جنگ با دکارت | الف
ماجرا از آنجا شروع شد که در پاییز ۱۹۶۶ استاد برای یک فرصت مطالعاتی به دانشگاه برکلی میرود و تدریس درس زبانشناسی در دانشگاههای هاروارد و ام. آی. تی. به دو هممکتبیِ ناخلف(!) واگذار میشود که این دو هم به این نتیجه میرسند که باید در نظریه انقلابی استاد که آن زمان در این دو دانشگاه طبق اصول وی تدریس میشد، تجدید نظر کنند و این جا بود که «معنا»- عنصر مسموم انگاشته استاد- در غیاب چامسکی همچون کودتایی وارد نظریه او و مواد درسی دانشگاه شد.
چهار ماه بعد که استادِ از همه جا بیخبر بازمیگردد، حملههای بیرحمانه خود را نثار معناشناسان مکتب خود میکند؛ حمله پشت حمله، جدل پشت جدل! همین شد که دورهای معروف به «جنگهای زبانشناسی» در تاریخ مطالعات زبانشناسی آغاز شد. و جنگ، تازه آغاز ماجرا بود که خبر از انقلابی دیگر میداد...
انقلاب اول تقریبا مصادف بود با انتشار کتاب «ساختار انقلابهای علمی» نوشته توماس کوهن. نظریه جدید زبانشناسی نوام چامسکی با نام «دستور زایشی- گشتاری» در نیمه دوم قرن بیستم سیر مطالعات زبانشناسی را هم از جهت روش شناسی و هم معرفتشناسی از بیخ و بن متحول کرد. چامسکی در اعتراض به تسلط نگاه رفتارگرایانه ساختارگرایان امریکایی همچون بلومفیلد، با تعهد به فلسفه تحلیلی و منطق صوری، زبانشناسی وابسته به فلسفه «خردگرایی» را موسوم به «زبانشناسی دکارتی» پایهریزی کرد. حتی کتابی هم از او به همین عنوان منتشر شده که در ایران نیز ترجمه شده است.
اما چرا انقلاب؟ پیش از چامسکی در حوزه مطالعات زبانی از نظریهپردازی در زمینه زبان خبری نبود و زبانشناسان عمدتا درگیر توصیف ساخت زبان بودند. ابتکار چامسکی از این حیث در این جا بود که با استفاده از اصول ریاضی و منطق صوری برای زبان مدلسازی کرد و با نظریهپردازیِ خود، زبانشناسی را به عنوان یک علم جا انداخت. هرچند کاربرد اصول ریاضی به خصوص جبر، در مدلسازی زبان پیش از چامسکی توسط استاد وی- زلیگ هریس- نیز مطرح شده بود اما هریس موفقیت چندانی در این زمینه کسب نکرد. حتی نامگذاری نظریه جدید چامسکی با عنوان دستور گشتاری (transformational grammar) از جبر گرفته شده است بدین معنا که در جبر، با اضافه کردن یک اصل موضوعی یک گشتار جدید به دست میآید.
انقلاب چامسکی با انتشار کتاب «ساختهای نحوی» وی در سال ۱۹۵۷ شروع شد. کتابی که خیلی سال قبل از اینها نوشته شده بود ولی در ابتدا هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نشد.
نظریات چامسکی در حوزه زبان و ارتباطش با ذهن پایههای علوم شناختی را نیز متحول کرد و باعث نزدیکشدن علوم انسانی به علوم شناختی شد. از این تحول معرفت شناختی در علوم شناختی با عنوان «نسل اول علوم شناختی» و از زبانشناسی شناختی با رهبری جورج لیکاف با عنوان «نسل دوم علوم شناختی» یاد میکنند. هر دوی این نظریات از حیث معرفتشناختی تحولات زیادی را موجب شدند و هر دو با پرسشهایی در زمینه هستیشناسی زبان آغاز شدند؛ پرسشهایی در حوزه رابطه زبان و ذهن و...
اما بحث اصلی کتاب «زبانشناسی شناختی» دکتر رضا نیلیپور در مورد انقلاب نسل دوم علوم شناختی است که جرقههایش همانطور که در آغاز این مطلب هم نقل شد، در دل نسل اول زده شد. این کتاب به صورت مفید و مختصر درباره این انقلاب دوم معرفت شناختی در مطالعات زبانشناسی بحث میکند که برای تمامی علاقهمندان به روانشناسی و زبانشناسی میتواند مفید باشد.
از آنجایی که چامسکی در نظریات خود وارد حوزه «معنا» در زبان نمیشد و تقریبا تمام مطالعاتش حول محور «نحو» و دستور زبان میچرخید- اصولا تعریف چامسکی از ساخت جمله رشتههایی از نشانههای بیمعنی بود- گروهی از همکاران (شاگرادن) وی از جمله جورج لیکاف و راس، با نگارش مقالهای تحت عنوان «به سوی معناشناسی زایشی» سعی در وارد کردن مباحث معنایی در نظریه زایشی- گشتاری داشتند که مورد حمله چامسکی قرار گرفت. با این که معناشناسی لیکاف و همکارانش در درون زبانشناسی چامسکیایی دیری نپایید، اما همین جرقه کافی بود تا گروهی از معناشناسان زایشی مثل فیلمور، راس، لیکاف و... بعدها از زیر لوای چامسکی بیرون بیایند و در جبهه ۱۸۰ درجه مخالف، مکتبی را بنام «زبانشناسی شناختی» پایهریزی کنند که از اساس در برابر نظریات چامسکی شمشیر را از رو بسته بود. نشان به این نشان که یکی از اصول اولیه زبانشناسی شناختی این است که معنی چنان بنیادی است که باید مهمترین موضوع مورد مطالعه در زبان باشد.
