نام لودویگ لاخمان چگونه در علم اقتصاد ماندگار شد؟ | تجارت فردا


اقتصاددان آلمانی، لودویگ لاخمان [Ludwig Lachmann] یکی از مشارکت‌کنندگان مهم مکتب اقتصادی اتریشی به شمار می‌رفت که به همراه ایزرائل کرزنر و موری روتبارد سه سازمان‌دهنده اصلی «احیای مکتب اتریش» شناخته می‌شود که در سال 1974 آغاز شد. لاخمان به دیدگاه اصلی کارل منگر از یک اقتصاد کاملاً ذهنی باور داشت و تلاش کرد تا پارادایم اتریشی را از همراهان والراسی آن جدا کند. دیدگاه اتریشی بنیادگرایانه لاخمان در آن زمان منحصربه‌فرد بود چراکه هیچ‌ یک از اقتصاددانان اتریشی معاصر او واقعاً آنقدر که او ادعا می‌کرد تفاوت کارشان با جریان اصلی را تصدیق نکردند. کارهای او بر شاخه آمریکایی مکتب اتریش نیز تاثیر گذاشت.

لودویگ لاخمان [Ludwig Lachmann] «سرمایه و ساختار آن» [capital and its structure]

علاقه‌مند مکتب اتریش
او در اول فوریه 1906 در برلین آلمان و در خانواده‌ای یهودی به دنیا آمد. مادر لودویگ پیشینه‌ای روشنفکر داشت و تاثیر زیادی بر او گذاشت. او تک‌فرزند خانواده بود و در ابتدا از سوی مادرش آموزش دید اما بعداً در دبیرستان ثبت‌نام کرد. با وجودی که لودویگ کودکی شادی را سپری کرد، زندگی او بعداً در آلمان با بی‌ثباتی و بحران دائمی سیاسی و اقتصادی احاطه شد.

لاخمان در سال 1924 به دانشگاه برلین رفت و زیر نظر ورنر سومبارت، اقتصاددان و جامعه‌شناس آلمانی تحصیل کرد؛ این سومبارت بود که لاخمان را با آثار ماکس وبر آشنا کرد و این آشنایی تاثیر مادام‌العمری بر تفکرات او داشت. او در جمهوری وایمار بزرگ شده بود که عقیده رسمی، نوعی سوسیالیسم انقلابی بود اما لاخمان آن را دوست نداشت، بنابراین به دنبال چیزی متفاوت بود. او شومپیتر را خوانده بود و کاملاً تحت تاثیر قرار گرفته بود. روزی به‌طور اتفاقی به مقاله‌ای از لودویگ میزس، اقتصاددان مکتب اتریش برخورد که در اواخر دهه 1920 شروع به انتشار مقالات روش‌شناختی در مجلات آلمان کرده بود. اقتصاد اتریشی که میزس از آن حمایت می‌کرد برای او بسیار متفاوت از چیزی بود که از کتاب‌های درسی می‌دانست. او علاقه‌مند شد و بیشتر خواند و این‌گونه بود که به مکتب اتریشی روی آورد.

لاخمان در سال 1930 از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد و برای تدریس در دانشگاه ماند. زمانی که آدولف هیتلر در سال 1933 به قدرت رسید او به همراه نامزدش به انگلستان نقل مکان کرد. این زوج به لحاظ مالی دچار مشکل شدند و لاخمان نتوانست در یک موقعیت علمی شغلی پیدا کند. او تصمیم گرفت به مدرسه اقتصاد لندن برود. مدرسه اقتصاد آن زمان در زمان اوج خود در دنیای اقتصاد بود و تعدادی از ستارگان در حال ظهور بااستعداد را جذب کرده بود که در میان آنها فردریش هایک، اقتصاددان اتریشی بود که استاد راهنما و همکار لاخمان شد. او علاقه خود را به مکتب اتریش عمیق‌تر کرد و یکی از معدود کسانی بود که در پی انقلاب موسوم به کینزی سمت هایک را انتخاب کرد.

