مهارت و تردستی را به کمال می‌رساند: دیگر ضمیر شخص اول به کار نمی‌برد، بلکه مطالب را از زبان شخص سومی به نام الف بیان می‌کند. از اینجاست که در رمان دیگرش، داستانهای سه‌گانه نیویورکی (2)، شخصیتی که او را پل استر
می‌نامد و به اشتباه در جستجوی نام و نسب خودش می گردد آشکار می‌شود. در واقع، اگر کسی از قالب خود برون آید، می‌تواند از دور به تماشای زندگی خود بنشیند تا جایگاه تصادف را در این زندگی دقیقاً مشخص کند و حتی مانع از آن شود که تصادف در زندگیش نقشی داشته باشد. بدین‌گونه، پل استر در کتابهای دیگر خود نیز آنچه را در اختراع تنهایی مطرح کرده است بسط می‌دهد: کتابهایش گزارشی است از مجموعه‌ای از تردستیها که در وصف حوادث تصادفی آمده، و نویسنده ای محاسبه‌گر در سالن شعبده‌بازی به نوشتن آنها پرداخته است. داستانهایی است «در کشف خویشتن، متشکل از اطلاعات واقعی درست و جزئیات نادرست واقعی» (مارک شنوتیه (3)، ظهرنویسی بر داستانهای سه‌گانه).

نویسنده شهر شیشه‌ای (4) (1985) –که با یک شماره تلفن غلط و صدایی که می‌گوید: «کسی که خودش نیست» آغاز می‌گردد –ابتدا، کویین (5)، شخص اصلی داستان، را در موقعیت خاص خود مستقر می‌کند. کویین کیست؟ دانیل کویین پدر پل استر
است. این کویین نیز، مانند پل استر، نوشته‌های خود را با نام مستعار منتشر می‌کند. اما، آیا استر همیشه نام آن خانواده یهودی بوده که از اروپای مرکزی به امریکا تبعید شده است؟ نوشته‌های کویین، با نام مستعار ویلیام ویلسون، عبارتند از داستانهای پلیسی. (ویلیام ویلسون در داستانهای پو نیز، هم نامی است مستعار و هم نام قهرمان داستان). کاراگاه خصوصی در این داستانهای پلیسی ماکس ورک (6) نام دارد، همچون کاراگاه خصوصی در داستانهای پلیسی پل ... بنیامین که او نیز ماکس ولی ماکس کلین (7) نامیده می‌شود. باری، کویین که پذیرفته است او را پل استر بنامند، برای پیتر استیلمن (8) کار می‌کند که او هم به علت رفتار خشن پدر پستش، خود را به عنوان مرد دیگری جا زده است («این نام واقعی من نیست. اسم من پیتر رابیت است»). باز هم داستان پدر، پدری که نویسنده پیوسته او را زنده می‌کند و می‌میراند. موضوع اختراع تنهایی، پس از بازیهای لفظی داستانهای سه‌گانه، در مون پالاس (9) از سر گرفته می‌شود. در داستان اخیر، پل استر نخست به تعیین موقعیت و محلی که داستان در آنجا روی می‌دهد (اتاقی لخت و کثیف [...] که آن را به صورت یک اندرونی درآورده بودند) می‌پردازد. سپس روایت تازه و غم‌انگیزی از داستان کتاب اصلی‌اش آغاز می‌کند و دوباره به جستجوی پدر و شرح مرگش (که البته نام واقعی‌اش جولین باربر (10) است، ولی در اینجا توماس افینگ (11) نامیده می‌شود) می‌کوشد و باز هم از نقش تصادف، آن هم در دوازده مورد مختلف، سخن می‌گوید. از اینرو، جای شگفتی نیست که این داستان اخیر را موسیقی تصادف (12) (1990) نام نهاده باشد.

جواد حدیدی. فرهنگ آثار. سروش

1.Poul Auster 2.The New York Trilogy 3.Mark Chenetier
4.City of Glass 5.Quinn 6.Work 7.Klein 8.Stillman 9.Moon Palace
10.Barber 11.Effing 12.The Music of Chance

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...