محمدحسین خدایی | هنرآنلاین


مهدی ابوالقاسمی سال‌هاست که با دانش‌آموزان و معلمان ادبیات سر و کار دارد و در مجتمع آموزشی مفید به عنوان کارشناس آموزش ادبیات فعالیت می‌کند. ابوالقاسمی در سال 1386 توانسته است مدال طلای الپیاد ادبی را کسب نماید. وی در گفتگو با هنرآنلاین، عدم وجود پژوهش و مطالعات کافی در زمینه‌ی آموزش زبان و ادبیات فارسی را از مشکلات بنیادی این حوزه دانست و عنوان کرد که کتاب‌های درسی، نیاز به بازنگری‌های جدی دارد تا بتواند به علاقه‌مند شدن دانش‌آموز به ادبیات کمک کند. مشروح این گفتگو در زیر آمده است:

مهدی ابوالقاسمی

آقای ابوالقاسمی چگونه شد که شما به فعالیت در زمینه‌ی آموزش زبان و ادبیات فارسی علاقه‌مند شدید و به این سمت رفتید؟
در واقع قلاب ادبیات بنده را به سمت خود کشید و من با پای خودم به سمت ادبیات نرفتم. در دبیرستان علامه‌حلی‌، رشته‌های تجربی و ریاضی فیزیک، بیشتر مورد اقبال بود و به جز سال‌های تحصیلی معدودی، رشته‌ی ‌انسانی تدریس نمی‌شد. در سال‌های گذشته متأسفانه خانواده‌های دانش‌آموزان با حضور فرزندانشان در رشته‌ی انسانی، خیلی سخت موافقت می‌کردند. البته الان اوضاع بهتر شده و خانواده‌ها راحت‌تر می‌پذیرند که فرزند آن‌ها به سمت علاقه‌اش برود. من نیز در سال‌های تحصیل در مدرسه دوست داشتم که برای کشورم مفید باشم و به همین خاطر احساس کردم که باید به سمت رشته‌ی علوم انسانی و خاصه رشته‌ی جامعه‌شناسی بروم. در المپیاد ادبی شرکت کردم تا پلی باشد که بتوانم به تحصیل در علوم اجتماعی در دانشگاه ادامه دهم.

قدیم‌تر کسانی که در المپیاد ادبی حائز رتبه‌های برتر می‌شدند، صرفاً می‌توانستند در رشته‌ی ادبیات فارسی پذیرفته شوند که بعدها این قانون تغییر کرد. البته اوضاع به شکلی پیش رفت که بنده در ادبیات ماندگار شدم و همان زمان که در دانشگاه ادبیات فارسی می‌خواندم، فعالیت‌های آموزشی و تربیتی در مدارس برایم جدی‌تر شد. به مرور تلفیق میان ادبیات و تعلیم و تربیت من را وارد فضای آموزش ادبیات ‌فارسی کرد و در مقاطع مختلف، معلمیِ کلاس‌های ادبیات و نگارش را تجربه کردم. این روزها هم در زمینه‌ی آموزش زبان و ادبیات فارسی و برنامه‌درسی فعالیت می‌کنم و سعی می‌کنم در کنار معلمان باشم و برای داشتن کلاسی فعال‌تر به آنها کمک کنم. در واقع در نقطه‌ای با خودم به این جمع‌بندی رسیدم که آموزش زبان و ادبیات فارسی محملی است که به واسطه‌ی فعالیت در آن عرصه می‌توانم برای کشورم مؤثر باشم. فکر می‌کنم بهتر است در صورت امکان به سمت جایگاه‌هایی برویم که در کشور به آنها نیاز داریم ولی افراد کمی در آن حوزه‌ها تخصص دارند.

طبیعتاً وقتی وارد فضای آموزش زبان و ادبیات فارسی شدید به چالش‌های فراوانی برخوردید، از این چالش‌ها برایمان بگویید و این که چگونه می‌توان موانع آموزش با کیفیت ادبیات فارسی را برطرف کرد؟
متأسفانه طی آموزشی که در مدارس اتفاق افتاده، آن طور که باید و شاید دل بچه‌ها با ادبیات فارسی و زیبایی‌های آن، گره نخورده است و از آن لذت نمی‌برند. اگر دانش‌آموزان به ادبیات علاقه‌مند شوند، در این حوزه مطالعه و تأمل بیشتری خواهند کرد. اگر کسی طی آموزش، از ابیات سعدی لذت ببرد، شعر مهدی اخوان ثالث را به خوبی فهم کند و یا درگیر داستان‌پردازی‌های فردوسی شود، خود به خود در مسیر یادگیری ادبیات پیش خواهد رفت. فضای کتاب‌های درسی و کلیشه‌هایی از کلاس ادبیات که لزوماً مربوط به کتاب هم نیست و به معلم مربوط است، باعث می‌شود کودک و نوجوان به ادبیات این سرزمین تعلق خاطر پیدا نکند. متأسفانه فشار بسیاری بر روی دفتر تألیف کتب وجود دارد که مطالب و محتوای کتاب به شکلی باشد که به کسی برنخورد.