لاخمان در این زمان روی رکودهای ثانویه کار می‌کرد. او در سال 1933 برای مطالعه رکودهای ثانویه از دانشگاه لندن بورسیه دریافت کرد. در این پروژه او به ایالات‌متحده آمریکا سفر کرد و با فرانک نایت و آلفرد شولتز آشنا شد. پس از شروع جنگ در اروپا لاخمان که یک تبعه آلمانی بود از سوی مقامات بریتانیایی بازداشت شد. پس از آزادی برای تدریس اقتصاد به دانشگاه لندن رفت. او در سال 1943 به عنوان رئیس دپارتمان اقتصاد دانشگاه هال منصوب شد و تا زمان خروجش از انگلستان در سال 1948 در این سمت بود.

جرقه انتخاب مسیر
ایده‌های اصلی لاخمان در طول سال‌های مدرسه اقتصاد لندن شکل گرفته بود و آن زمانی بود که روی کارهای هایک در مورد سرمایه کار می‌کرد و مقالات بسیاری را در این زمینه منتشر کرد. زمانی که از برچسب اقتصاد اتریشی استفاده می‌شود بیشتر اقتصاددانان به نظریه سرمایه اتریشی فکر می‌کنند. شاگرد برجسته کارل منگر، بنیان‌گذار مکتب اقتصادی اتریش، اویگن بوم فون باورک در این زمینه تخصص داشت و در پایان به نوشتن یک اثر سه‌جلدی در مدت حدود سی سال رسید. بوم باورک به پیروی از منگر یکی از اولین نظریه‌پردازانی بود که نقش زمان در تولید را به‌دقت تحلیل کرد. اقتصاددانان سرمایه‌داری از روش‌های تولید سرمایه‌داری استفاده می‌کنند، که بوم باورک از آن به عنوان روش‌های تولید «غیرمستقیم» یاد می‌کند. به عبارت دیگر، روش‌های تولید مولدتر غیرمستقیم‌تر هستند، به طوری که تنها از میراث طبیعت برای تولید کالای نهایی استفاده نمی‌کنند بلکه ابزارهای تولید مانند ماشین‌آلات، ساختمان‌ها، مواد اولیه را تولید می‌کنند، که اقتصاددانان آن را کالای سرمایه‌ای می‌نامند. باورک اهمیت درک این نکته را که اقتصادهای سرمایه‌داری با یک ساختار زمانی مشخص می‌شوند، به‌طور درخشانی تحلیل کرد و نشان داد. کالاهای نهایی مصرفی نتیجه یک توالی طولانی از مراحل است که فرآیندهای تولید را در طول زمان مشخص می‌کند.

سهم باورک عمیق بود و به‌طور گسترده‌ای تاثیرگذار شد، به نحوی که نظریه سرمایه مدرن بر نظریات او بنا شد. در مدرسه اقتصاد لندن در دهه 30، مسئله سرمایه در چهارچوب مشکل بیکاری مطرح شد. هایک در تعدادی از مشارکت‌ها تلاش کرد نظریه سرمایه را به عنوان برنامه‌های تولید در طول زمان در امتداد خطوطی که باورک نشان داد ترکیب کند. او همچنین براساس کارهای لودویگ فون میزس، شاگرد باورک کار می‌کرد.

چرخه تجاری بر اساس سیاست‌های تورمی که ساختار زمانی فرآیندهای تولیدی را مخدوش می‌کند توضیح داده می‌شود. هایک اساس کار خود را بر این اثر نهاد که حاوی نسخه ساده‌شده‌ای از دیدگاه باورک از موجودی سرمایه اقتصاد بود، به عنوان یک ساختار زمانی که کالاها با عبور از مراحل متوالی تولید می‌شوند. تورم با تحریک تولید، منابع را از مراحل بعدی دور می‌کند و باعث طولانی شدن تولید می‌شود. در مراحل پایانی چرخه، بازگشت منابع به مراحل عقب‌تر تولید سبب می‌شود که پروژه‌ها نیمه‌تمام رها شوند. نکته مهم درباره این نظریه آن است که یک دیدگاه کاملاً ساده‌شده از سرمایه ارائه می‌دهد. هایک تلاش کرد جزئیات لازم را برای نظریه کامل‌تر بیان کند و یکی از همین مشارکت‌ها بود که تخیل لاخمان را برانگیخت و جرقه‌ای را برای نظریه سرمایه خودش روشن کرد.

