ادبیات پلیسی و روایت اجتماعی | شرق
ادبیات پلیسی فرم مناسبی برای ارائه تصویری از جامعه و سیر تغییر و تحولاتی است که در متن اجتماع جریان دارد. میتوان گفت ادبیات پلیسی بیشتر از دیگر ژانرهای ادبی از شرایط اجتماعی و واقعیتهای تاریخی معاصرش تأثیر گرفته است. یکی از نویسندگان شاخصی که در آثارش میتوان همین ویژگی عام ادبیات پلیسی را دید، ژرژ سیمنون است که اتفاقا از سالها پیش تعدادی از آثارش به فارسی ترجمه شده بود.
سیمنون از مشهورترین نویسندگان ژانر ادبیات پلیسی و جنایی است که تعداد زیادی رمان چه با نام خودش و چه با نام مستعار نوشته است. پرسوناژ تعدادی از داستانهای او سربازرسی به نام «مگره» است که یکی از مشهورترین پرسوناژهای ادبیات پلیسی جهان به شمار میرود. یکی از ویژگیهای مشترکی که در غالب آثار سیمنون دیده میشود، ارائه تصویری از جامعهای است که رو به زوال و ویرانی دارد و او را به این دلیل که تصویری از جامعه فرانسه در نیمه اول قرن بیستم ارائه داده، بالزاک جنایینویس هم نامیدهاند.
شخصیتهای داستانهای سیمنون از میان مردم عادی جامعه انتخاب میشوند و او بیشتر به بُعد روانی شخصیتهای داستانهایش توجه داشته است. این ویژگی در آثار سیمنون دقیقا برخلاف ویژگیهایی است که عدهای از نویسندگان ادبیات پلیسی در اوایل قرن بیستم و در دوره طلایی رمان پلیسی وضع کرده بودند؛ یعنی جریانی که رمان پلیسی را چیزی مجزا از ادبیات میدانست و نویسندگانش مثلا معتقد بودند در رمان پلیسی نباید مسائل روحی و عاطفی مطرح شود. ضمنا در این دوره شخصیتها و کارآگاه داستان غالبا از طبقه اشراف انتخاب میشدند و زبان داستانها هم زبان مغلقی بود؛ اما بعدها مثلا نویسندگان رمان سیاه زبانی سادهتر و نزدیک به زبان روزمره را وارد ادبیات پلیسی کردند. از ژرژ سیمنون آثار متعددی در مجموعه نقاب نشر جهان کتاب با ترجمه عباس آگاهی منتشر شده است.
یکی دیگر از رمانهای درخور توجه مجموعه نقاب که در آن نیز تصویری از اجتماع به دست داده شده، «مرغان شب» از پیر بوالو و توماس نارسژاک است که این نیز چند سال پیش با ترجمه آگاهی منتشر شد. در این داستان به واسطه روایت عشقی ناکام، تصویری از قرائت روسی از مارکسیسم هم دیده میشود و ضمنا میتوان تفاوتهای این تلقی از مارکسیسم را با تلقی دیگری را که در دهه 60 و مشخصا در می 68 وجود داشت، هم دید. به طور کلی ادبیات پلیسی ژانر مناسبی برای پرداختن به اندیشهها و ایدئولوژیهاست و این دقیقا برخلاف تصور رایجی است که معتقد است ادبیات پلیسی صرفا برای سرگرمی است و آثار این ژانر فاقد ارزش ادبیاند. بوالو و نارسژاک در تمام زوایای اجتماعی و تبعات ناشی از جو بینالمللی حاکم بعد از جنگ جهانی دوم کاوش کردهاند و قهرمانهایشان را در این محیطها قرار دادهاند.
بهتازگی در مجموعه نقاب جهان کتاب، داستان دیگری با عنوان «نان، آموزش، آزادی» [Pain, éducation, liberté] از پتروس مارکاریس [Petros Markaris] با ترجمه قاسم صنعوی منتشر شده که در این داستان هم تصویری از بحران اقتصادی یونان به دست داده شده است. مارکاریس نویسنده، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس یونانی است که از پدری ارمنی و مادری یونانی در 1937 در استانبول متولد شد. مارکاریس بهعنوان مترجم هم شناخته میشود و آثاری از ادبیات آلمانیزبان به یونانی برگردانده است. او به طور خاص آثاری از گوته ترجمه کرده و همچنین شناخت خوبی از آثار برتولت برشت دارد.