قطعاً کتاب‌های آموزشی زبان و ادبیات فارسی می‌توانند انتقال‌دهنده‌ی آرمان‌های والا و فرهنگ شگرف ما باشد، اما وقتی تسلط نگاه ایدئولوژیک بیش از حد در تألیف کتب مؤثر باشد، کتاب درسی آن محتوای آموزشی نخواهد بود که دوست‌داشتنی باشد. درنتیجه نه آموزش ادبیات به درستی محقق می‌شود و نه انتقال ارزش‌های فرهنگی اتفاق می‌افتد. وقتی دانش‌آموز تجربه‌ی شیرینی از شعرخوانی در کلاس ندارد، نمی‌توان انتظار داشت علاقه‌مندی دانش آموزان به ادبیات بیش از پیش شود. برای روشن‌تر شدن بحث، یک مثالی می‌زنم که الان برای ما ملموس است؛ شاهد هستیم شهرداری تهران اشعاری را در جای‌جای شهر نصب کرده، اصل کار زیبا و حرکتی خلاقانه است. اما از آن‌طرف شهرداری باید با مردم صحبت کند و ببیند که چه بازخوردی از اشعار دارند. هیچ اشکالی ندارد که ما فروغ فرخزاد را همانطور که هست بشناسیم نه این که با یک ترسی سراغ او برویم و اشعاری از او انتخاب کنیم که در یک چارچوب خاصی می‌گنجد.

همین بحث را ما در کتاب‌های درسی ادبیات فارسی هم داریم. یکی از مشکلات اصلی انتخاب محتواهایی است که نمی‌تواند ابعاد مختلف و زیبایی ادبیات را به دانش‌آموز نشان دهد. ما یک بار اسامی افراد مشهور واقع در انتهای کتاب ادبیات فارسی پایه‌ی هفتم را بررسی کردیم؛ فقط ده درصد از کسانی که آثارشان در کتاب آمده است، نویسندگان تخصصی حوزه‌ی کودک و نوجوان هستند. به نظر می‌رسد نسبت به ادبیات کودک و نوجوان در کتاب‌ها کم‌توجهی می‌شود و نیاز است سراغ نویسندگان داخلی و خارجی متنوعی برویم.

به نظرم مهم‌ترین مشکل کتاب درسی ادبیات، عدم ساختار‌بندی و سازماندهی آن بر اساس موضوع ادبیات فارسی است. مثلاً کتاب علوم، بخش‌های مختلف تخصصی مثل نور، انرژی و گرما را دارد ولی کتاب درسی ادبیات فارسی برای هر پایه‌ی تحصیلی بخش‌های متفاوتی را داراست که مبتنی بر خودِ زبان و ادبیات فارسی تقسیم نشده است. قطعاً مشکلی ندارد که موضوعاتی مثل آفرینش، سبک زندگی و انقلاب اسلامی وارد کتاب ادبیات شود اما نباید توجه بیش‌ازحد به این موضوعات، باعث شود از آموزش خود ادبیات باز بمانیم. کتاب‌های ادبیات و نگارش می‌توانند براساس خود موضوعات ادبی مانند داستان‌نویسی، شعر، جستارنویسی، مهارت ارائه دادن و شخصیت‌های ادبی فصل‌بندی شوند. منظورم این است که ایده‌ی محوری هر فصل موضوعی ادبی یا زبانی باشد.

برای علاقه‌مند شدن ادبیات‌آموزِ کودک و نوجوان باید چه کارهایی را انجام داد و چه مؤلفه ها و معیارهایی را مدّنظر داشت؟
یکی از مهم‌ترین راه‌های علاقه‌مند شدن دانش‌آموزان به ادبیات این است که ما این حوزه را خیلی زلال و بدون سانسور به نوجوان ارائه دهیم. الان کتاب‌های درسی پر از نصیحت است که این شکل از محتوا برای دانش‌آموز جذاب نیست. وقتی ما بخواهیم فقط یک نوع ادبیات را نشان دهیم علاقه ایجاد نمی‌شود، ما اکنون در کتاب‌ها از گونه‌های مختلف ادبیات استفاده نمی‌کنیم، به عنوان مثال متون ما خالی از محتوای طنز است. دراینجا درباره‌ی علاقه به شعر می‌خواهم به مطلبی از دکتر شفیعی کدکنی اشاره کنم که ایشان در جایی اشاره می‌کند که شعر، گره‌خوردگی عاطفه و خیال است که در بستر زبان آهنگین شکل می‌گیرد؛ سؤال این است که ما در راه ایجاد علاقه به ادبیات در دانش‌آموز از ظرفیت کدام یک از موارد ذکر شده استفاده می‌کنیم. در حال حاضر در تدریس ادبیات در مدرسه، ادبیات‌آموز چه مواجهه‌ای با شعر دارد: معنی شعر را می‌شنود، آن را حفظ می‌کند و آرایه‌های ادبی آن را مشخص می‌کند. موارد ذکر شده در مسیر علاقه‌ی بچه‌ها به شعر به اندازه‌ی کافی مؤثر نیست.

