درباره-شرکت-خلاقیت-نرگس-ابهری

کتمول و استیو جابز در سال ۱۹۸۶ میلادی استودیوی پیکسار را بنیان نهادند... الگوی بی کم و کاست مقاومت و پایداری در برابر تندباد موانع و مشکلات یک کارآفرین جهانی... به‌خاطر این که شکست دردناک است و احساسات ما نسبت به این درد، درک ما را از ارزش آن به هم می‌ریزد برای تفکیک بخش‌های خوب و بد شکست، بایستی هم واقعیت درد و هم سود پیشرفتِ ناشی از آن را به رسمیت بشناسیم... ایده‌ها هرگز مولد نیستند بلکه گروه‌های متمرکز و مسنجمند که می‌توانند به ایده‌ها پروبال بدهند... تیم خوب، ایده خوب را به همراه دارد


اندکی ناامیدی، یک خروار ایده‌های خلاقانه | مرور


کتاب «شرکت خلاقیت» [Creativity, Inc.: overcoming the unseen forces that stand in the way of true inspiration] اثر ممتاز اد کتمول [Ed Catmull] یکی از معدود کتاب‌های سال‌های اخیر است که در باره کسب و کار یک بنگاه موفق ارایه شده است.
کتمول بنیان‌گذار شرکت پیکسار و مدیرعامل کنونی پیکسار و دیزنی و یک متخصص حرفه‌ای در حوزه رایانه است. او به عنوان یک متخصص رایانه سهم مهمی در گسترش گرافیک رایانه‌ای داشته و به همین خاطر به عنوان برندۀ جایزه تورینگ نیز نایل شده بود. او و استیو جابز با همراهی هم در سال ۱۹۸۶ میلادی استودیوی پویانمایی پیکسار را بنیان نهادند و یکی از مهمترین ابداعات قرن گذشته را رقم زدند.

خلاصه کتاب شرکت خلاقیت» [Creativity, Inc.: overcoming the unseen forces that stand in the way of true inspiration] اد کتمول [Ed Catmull]

کتاب «شرکت خلاقیت» اگرچه زندگی حرفه‌ای کتمول را زیرو رو می‌کند و فراز و نشیب‌های کسب و کارش را در می‌نوردد اما برای مخاطبان این کتاب بیش از توالی و روایت داستان، آموزه‌های آن مطمح نظر است.

کتاب شرکت خلاقیت راهنمای تمام نمای ابداع و خلاقیت است، الگوی بی کم و کاست مقاومت و پایداری در مسیرِ تندباد موانع و مشکلات یک کارآفرین جهانی و نیز نیل به رؤیاهای آدمی است. به روایت یک نویسنده، این کتاب «راهنمای شکست‌های پیاپی و دوباره ‌برخاستن، راهنمای خلق محصولات بی‌نقص از مدیری که برآن است که عالی‌کردنِ محصول یک کارآفرین، هدف آن است.»

یکی از مفاهیمی که کتمول شاید بیش از مفاهیم دیگر بر آن تأکید می‌کند مفهوم مقاومت در برابر شکست است. او معتقد است که گاهی افراد بخاطر هراس از شکست، تغییر را کنار می‌گذارند و از آن می‌گریزند. تغییر همیشه دشوار و ترسناک است اما الزاما منجر به شکست نمی‌شود و حتی گاهی شکست از ایجاد یک تغییر، در آینده منجر به موفقیت می‌شود. عدم انعطاف پذیری ممکن است باعث شود فرصت‌های خوبی که در انتظار ماست را از کف بدهیم.