هایک در مورد چگونگی برخورد با مفهوم سرمایه، که مجموعه‌ای متنوع و ناهمگون بود تقلا می‌کرد، بدون اینکه قادر به ترکیب این عناصر در یک مجموعه قابل اندازه‌گیری باشد. این جایی بود که لاخمان مسیر خود را مشخص کرد. او استدلال کرد که تلاش باورک برای ارائه معیاری کلی از موجودی سرمایه نادرست بوده است، چراکه فرضیاتی که باید در این فرآیند انجام شود، ماهیت آن و نحوه عملکرد بازار را دچار ابهام می‌کند. او به جای ایده موجودی سرمایه، «مفهوم ساختار سرمایه» متشکل از انواع عناصر تولیدی را مطرح کرد.

او نظریه خود را در مورد ساختار سرمایه حول مفاهیم مکمل بودن، که تجلی ثبات است، و جایگزینی، که تجلی تغییر است، بنا کرد. تغییر غیرمنتظره سبب می‌شود که کارآفرین یک طرح را جایگزین طرح دیگری کند و ترکیب سرمایه تغییر می‌کند و لاخمن این مسئله را گروه‌بندی مجدد سرمایه می‌نامد. اما در حالی‌ که یک منطق ثابت برای برنامه‌های یک کارآفرین یا سازمان واحد وجود دارد، چنین منطق منسجمی برای رابطه میان انبوه برنامه‌های مختلف که در کل اقتصاد هست وجود ندارد. فرآیند بازار، از طریق اعطای سود و زیان، که به وسیله الگوی مخارج مصرف‌کنندگان تعیین می‌شود برخی از طرح‌ها را معتبر و برخی دیگر را باطل می‌کند. تنها با نگاهی به گذشته، این فرآیند قابل درک است و زمانی که آشکار می‌شود برای هیچ ‌یک از ذهن‌های انسانی قابل درک نیست؛ اگر بود ما به بازار نیازی نداشتیم؛ و اگر بود، موجودی سرمایه کل معنا پیدا می‌کرد.

لاخمان به این باور رسید که مکتب اتریشی از دیدگاه اصلی کارل منگر در مورد «اقتصاد ذهنی» منحرف شده است. از نظر لاخمان، نظریه اتریشی یک رویکرد کاملاً تکاملی بود، که با مدل‌های تعادلی و با اطلاعات کامل که در جریان اصلی نئوکلاسیک استفاده می‌شد تفاوت داشت. او از مدافعان قوی روش‌های هرمنوتیک در مطالعه پدیده‌های اقتصادی بود. رویکرد بنیادگرایانه او نادر بود چراکه تعداد کمی از اقتصاددانان اتریشی از جریان اصلی خارج شدند. برند او از مکتب اتریشی اکنون پایه و اساس شاخه «ذهنیت‌گرایی رادیکال» اقتصاد اتریشی را تشکیل می‌دهد. همکار او، ایزرائل کرزنر، اقتصاددان آمریکایی بود که با او از نظر فکری همسو بود.

سرمایه و ساختار آن
لاخمان در سال 1948 به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی نقل مکان کرد و در آنجا کرسی استادی را در دانشگاه ویتواترسرند پذیرفت. او در این مدت اثر مهم خود به نام «سرمایه و ساختار آن» [capital and its structure] را در سال 1956 منتشر کرد. لاخمان تلاش کرد این مشکل را که علم اقتصاد درکی منسجم و کارآمد از سرمایه ندارد، اصلاح کند؛ مفهومی که از علم اقتصاد جدایی‌ناپذیر است و از زمان تسخیر اقتصاد کلان به وسیله نظریه کینزی مورد بررسی قرار نگرفته بود. نتیجه تلاش‌های لاخمان، ماندگارترین کمک او به نظریه اقتصادی بود. او ایده‌های باورک و هایک را بسط داد تا تصویری از کالاهای سرمایه‌ای ایجاد کند که تمام بینش‌های مهم مکتب اتریشی در مورد ماهیت فرآیند بازار را دربر می‌گیرد.

