یک داستان بومی ایرانی در دنیای مدرن | اطلاعات


رمان «شکار کبک» اثر رضا زنگی‌آبادی می‌تواند گزینه قابل قبولی از داستان‌های بومی ایران در دنیای مدرن باشد. این داستان، زندگی شخصی به نام«قدرت»را در روستایی در کرمان روایت می‌کند که روایت مجموعه جنایاتی است که قدرت در زندگی اش انجام داده؛ اما ما در ادامه، دلایل مختلفی از این جنایات را متوجه می‌شویم.

خلاصه کتاب شکار کبک معرفی رضا زنگی آبادی

البته این بستگی به دیدگاه خواننده هم دارد. ولی در کل داستان آن قسمتی از قدرت را به ما نشان می‌دهد که عموم مردم با آن غریبه اند. این که آن قسمت چیست، درحال حاضر حائز اهمیت نیست. زیرا در ادامه با این مسائل آشنا خواهیم شد.

فصل اول که شروع داستان نیز هست، آشنایی اولیه ما با قدرت است. اما شخصیتی که در حال حاضر ما داریم آن را می‌بینیم، شخصیتی است کم حرف، مرموز و منزوی. در اوایل فصل اول، قدرت با این سه کلمه در ذهن خواننده نقش می‌بندد، اما جلو تر که می‌رویم، رویه متفاوت می‌شود و قدرت ظاهر دیگری را از خود نشان می‌دهد.

تا موقعی که داستان گریزی به کودکی قدرت می‌زند. اینجاست که خواننده می‌فهمد که با یک رمان تقریباً روانشناسانه طرف است. چون در ادامه، ما با کودکی قدرت بسیار سر و کار داریم. در اینجا گریزهای زیادی به کودکی قدرت زده می‌شود و متوجه بروز یکسری عقده‌های روانی در قدرت می‌شویم.

داستان اصلی که در بزرگسالی قدرت نمایان است، شیفتگی خود را به کودکی خود نشان می‌دهد.
وقتی که قدرت را بیشتر می‌شناسیم، متوجه می‌شویم که قدرت دیدگاه خاصی نسبت به زندگی خودش ندارد. کودکی اش باعث شده تا اهمیت خیلی چیزها در زندگی اش سلب شود. اما ما تا قسمت میانی رمان متوجه این قضیه نمی‌شویم. و حالا که نویسنده ما را با شخصیت ساده قدرت گول زد، آنجاست که با قدرت واقعی مواجه شویم. قدرتی که در کودکی تنها پناهش مادرش بود.

اما شخصیت مادر مدت زیادی طول نمی‌کشد که از داستان محو می‌شود و قدرت به معنای واقعی کلمه، تنهایی را حس می‌کند. این تنهایی در ادامه تبدیل به خشمی می‌شود که از طرف پدر می‌گیرد.
پدر که شخصیتی عامی و مردم گریز است، باعث می‌شود که این مردم گریزی را در قدرت هم به وجود بیاورد. اما وقتی که ما به میانه رمان می‌رسیم، شخصیت قدرت را گم می‌کنیم و تقریباً متوجه بسیاری از رفتارهایش نمی‌شویم. آیا این قضیه عمد نویسنده است یا خیر؟

در داستان شخصیتی داریم به نام گرگو. سگی ولگرد که بعد از مرگ مادر، تنها دوست و همدم قدرت می‌شود. اما در ادامه، رفتار قدرت با گرگو فراز و نشیب زیادی می‌گیرد که این قضیه کمی بحث برانگیز است. ما از یک جایی به بعد، دوستی قدرت و گرگو را گم می‌کنیم. و همین گرگو حفرۀ بزرگی را در داستان به وجود می‌آورد. تا جایی که ما با اشخاص دیگر داستان آشنا می‌شویم؛ مثلا فالی. تنها کسی که از شروع تا پایان داستان با او همراهیم.

همچنین فالی شخصیتی است که در نقاط مختلف داستان تاثیر دارد و پوشش خوبی برای بعضی از رفتارهای قدرت است. همین پوشش، یکی از دلایل به وجود آمدن فاجعه است. با این که شخصیت فالی، شخصتی مفید و پخته است؛ اما در بعضی از مواقع، دلیل مفیدی بر بودن فالی نمی‌بینیم. یعنی نویسنده گزینه خوبی را برای پی بردن روند داستان انتخاب کرده، اما این شخصیت در بعضی از مواقع از دست نویسنده در رفته و دلیل مفیدی بر بودنش نبود. با این حال، یکی از شخصیت‌های مهم در روند داستان، فالی است. چون که تا قسمتی از داستان، احساس یکطرفه ای که بین قدرت و فالی وجود دارد، کاملا ملموس است.

در ادامه، قدرت زمانی جالب می‌شود که ما با شخصیتی به نام مراد آشنا می‌شویم. مراد، مردی به ظاهر با شخصیت و مهربان است که به طور ناگهانی پایش به زندگی قدرت باز می‌شود. با این که خود مراد شخصیت جالب و پیچیده ای دارد، اما زندگی و شخصیت قدرت را به شدت تحت الشعاع قرار می‌دهد.

لحظه آشنایی خواننده با مراد، لحظه ای باشکوه است. چون نویسنده به خوبی به ظاهر مراد رسیده است. اما با گذشت داستان متوجه می‌شویم که مراد بزرگترین مانعی است که در برابر قدرت وجود دارد. چون یکی از به وجود آورنده‌های نقطه گره اصلی، مراد است. دیگر با گذشت داستان، ما قدرت سابق را نمی‌بینیم. اما از همان اول می‌توان پیش بینی همچین وضعیتی را کرد. چون گریزهایی که داستان به کودکی قدرت می‌زند، و نوع روایتی که راوی داستان دارد، لحظاتی از آینده را برای ما به تصویر می‌کشد.

اما اگر کمی در داستان ریزتر شویم، می‌بینیم که نویسنده در بعضی از جاهای داستان کم کاری کرده. به طور مثال پختگی یی که شخصیت قدرت دارد، بسیار خوب و ملموس است؛ اما احتمالاً به برخی از شخصیت‌های مهم دیگر داستان (مثلا فالی) کمتر توجه شده است. چون همین شخصیت فالی می‌توانست نماد محکم تری از برخی مردم بومی ایران باشد. این را از گفت و گو‌های بین قدرت و فالی کاملاً متوجه می‌شویم. در کل، نویسنده رمان«شکار کبک»، به خوبی از پس روایت داستان، تصویرسازی و نماد پردازی بر آمده است، اما با این حال او می‌توانست شخصیت‌های پررنگ تری را برای مخاطب خویش خلق کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...