مارکاریس در پنجاهوهفتسالگی به سراغ نوشتن رمان پلیسی رفت و البته کارهای اصلیاش را نیز همچنان دنبال میکرد. در آثار پلیسی مارکاریس، یونان و شهر آتن بستر روایت هستند و تصویری از یونان معاصر در این داستانها بهروشنی دیده میشود. قهرمان این داستانها، کمیسری با نام کاستاس کاریتوس است که آدمی فهمیده و قابل احترام است.
«نان، آموزش، آزادی» بخشی از سهگانه مارکاریس است که البته هریک از کتابهای این سهگانه را میتوان به شکل مستقل خواند. در ابتدای کتاب، نقلقولی از میشل ولکوویچ درباره سهگانه مارکاریس آمده و در آن به بازنمایی بحران یونان در روایت داستانی اشاره شده است: «وضع بدتر از بد میشود. بحرانی که یونان را از پای درمیآورد، پایان نمیگیرد. تصفیه به شیوه یونانی؛ انتقامجوی آتن؛ و نان، آموزش، آزادی؛ سه کتابی که از پی هم میآیند؛ ولی جداگانه هم میتوانند خوانده شوند، مرحلههای سقوط به دوزخ هستند. در ژانویه 2014 یونان یورو را ترک میکند تا به دراخما برگردد و مردم پیشاپیش احساس میکنند که این امر به هیچ چیز سروسامان نخواهد داد».
در داستان نیز بحران اقتصادی چنان اوج گرفته که اعلام شده تا سه ماه آینده دیگر حقوقی پرداخت نخواهد شد. ارزش پول ملی نیز در روندی طولانی مدام کاهش مییابد و بخشهای وسیعی از جامعه با بحران معیشت روبهرو هستند. حتی برای کارمندان و آنها که دستمزد ثابت دارند، ادامه زندگی دشوار شده است. دراینمیان زندگی برای گروههای فرودست تقریبا ناممکن شده و برای آنها راهی جز تغییر این وضعیت باقی نمانده است.
در این شرایط گروههایی از جوانان با گونهای سازماندهی که در میان خودشان شکل دادهاند، به کمک فرودستان و بیخانمانهایی آمدهاند که هیچ چیزی برای ازدستدادن ندارند. این گروه از جوانان با اقداماتی خلاقانه امکاناتی حداقلی برای ادامه زندگی کسانی فراهم میکنند که همه چیزشان را از دست دادهاند. در کنار اینها، انتقاداتی هم در جامعه آغاز شده و ممکن است کشور در بحرانی سراسری فرو برود؛ اما این همه ماجرا نیست.
سه قتل پشت هم که شبیه به هم هستند، جامعه را در شوک فرو میبرد. کشتهشدگان یک ویژگی مشترک دارند و آن اینکه همگی از دانشجویان پیشین پلیتکنیک آتن هستند: قهرمانان مبارزه با دیکتاتوری سرهنگان در دهه 1970 که دیگر به آرمانهای گذشتهشان پشت کردهاند و در نظم مسلط ادغام شدهاند. آنها بدل به آدمهای قدرتمندی شدهاند و با تکیه بر مناصب مهم اقتصادی به سوءاستفاده از قدرت، فساد، اختلاس و غارت اموال عمومی متهماند.
عنوان کتاب اشارهای است به شعار دانشجویان پلیتکنیک آتن در دهه 1970. در سال 1973 و در دورهای که به دیکتاتوری سرهنگان شناخته میشود، شعار این دانشجویان «نان، آموزش، آزادی» بود. دانشجویان معترض با دخالت ارتش با خشونت سرکوب، زندانی و شکنجه میشوند؛ اما سالها بعد و با پایان دیکتاتوری، دانشجویانی که روزی در صف اول نبرد بودند، به بخشی از نظم جدید میپیوندند و بورژوا میشوند و به آرمانهای گذشتهشان پشت میکنند. در داستانهای پلیسی مارکاریس به واسطه کمیسر کاریتوس با لایههای مختلف شهر و جامعه روبهرو میشویم. طبقات اجتماعی و زوایای آشکار و پنهان جامعه یونان با تجسسهای کاریتوس به تصویر درمیآید و تصویری جاندار از تغییر و تحولات اجتماعی به دست داده میشود.