میزس تحت تاثیر این کتاب قرار گرفت و موری روتبارد، اقتصاددان آمریکایی برای تئوری خود در مورد چرخه تجاری از آن استفاده کرد.

در سال 1974، کنفرانسی درباره اقتصاد اتریشی در رویالتون جنوبی ایالات‌متحده سازماندهی شد که لاخمان به همراه ایزرائل کرزنر و موری روتبارد سخنرانان اصلی آن بودند. این کنفرانس اولین برنامه از یکسری از کنفرانس‌ها بود که شرکت‌کنندگان برای شنیدن مبانی اقتصاد مدرن اتریش جمع می‌شدند، که ارتدوکس کینزی-نئوکلاسیک را که از زمان جنگ جهانی دوم بر علم اقتصاد مسلط بود، به چالش می‌کشید.

این کنفرانس‌ها در نهایت به انتشار کتابی به نام «مبانی اقتصاد مدرن اتریشی» منجر شد که لاخمان نیز در آن مشارکت داشت. پس از این کنفرانس لاخمان سفرهای سالانه خود را به نیویورک آغاز کرد. او با کرزنر در دانشگاه نیویورک کار کرد، پژوهش‌ها را جلو برد و برای دانشجویان سخنرانی کرد. او تا سال 1987 زمانی که از دانشگاه بازنشسته شد همچنان این رویه را دنبال می‌کرد. در این دوره بود که تاثیر او بر اقتصاد مدرن اتریش آشکارتر شد و اهمیت آن با گذشت زمان افزایش یافت.

سرمایه و ساختار آن» [capital and its structure]

اقتصاددان باثبات
گزیده‌ای از مقالات لاخمان در کتاب «سرمایه، انتظارات و فرآیند بازار» به چاپ رسیده است که واکنش او به اقتصاد کینزی و همچنین «افسون‌زدایی» از آنچه اقتصاد ارتدوکس و جریان اصلی نامیده می‌شد را نشان می‌دهند.

او زندگی طولانی و پرباری داشت و ذهن تیزبین خود را تا پایان حفظ کرد. با این حال او تنها سه کتاب منتشر کرد. می‌توان گفت برجسته‌ترین ویژگی لاخمان به عنوان یک دانشمند ثبات او در یک دوره طولانی بوده است. او از طریق کار خود روی سرمایه، شروع به فکر کردن درباره روش‌شناسی علوم اجتماعی کرد که قرار بود سال‌های بعد کانون کار او شود. زمانی که به آفریقای جنوبی مهاجرت کرد بیشتر عقایدی را که قرار بود تا پایان عمر مشخصه کار او باشد، شکل داده بود. با خواندن مقالات او از سال 1943 یکپارچگی کارش خواننده را متعجب می‌کند.

ایده‌های لاخمان همچنان بر تحقیقات علوم اجتماعی معاصر تاثیر می‌گذارد. بسیاری از رشته‌های علوم اجتماعی به طور صریح یا ضمنی مبتنی بر نظریه ذهنی ارزش هستند که از سوی کارل منگر و مدرسه اقتصاد اتریشی توسعه یافته است. او در تحلیل خود از پیامدهای ذهنیت‌گرایی، آنچه به نظرش تفاوت میان دیدگاه او از جامعه‌ای مترقی و دیدگاه اکثریت بزرگی بود که عموماً پذیرفته شده است را به طور غیرقابل مصالحه‌ای بیان می‌کند. به طوری که علاقه‌اش به این موضوع او را بر آن داشت تا تاملی درخشان در مورد مشارکت‌های ماکس وبر بنویسد.

شاید بتوان گفت که یکی از ارزشمندترین میراث لاخمان به اصل فردگرایی ذهنی او مربوط می‌شود. او با یادآوری اینکه افراد متفاوت هستند و سلایق و انتظارات متفاوتی دارند به ما یادآوری می‌کند که نه‌تنها در زندگی روزمره بلکه در تحقیقات علمی نیز به آنها احترام بگذاریم، چراکه تنها با تصدیق و رجوع به این تفاوت‌هاست که می‌توانیم درک کنیم فرآیند بازار واقعاً به چه صورت کار می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...