کتمول می‌گوید «برای بیشتر ما شکست با کوله‌باری همراه است – کوله‌باری سنگین – که اعتقاد داریم ریشه‌ی آن مستقیماً به دوران‌ مدرسه‌ی ما باز می‌گردد. از سن بسیار پایین، این پیام در ذهن ما گنجانده می‌شود: شکست بد است؛ شکست به این معنی است که مطالعه نکردیم یا آمادگی نداشتیم؛ شکست یعنی کم کاری کردیم یا بدتر از آن! به‌اندازه‌ی کافی باهوش نیستیم. در نتیجه چیزی است که از آن شرمسار می‌شویم. این ذهنیت تا مدت زیادی در بزرگسالی هم همراه انسان خواهد بود، حتا در کسانی که یاد گرفته‌اند دلایل اغلب تکرارشده درباره‌ی جنبه‌های مثبت شکست را طوطی‌وار تکرار کنند. ما باید طور دیگری به شکست نگاه کنیم. من اولین کسی نیستم که می‌گوید شکست در صورتی که درست با آن روبه‌رو شویم، می‌تواند فرصتی برای رشد و ارتقاء باشد. ولی بیش‌تر افراد از این گفته طوری برداشت می‌کنند که اشتباهات یک شّر لازم است. ولی آن‌ها اصلاً شّر نیستند. آن‌ها از عواقب اجتناب‌ناپذیر انجام یک کار جدید هستند و از این رو بایستی باارزش دیده شوند؛ بدون آن‌ها هیچ ابداعی وجود نداشت و با این حال حتا با این که می‌گویم پذیرفتن شکست بخش مهمی از یادگیری است، این را هم تصدیق می‌کنم که صرفاً تصدیق این حقیقت کافی نیست. به‌خاطر این که شکست دردناک است و احساسات ما نسبت به این درد، درک ما را از ارزش آن به هم می‌ریزد برای تفکیک بخش‌های خوب و بد شکست، بایستی هم واقعیت درد و هم سود پیشرفتِ ناشی از آن را به رسمیت بشناسیم.»

کتاب «شرکت خلاقیت» برای مدیرانی نوشته شده که می‌خواهند کارمندان خویش را به مقام والاتری ارتقاء دهند. همچنین، راهنمایی سودمند و مفید برای کارکنانی است که برای خلق موقعیت جدید و ایجاد خلاقیتی متفاوت در یک کارزار اقتصادی مشارکت دارند. این کتاب سفری به هسته اصلی ذهن و فکر، اتاق فکر، جلسات و ملاقات‌های شرکتی است که برخی از فیلم‌های موفق‌ تاریخ در آن خلق شده‌اند. در حقیقت، موضوع اصلی کتاب خلاقیت و ایجاد فرهنگ خلاق در یک بنگاه اقتصادی است.

یکی دیگر از مفاهیم مهمی که نویسنده در این کتاب روی آن متمرکز شده است مفاهیم سلسله مراتب سازمانی و ساختار ارتباطی کارکنان است. او در این کتاب تشریح می‌کند که چگونه در یک بنگاه اقتصادی و مخصوصا در اجرای یک پروژه، ارتباط سازمانی اهمیت پیدا می‌کند. او در ارتباط با سلسله مراتب سازمانی نگاه منتقدانه‌ای دارد و می‌گوید «ما گاهی ساختار ارتباطی را با ساختار سازمانی اشتباه می‌گیریم و گمان می‌کنیم که این راه به بهبود ارتباطات و منظم نگه داشتن فضای کار ما کمک می‌کند. اما اینطور نیست کارکنان و نیروهای یک شرکت باید احساس کنند که به نظراتشان اهمیت داده می‌شود پس گاهی جدا از سلسله مراتب باید بتوانند با کارمندان دیگر ارتباط برقرار کنند و این گاهی احساس مالکیت را به فرد منتقل می‌کند. این امر کارایی شرکت را افزایش می‌دهد و هم به حل مشکلات سرعت می‌بخشد.»

در واقع بالندگی کارکنان یک بنگاه خلاق به رهایی از قید و بندهاست. این رهایی است که می‌تواند شکوفایی ذهن‌ها و نوآوری را بارور سازد. «در نگاه من این شیوه - سلسه مراتب سازمانی -، نوعی مدیریت ذره‌بینی بود که با قصد و نیت مثبت طراحی شده بود. از آنجا که صدها نفر در ساخت یک فیلم مشارکت داشتند، سلسله مراتب باید در دستور کار قرار می‌گرفت. اما ما ساختار ارتباطی را با ساختار سازمانی اشتباه گرفته بودیم. شکی نیست که یک انیماتور باید بتواند مستقیماً با مدل‌ساز صحبت کند، بدون آنکه نیاز باشد ابتدا به سراغ مدیرش برود. در نتیجه ما همه کارکنان را جمع کردیم و به همه اطلاع دادیم که از این به بعد هرکسی می‌تواند در هر جایگاه شغلی هر زمانی با هر کسی صحبت کند و نگران توبیخ خود نباشد. ارتباطات دیگر نباید سلسله مراتبی باشد. تبادل اطلاعات در شغل ما بسیار کلیدی و مهم است، اما اعتقاد دارم این ارتباط و تبادل نظر می‌تواند - و گاهی هم می‌باید - خارج از نظم مقرر اتفاق بیفتد، بی آنکه کسی آزرده و ناراحت شود. این که افراد بتوانند اول مستقیماً با هم صحبت کنند و بعد با مدیرشان ماجرا را در میان بگذارند، بازدهی بیشتری دارند تا آنکه مدام سعی شود همه چیز در نظم مشخص و از مسیر درست منتقل شود.»

