دل بستن و فاصله‌گرفتن | ایبنا


​​​هر انسانی خیلی زود به هرچیزی وابستگی و عادت پیدا می‌کند. این عبارتِ کلیشه‌ای را بارها شنیده‌ و شاید همواره در زندگی با آن روبرو شده‌ایم. مسئله همین است: عادت به زندگی. در گذر زمان و زندگی، عادت کرده‌ایم کارهایی را هر روز و در زمانی معین انجام دهیم. خیلی وقت‌ها پیش آمده که ما متوجه این دلبستگی‌ و عاد‌ت‌ نیستیم؛ به دلیل اینکه متوجه سیرِ گذر زمان نیستیم. چیزی که ما را متوجه این مسئله می‌کند؛ دل کندن است. دل کندن از عادت‌هامان. و چقدر سخت است این فاصله گرفتن. از جمله اموری که بر این بی‌توجهی ما می‌افزاید، تندرستی و سلامتی است آن هم تا زمانی که زندگیمان رو به روال و آسایش است. اما ناگاه طول سنمان تابلوی محدود بودنِ عمرمان می‌شود. به قولِ سعدی: «ای که پنجاه رفت و در خوابی/ مگر این پنج روز دریابی.» بنابراین این مسایل جزو جدایی‌ناپذیر زندگیِ ما هستند. عاملی که دیدِ ما را به جهان و محیط پیرامونمان عمیق‌تر می‌کند، تا ما در رویارویی با این مفاهیم آگاهی داشته باشیم؛ رمان و داستان است.

مرفین» [Morphine] اثر میخاییل بولگاکف

داستان «مُرفین» [Morphine] اثر میخاییل بولگاکف که به‌تازگی به همت «نشر وال» به چاپ رسیده، تصویری از این نوع زندگی است. این داستان در حقیقت بخشِ کوتاهی است از زندگی و تجربیات میخاییل بولگاکف و اعتیادی که در دوره‌ای از زندگی‌اش به مُرفین داشته. روی آوردنِ او به مرفین به خاطر جهان ساخته و پرداخته‌ی ذهنش است. پالیاکُف پزشکِ داستانِ مُرفین سعی دارد به کمک مواد مخدر از این جهان و بندهای آن رهایی و آزادی پیدا کند. این داستان درواقع، از جمع‌آوریِ یادداشت‌های بولگاکف به دست آمده؛ که به دو بخش کلی و جرئی تقسیم می‌شود.

در بخش کلی از روایتِ مُرفین، با تصویری از زندگی و تجربه‌ی نویسنده‌ای روبه‌رو می‌شویم که کمتر دیده و خوانده شده است. بولگاکف با نگاهی حسرت‌بار به گذشته، این‌گونه داستان را شروع کرده است: «انسان‌های دانا از دیرباز به این نکته پی برده‌اند که خوشبختی مانند تندرستی است، زیرا وقتی در اختیارش داری، آن را نمی‌بینی. اما با گذرِ ایام، نگاه حسرت‌بارت را به روزگار خوشبختی‌ات می‌دوزی؛ آه، از این خاطرات!» شروعِ داستان در حقیقت لودهنده‌ی کلِ ماجراست. داستان مُرفین داستان دلبستگی و عادت است؛ عادتی که در نهایت منجر به خودکشی راوی می‌شود. اما مسئله‌ای که بازگوینده‌ی خاطرات او می‌شود دفترچه‌ی خاطرات روزمره‌اش است که پیش از خودکشی، آن را برای دوست و همکلاسی‌اش می‌فرستد و داستان از اینجا به بعد در قالب یادداشت‌هایی پراکنده عرضه می‌شود؛ بنا به گفته‌ی راوی: «در اصل این دفترچه‌ی خاطرات نیست، تاریخچه‌ی بیماری من است.»

جزئی داستان، ماجرای پزشک جوانی است که کوشش می‌کند تا دلبستگی‌هایش را از یاد ببرد. فراموش کند که زنی زمانی او را دوست می‌داشت و در تلاش است تا از دلبستگی‌هایش فاصله بگیرد. ولی هر چه بیشتر تقلا می‌کند، کمتر فاصله می‌گیرد. در کنار اینها، دردی در قفسه‌ی سینه‌اش دارد؛ دردی که شب‌هنگام و در تنهایی‌اش لحظه‌ای او را رها نمی‌کند. پس به مُرفین پناه می‌برد. چرا که برای رهایی از دردهای جسمانی‌ و خلاصی از خاطراتی که حاصلی جز بی‌خوابی و به‌هم‌ریختگیِ زندگی ندارد، بهترین دواست. پس او تنهاست و در دِهی مشغول طبابت: تنهایی و هجومِ خاطرات، و شبهایی که با بی‌خوابی کامش تلخ شده است. اولین بار بعد از تزریق، چنان احساسِ تسکین و آرامش کرد؛ که تمام رنج‌ها و دردهایش محو شدند. دیگر آسوده‌خاطر سر بر بالین گذاشت. «یک مُرفینی از سعادتی برخوردار است که هیچ‌کس نمی‌تواند از او سلبش کند و آن، توانایی‌اش برای زیستن در تنهایی کامل است. و تنهایی یعنی اندیشه‌های مهم و بزرگ، یعنی مشاهده، آرامش، فرزانگی..»

دیگر تصویری از زن و خاطراتش نداشت و همه‌چیز به‌خوبی پیش می‌رفت. «چه خوب بود اگر پزشک‌ها می‌توانستند بسیاری از داروها را روی خودشان آزمایش کنند. این کار می‌توانست آنها را به درک جدیدی از اثر داروها برساند. بعد از تزریق اولین‌بار طی ماه‌های اخیر توانستم خواب خوب و عمیقی داشته باشم، بدون اینکه به زنی که فریبم داده بود، فکر کنم.» ولی از آنجا که انسان به مرور زمان بر عمقِ مشکلاتش افزوده می‌شود، به مُرفین هم وابسته می‌شود. مُرفینی که دلیلِ زندگی‌اش را مساوی با آن می‌داند. با دردهایی که در گذشته کشیده و حال ادامه‌ی زندگی‌اش را جز با این دوای درد ندیده؛ نمی‌تواند از این دلبستگی فاصله بگیرد. به دلیل اینکه نیستی در نیستی، معنا ندارد و او به دنبال رهایی است.«نه، نه! خودتان مرفین را ابداع کردید، آن را از گرزهای خشکیده‌ی گیاه الهی، ترق‌ترق‌کنان بیرون ریختید، پس خودتان هم راهی برای درمانش، بدون رنج و درد پیدا کنید!»

راوی قادر به دوری گزیدن از تسکین نیست. او درد می‌کشد و در نیمه‌ی راه برمی‌گردد به عادتِ سابقش و آنقدر ادامه می‌دهد تا سرانجام تصویری جز نیستی از خودش به‌جای نمی‌گذارد.

مُرفین نوشته‌ی میخاییل بولگاکف، با برگردان بابک شهاب در تیراژ 1000 نسخه منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...