در این جا می خواهم برای واضح‌شدن مطلب به شعری از خانم سیمین بهبهانی اشاره کنم:
شلوار تاخورده دارد مردی که یک پا ندارد خشم است و آتش نگاهش، یعنی تماشا ندارد

تصویر ما از این شعر، مردی است که شلوار را تا زده است و این بیت مثل یک نقاشی خیال و تصور ما را برمی‌انگیزد. نکته اینجاست که وقتی ما آرایه‌ها را بدون در نظر گرفتن تصویر و موسیقی بررسی می‌کنیم‌، لذت‌بردن از شعر را تا حدی از بین می‌بریم. یکی از راه‌های لذت‌بردن از شعر و طی آن علاقه‌مند شدن به ادبیات، خیال است. یکی دیگر از راه‌های علاقه‌مند شدن به شعر، بهره گیری از عنصر عاطفه است. در اینجا برای واضح شدن منظورم، شعری از کسایی را می‌خوانم:
جنازه‌ی تو ندانم کدام حادثه بود که دیده‌ها همه مصقول کرد و رخ مجروح

با دقت و تأمل در مصرع اول این شعر در می‌یابیم که این مصرع از نظر جلب احساس و عاطفه‌ی خواننده، بسیار کارساز است. مراد بنده از ذکر این مثال‌ها این است که نشان دهم زبان و ادبیات فارسی چه‌ قدر ظرفیت دارد که می‌تواند در محتوای درسی قرار گیرد. به عنوان یک مثال دیگر قیصر امین پور می‌سراید:
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم

اشعار ذکر شده با تدریس درست معلم می‌تواند به دور از شعارزدگی، باعث لذت‌بردن دانش‌آموز از شعر شده و میان او و ادبیاتِ سرزمینش پلی ساخته شود. اما در این راه بدسلیقگی‌ها و انتخاب محتوای غلط و یا بی‌هنگام به آموزش ضربه می‌زند؛ به عنوان مثال به ابیاتی از ایرج میرزا که در کتاب فارسی هشتم آمده، اشاره می‌کنم:

زین گفته سعادت تو جویم پس یاد بگیر هر چه گویم
می‌باش به عمر خود سحرخیز از خواب سحرگهان بپرهیز
با مادر خویش مهربان باش آماده‌ی خدمتش به جان باش
با چشمِ ادب نگر پدر را از گفته‌ی او مپیچ سر را
چون با ادب و تمیز باشی پیش همه کس عزیز باشی

این‌ها را مقایسه کنید با ابیاتی که پیش از آن اشاره کردم. این شعر صرفاً نصیحت می‌کند و نمی‌تواند دانش‌آموز را به شعر علاقه‌مند کند زیرا نوجوان امروز از نصیحت بیزار است. اینجا می‌خواهم یک مثال بهتر برای علاقه به مادر بزنم. شهریار در ابتدای شعری می‌سراید:

آهسته باز از بغل پله‌ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود

این شعر را از دوران مدرسه به خاطر دارم که معلممان برایمان خوانده بود. به تصویرسازی این شعر دقت کنید که هم می‌تواند علاقه‌ی فرد به مادر را افزایش دهد و هم این که ادبیات‌آموز را به سمت خواندن شعر بکشاند و او را با ادبیات آشتی دهد.

