سنت شكنی در حوزههای سیاسی – اجتماعی | الف
جوئل میگدال [State in society] در عرصه علوم سیاسی چهرهای است نام آور که بیش از هر همه با نظریهی «دولت ضعیف و جامعهی قوی» در جهان معروف شده است. در این نظریه میگدال راهکارهایی در راستای بازسازی و اصلاحات در تشکیلات دولتی، تقویت و بازسازی دستگاه نظامی، امنیتی، انتظامی و تلاش در ایجاد وحدت ملی را برای ایجاد ثبات برای دولتهای ضعیف پیشنهاد کرده است.
«دولت در جامعه» [State in society] کتابی است به قلم این اندیشمند و نظریه پرداز که توسط محمدتقی دلفروز ترجمه و به همت نشر کویر منتشر شده است. چنانکه از عنوان کتاب نیز برمیآید کتاب در یک نگاه کلی نگرانه به این موضوع که «چگونه دولتها و جوامع یکدیگر را متحول ساخته و شکل میدهند؟» پرداخته است.
برخی از موانع شناخت محدودیتهای دولتها از نگرشهای عمومی در مورد آنها و درک متعارف و سنتی علوم اجتماعی از ماهیت شان ناشی میشود. در مطبوعات و گفتگوهای روزمره، دولت به گونهای نشان داده میشود که گویی یک نهاد منسجم، یکپارچه و هدف محور است.
در لحن تشبیهی به کار گرفته شده در روایتهای خبری بر انسجام کامل دولت و قالب ذهنی یکپارچه آن تأکید شده است. به علاوه رهبران دولت بیوقفه این ایده را ترویج کرده اند که دولت، به مثابه یک موجودیت هدفمند و منسجم، نماینده یک معنای متعالی است.
برخی نیز معتقدند که دولت تجسم ملت یا مردم است و قواعدش (قوانین) از تقدس ویژهای برخوردارند. با این وجود، تأثیر قابل ملاحظهای بر تفکر مردم داشته است. در واقع، مردم دیگران را به واسطه جهت گیری کلیشان در قبال آن قانون واحد مشخص میسازند. بنابراین، کیفیت متعالی قانون نه تنها در ایجاد پیوند میان مردم و تبدیل آنها به یک ملت، بلکه در کیفیت اخلاقی بنیادی اش به مثابه شیوه درست رفتار تجلی مییابد.
به نظر میرسد، وقتی تلاش میکنیم دولتهای منفرد و الگوهای خاص سلطه را تحلیل کنیم، چندین مشکل جدی در این خصوص به وجود آمده و تأکید بر انحصار، باعث غفلت از وضعیتهایی میشود که اقتدار چند پاره و محل نزاع شده است. حتی عبارتی نظیر «مشروع» توجهات را از اشکال مورد منازعه اقتدار و یا نارضایتی از اشکال مسلط اقتدار منحرف میکند.
همچنین باید گفت، پژوهشگران از این حقیقت غفلت میکنند که برخی نظریه پردازان در این خصوص به همه انواع دولتها اشاره نداشته اند و حتی تلاش کرده اند نمونهای اکتشافی و آرمانی از دولت خلق کنند. مثلاً اشاره ماکس وبر در این خصوص به نمونه آرمانی دولت که از طریق قانون عقلانی، زور و حاکمیت مشروع را به انحصار خود در میآورد، عملاً فرصتهای چندانی برای بررسی دولتهای جهان واقعی که با این الگوی ایده آل انطباق ندارند، در اختیار محققان قرار نمیدهد.
از سوی دیگر، دولتهای واقعی یا انحرافی از ایده آل وبری هستند و یا نمونههای مخدوشی از این ایده آل. رویکرد دولت در جامعه که در این کتاب ارائه شده تعریفی متفاوت از تعریف وبر از دولت به دست میدهد. به زعم میگدال دولت یک میدان قدرت است که به وسیله استفاده یا تهدید به استفاده از خشونت مشخص میشود و با دو عامل ذیل شکل میگیرد؛ نخست، تصور سازمانی منسجم و کنترل گر در یک سرزمین که نماینده مردم ساکن در آن سرزمین است و سپس اقدامات عملی بخشها و اجزای مختلفش. همچنین، او معتقد است که دولتهای واقعی به وسیله دو عنصر شکل میگیرند؛ تصویر ذهنی و اقدامات عملی. این دو عنصر میتوانند هم پوشاننده و تقویت کننده یکدیگر و یا متعارض و تخریب گر یکدیگر باشند.