در سراسر کتاب انبوهی از تجارب و آموزه‌های یک کارآفرین خستگی ناپذیر است که برای نیل به هدف خود به هر دری می‌زند.

اوست که معتقد است که تیم خوب و منسجم می‌تواند ایده خوب را به درستی اجرا کند. نه بالعکس. ایده‌ها هرگز مولد نیستند بلکه گروه‌های متمرکز و مسنجمند که می‌توانند به ایده‌ها پروبال بدهند.

«تیم خوب، ایده خوب را به همراه دارد. اید‌ه‌ها بدون وجود افراد هیچ هستند. داشتن یک تیم خوب با عملکرد خوب یک ایده ناب را با خودش به همراه دارد. صرف داشتن یک ایده هرچند عالی و بی نقص بدون داشتن یک تیم خوب منجر به موفقیت نمی‌شود.»

شرکت خلاقیت» [Creativity, Inc.: overcoming the unseen forces that stand in the way of true inspiration]

یک تجربه ناب از کارآفرینان دهه‌های اخیر آن است که اغلب به محیط و فضای عمومی کار اهمیت و توجه زیادی نشان می‌دهند و معتقدند که اساسا محیط کار بخشی از خلاقیت و شکوفایی‌ اندیشه‌هاست. نه تنها بیل گیتس، استیو جابز و جف بزوس که اد کتمول هم در این کتاب استدلال می‌کند که محیط و فضای فیزیکی کار چنانچه متناسب با روحیات ایفاگران نقش باشد می‌تواند مولد و متبلور خلاقیت‌ها و ابتکارات خلق‌الساعه‌ای باشد.

کتمول می‌گوید: «همانطور که از طراحی داخلی شرکت پیکسار مشاهده شد محیط کار باید الهام بخش خلاقیت باشد و طراحی محل کار باید براساس شخصیت کارکنان باشد. علاوه بر آن باید به افراد کنترل محیط کاریشان را داد تا بتوانند با روحیه بهتری فعالیت کنند»

با این همه، کتمول به قوانین ملموس‌تر و خلاقانه‌تر بیشتری اعتقاد دارد. او هفت اصل اساسی در کتاب خویش مطرح می‌کند که ماحصل آن چیزی است که در کلیت کتاب آن را تجربه می‌کنیم. اصولی که کارکنان و پرسنل یک بنگاه اقتصادی می‌بایست در یک مجموعه آن را به عنوان یک فرهنگ خلاقانه سازمانی بکار ببرند:

1- کیفیت، بهترین طرح هر کسب‌وکار است. این موضوع باید ذهنیت شما در آغاز هر کاری باشد.
2- شکست، زیان اجباری نیست. ضرورت این است که هر کاری را به بهترین نحو ممکن انجام دهید. ترس و شکست را از هم جدا کنید.
3- افراد از ایده‌ها مهم‌ترند. هنگام استخدام به کارها و توانایی‌هایی توجه کنید که فرد ظرفیت آن‌ را دارد و در آینده می‌تواند انجام دهد.

4- برای هرچیز ناشناخته‌ای آماده باشید. اتفاقات پیش‌بینی‌نشده و تصادفی رخ می‌دهند. به‌جای اتلاف وقت در چنین موقعیت‌هایی، باید کارمندانتان را برای مقابله با این موقعیت‌ها تقویت کنید.
5- مراحل کار را به‌واسطه‌ی هدف پیچیده نکنید. آسان‌تر و روان‌تر کردن مراحل کار باید جزو اصول همیشگی شما باشد.
6- هرفرد باید بتواند با هرکس دیگر فارغ از سلسله‌ مراتب سازمانی در شرکت گفت‌وگو و تعامل برقرار کند.

7- توصیه‌های سودمند و مقتصدانه‌ای ارائه کنید. توصیه ‌های شما باید در این چارچوب مطرح شود: چه چیزی نادرست است؟ چه چیزی مخدوش شده است؟ چه چیزی حذف شده و چه چیزی شفاف نیست؟

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...