از فرمایش شما این گونه بر می‌آید که محتوای درسی و شکل تدریس ادبیات فارسی می‌تواند، در آموزشِ با کیفیت زبان و ادبیات فارسی، تأثیر شگرفی داشته باشد. برای علاقه‌ی بیشتر دانش‌آموز به ادبیات چه راهکارهای دیگری می‌توان پیشنهاد کرد.
ما تا اینجا در رابطه با خیال و عاطفه صحبت کردیم. متأسفانه ما به این جنبه‌ها توجهی نداریم و فقط به دنبال معنی کردن ابیات هستیم. نگاه کنید، ما باید زیباییِ شعر و ادبیات را به دانش‌آموز بچشانیم؛ در همین راستا جنبه‌ی دیگری که می‌تواند زیبایی شعر را به ما بچشاند، موسیقی است که یکی از دلایل زیبایی شعر است. ما شعر بدون موسیقی نداریم. بهتر است شعر را آهنگین بخوانیم و حتی اشکالی ندارد که دانش‌آموزان زمان خواندن شعر، روی میز بزنند تا وزن و موسیقی شعر را بهتر دریابند. یا ممکن است معلمی برای کار کردن شعر، ترانه‌ای را پخش کند که خواننده آن شعر را خوانده است. تا به اینجا به عاطفه، خیال و موسیقی اشاره کردیم که می‌تواند به علاقه‌ی فرد به شعر مؤثر باشد. دو مورد دیگر نیز شکل و زبان است. شکل همان قالب شعر است که می‌تواند به شکلِ غزل، قصیده و یا هر قالب شعری دیگر باشد. البته شکل معنای دیگری هم دارد که اشاره به پیوستگی درونی عناصر شعر دارد.

البته بایستی اشاره کنم که همین نکاتی که درباره‌ی شعر گفتیم، درباره‌ی داستان هم وجود دارد. می‌توان با عناصر داستان‌پردازی مثل شخصیت و چالش‌های شخصیت‌، میان دانش‌‎آموز و داستان ارتباط برقرار کرد. ما در تدریس ادبیات چقدر در مقولات مختلف مانند، شعر، داستان، متن ساختار‌مند، متن علمی، نامه، مرورنویسی، خاطره نویسی و سفرنامه‌نویسی، عمیق می‌شویم. متأسفانه در آموزش ادبیات، سطحی عمل می‌کنیم و به مباحث ذکر شده عمق نمی‌دهیم؛ این در صورتی است که بچه‌ها باید بعد از چند سال تحصیل و کسب دانشِ ادبیات فارسی به سطح تحلیلی از ادبیات و شعر برسند. بعد از تحلیل نوبت به خلق اثر است. ما چقدر به دانش‌آموز فرصت می‌دهیم اشتباه کند و در نتیجه با آزمون و خطا بتواند استعداد خود را بروز دهد. آموزش ادبیات باید به جایی برسد که دانش‌آموز بنا بر اقتضاء مقاطع مختلف تحصیلی، شعر و داستان تحلیل کند و تا حدی شعر و داستان بنویسد. با همین شرایط موجود و همین کتاب درسی که از آن راضی نیستیم، می‌توان کلاس خوب و باکیفیتی داشت که این اتفاق به رعایت مسائلی باز می‌گردد که به آن اشاره کردیم.

می‌خواهم از معلمانی که این گفتگو را می‌خوانند، درخواست کنم که کتاب را یکی از منابع درسی در نظر بگیرند. ما حتی در برنامه‌های آموزشی طراحی خودمان، این طور در نظر گرفتیم که مطلوب است دانش‌آموز طی یک سال برای کلاس ادبیات و نگارش، هزار صفحه کتاب بخواند؛ یا اینکه هر ماه یک کتاب بخواند. البته در هدف‌گذاری این هزار صفحه، کتاب‌هایی را مدّنظر قرار می‌دهیم که مناسب سن کودکان باشد.

در پایان می‌خواهم اشاره کنم که زیربنای همه‌ی اتفاقات مثبت در آموزش زبان و ادبیات فارسی، پژوهش درباره‌ی آموزش این درس است. ما خیلی وقت‌ها به پرسش‌هایی برمی‌خوریم که پاسخ آن را نمی‌دانیم و تنها با پژوهش می‌شود به جواب درست رسید. ما تعداد زیادی دانشجوی ادبیات فارسی داریم اما متأسفانه باید گفت در عمل آنطور که نیاز است، گرایش آموزش زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه‌های مطرحمان نداریم. در نظر داشته باشید که حتی بهترین اساتید حوزه‌ی ادبیات نمی‌توانند کتاب‌های درسی خوبی تألیف کنند، زیرا آموزش ادبیات با خود ادبیات فرق می‌کند. الگوگیری و بهره‌مندی از آثار ترجمه شده نیز کمک کاملی به ما نخواهد کرد، زیرا درس زبان و ادبیات فارسی درسی است که ویژگی‌های بومی فراوانی دارد. مانند ریاضی نیست که اشتراکات زیادی داشته باشد. باید با پژوهش‌های بسیار، به بهترین برنامه‌درسی برای آموزش زبان و ادبیات فارسی برسیم. ما در این زمینه پژوهش کافی نداریم و پایان‌نامه‌های زیادی نگاشته نشده‌ است. این جای نگرانی است که ما با این تعداد دانشجوی ادبیات فارسی، در این مسأله‌ی حیاتی و کاربردی یعنی آموزش زبان و ادبیات فارسی در مدارس، به اندازه‌ی کافی کار نکرده‌ایم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...