تصویر ذهنی از دولت معمولاً در دولتهای مختلف یکسان است. به ویژه تصویر ذهنی از دولت مدرن که ریشههای آن از قرن 15 تا 17 میلادی در اروپای شمال غربی شکل گرفت و در نیمه دوم قرن گذشته میلادی، کل جهان را در برگرفت. برعکس، اقدامات عملی معمولاً متنوع و متفاوتند و هر چند مسلماً از این جنبه، الگوهای مقایسهای قابل شناسایی وجود دارند، اما در برابر تقسیم بندی خالص مقاومت نموده اند.
تلاش قابل ستایش جوئل میگدال در کتاب دولت در جامعه، طی 5 بخش که مجموعاً شامل 8 فصل زا شامل میشود، صورت پذیرفته است. وی در بخش اول کتاب خود پس از آوردن مقدمهای مبسوط پیرامون مفاهیم و عناصر تشکیل دهنده دولت و رویکردهای آن در جامعه، تعریف جدیدی از دولت با توجه به نظریات خود، به دست داده است.
همچنین نویسنده در این فصل تلاش نموده است که رویکرد دولت در جامعه را بر تعریف متفاوتی از دولت، شیوه جایگزینی برای تصور دولت و انجام پژوهشهای مقایسهای در این خصوص، دلالت داده و پیرامون این موضوع، سه پژوهش مستقل با عناوین افزایش خشونت قومی، افزایش قدرت قوه قضائیه و دولت و ملت را مطرح نموده است که در اولی پژوهش نیل اومارو در سرزمینهای اشغالی فلسطین و مسایل اجتماعی و سیاسی مبتلابه آن در کنار اختلافات سیاسی و اجتماعی پروتستانها و کاتولیکهای ایرلند شمالی که تحت سیطره بریتانیا هستند، مطرح و به صورت مبسوط و علمی به این مقولات پرداخته شده است.
در پژوهش دوم، خواننده دیدگاههای پاتریشیا وودز درخصوص قوه قضائیه رژیم اشغالگر قدس و تحلیل دولت – جامعه هستیم. همچنین در ادامه موفقیت کشورهای اتحادیه اروپا تا آرژانتین و پاکستان در گسترش قوه قضائیه طی ربع قرن 20 میلادی و قدرت گرفتن چشمگیر دادگاهها در این خصوص مورد بررسی قرار گرفته است و در پژوهش سوم هم مطالعه کنت لوسن تحت عنوان جنگ در میان تودهها مطمع نظر میگدال بوده است.
بخش دوم کتاب به بازاندیشی در تغییر اجتماعی و سیاسی پرداخته و مقولات مربوط به آن را در فصولی با عناوین مدلی از روابط دولت و جامعه و دولتهای قوی، دولتهای ضعیف به بحث گذاشته است و میگدال در این بخش استدلال میکند که ساختار جامعه بر سیاست در بالاترین سطوح دولت و بر اقدامات مجریان سیاستهای دولت در سطوح بسیار پایین تر تأثیر میگذارد. اگر کسی میخواهد تواناییها و خصوصیات رهبران دولت در چارچوب وضع قواعد برای مردم و اینکه تا چه حد سیاست بقا بر دیگر برنامهها غلبه مییابد را درک کند، باید از ساختار جامعه شروع کند.
همچنین، میگدال در بخش سوم کتابش که یک رویکرد فرایند محور؛ تشکیل دولت و جوامع نامیده است؛ طی دو فصل مباحثی چون انسان شناسی دولت، مبارزه برای سلطه و چرا بسیاری از دولتها موجودیت خود را حفظ میکنند، مطرح ساخته است و در این رهگذر که دولتها در برابر عوامل بین المللی چون جهانی شدن سرمایه و اقدامات نهادهای سازمان ملل متحد، واکنش دوگانهای نظیر چالش و پایداری دارند، مدیدگاههای رایج را چالش کشیده است.
نویسنده در بخش چهارم کتاب با عنوان «پیوند تغییرات در سطح خرد و کلان»، تغییر فردی در میانه تغییر اجتماعی و سیاسی را به بحث گذاشته و بالأخره، در بخش پنجم و پایانی کتاب، طی دو فصل با عناوین «مطالعه سیاست توسعه و تغییر»؛ «آخرین تحولات و مطالعه دولت» را مطمع نظر قرار داده است.