جورج لیکاف به همراه دوست فیلسوف خود- مارک جانسون- که شاگرد مرلوپونتی بود دو کتاب «فلسفه جسمانی» و «استعاره هایی که با آنها زندگی میکنیم» را منتشر کرد که از مهمترین کتابها در زمینه زبانشناسی شناختی است؛ نظریهای که با زبان آغاز میشود نه با ایدئولوژی، نظریهای که به طرح سوالاتی اساسی در خصوص درک معنی، ساختار نورونهای مغز و ارتباط آن با تجربههای حسی- حرکتی یا همان اصطلاح معروف «تجربه بدنمند» و... میپردازد. تجربهمندی و تجربه بدنمند در زبانشناسی شناختی و به طور خاص در کتاب استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم به هیچ وجه مساوی با تجربهگرایی در فلسفه (که در تقابل با خردگرایی قرار میگیرد) نیست بلکه گرایش شناختیون طبق اظهارات لیکاف، گرایش به «واقعیت گرایی بدنمند» است: «جوهر اصلی واقعیتگرایی بدنمند درگیر شدن فیزیکی در مجموعهای از برهمکنشهای موجود زنده با محیط است. سطحی از برهمکنشهای فیزیکی با محیط خارجی وجود دارد که ما در آن تکوین پیدا کردهایم و بخش عمدهای از دستگاه مفهومی ما با چنین عملکردی هماهنگ شده است.»
اصل مسئله از این قرار است که ما در این دنیا موجوداتی هستیم و اعمالی را انجام میدهیم؛ مثلا محیط اطرافمان را درک میکنیم، بدنمان را حرکت میدهیم، میخوریم، میخوابیم و ... که بر اساس آنها ساختهای مفهومی بنیادینی را برای خود پدید میآوریم و این ساختها را برای اندیشیدن، درک و ارتباط به کار میبریم. بنابراین در رویکرد زبانشناسی شناختی به زبان به عنوان مخزنی از دانش بشر در مورد جهان خارج و مجموعهای نظاممند از مقولات معنادار که ما را در رویارویی با تجربیات نوین و ذخیره اطلاعات در مورد تجربیات پیشین یاری میرساند، نگریسته میشود.
لیکاف و جانسون معتقدند قواعد نحوی زبان همانند واژگان زبان در تجربه محیطی و کاربرد زبان در بافت و موقعیت فرهنگی یاد گرفته میشود (در مقابل چامسکی معتقد بود نحو زبان دارای ماهیتی ذاتی و ژنتیکی و در عین حال مستقل از سایر قوای شناختی انسان است). پس معنا از کشمکشهای مکرر بین انسان و محیط او نشات میگیرد براساس این دیدگاه هیچ جدایی نهایی بین ذهن و جسم نیست. همین موضوع باعث پیش کشیدن پای استعاره در زبانشناسی شناختی شد.
جانسون و لیکاف اساس استعاره را درک یک چیز (عموما انتزاعی) بر اساس چیز دیگر (عینی) میدانند. زبانشناسان شناختی استعاره را- برخلاف نظر ارسطو- نه یک پدیده زبانی بلکه پدیدهای مفهومی (شناختی) میدانند و شیوه تفکر انسان را اساسا استعاری میدانند. مباحث مربوط به استعارههای مفهومی و ارتباطشان با نورونهای مغز بعدها در «نظریه نورونی زبان» توسط فلدمن خصوصا در کتاب «از مولکول تا استعاره»اش دنبال شد.
دکتر رضا نیلیپور (متولد ۱۳۲۰) زبانشناس، عصبشناس و مدیر گروه گفتار درمانی دانشگاه علوم بهزیستی است که عمده پژوهشهای وی در حوزه عصبشناسی زبان میباشد. طبق گفته وی در مقدمه کتاب حاضر، آغاز آشناییاش با زبانشناسی شناختی به سال ۱۳۵۶ برمیگردد که برای یک فرصت مطالعاتی به دانشگاه برکلی رفته بود و در آن جا با لیکاف و سایر زبانشناسان نحله شناختی آشنا شد.
کتاب حاضر شش فصل دارد که شامل گفتوگوهای دکتر نیلیپور با جورج لیکاف، گفتوگوی جان براکمن و لیکاف، ترجمهها از مقالات جان سرل و سایر منتقدان این مکتب زبانشناختی و همچنین جوابیههای لیکاف و جانسون به منتقدان و مقالات پژوهشی خود دکتر نیلیپور در زمینه زبانشناسی شناختی است. که جدا از زبان ساده و روان و ترجمه سلیس، نشان از دید گسترده و همه جانبه مولف و اشراف وی به موضوع دارد که برای آشنایی مخاطبان و علاقهمندان با این حوزه، با توجه به کتابنامه کامل و مفصل انتهای کتاب، منبع خوبی بهشمار میرود.
...................
منابع:
- لیکاف، جورج و جانسون، مارک. استعاره هایی که با آنها زندگی می کنیم. ترجمه هاجر آقاابراهیمی، تهران: نشر علم،۱۳۹۴
- نیلیپور، رضا. زبانشناسی شناختی. تهران: هرمس، ۱۳۹۴
- گلفام، ارسلان و یوسفس راد، فاطمه(۱۳۸۱). «زبانشناسی شناختی و استعاره». مجله تازههای علوم شناختی، سال ۴، شماره ۳.
- صفوی، کورش(۱۳۸۲). «بحثی درباره طرحواره های تصویری از منظر زبان شناسی شناختی». نامه فرهنگستان، شماره ۲۱.