شش گزارش دربارهی آدم سوزی در سینما رکس و البته یکسری مستندات و ضمائم که از دل مطبوعات آن روزگار بیرون آمده است... به چند دهه پیش از ماجرا رفته و به کشمکش های سیاسی دوران پس از کودتای 28 مرداد پرداخته و برای درک کنشهای شخصیتهای درگیر در این ماجرا، به ترسیم اتمسفر سیاست زده جنوب که با نفت و تحولات آن گره خورده می پردازد. جریانهای سیاسی مهم و آدمهای تاثیر گذار آن را به خواننده معرفی می کند
سینما رکس؛ حقیقت گم شده | الف
در شب 28 مرداد 1357 سینما «رکس آبادان» در حین نمایش فیلم «گوزنها» ساخته معروف مسعود کیمیایی آتش گرفت و صدها نفر در آتش سوختند. جنایتی هولناک که نه تا آن زمان که تا امروز نیز نمونه مشابه آن در ایران وجود نداشته است. همانگونه که قابل پیش بینی است، در هیاهوی روزهای منتهی به انقلاب بروز این اتفاق دستاویزی شد تا گروهی با نسبت دادن آن به ساواک و رژیم پهلوی، از این فاجعه ملی بهره برداریهای سیاسی کنند. اتفاقی که نقش مهمی در پنهان ماندن زوایای گوناگون این ماجرا داشت. چراکه بهره برداری سیاسی از این ماجرا سوی دیگری هم داشت، بعدها مخالفان انقلاب هم با دست گذاشتن روی پاره ای واقعیتهای پنهان مانده کوشیدند آن را به پای انقلابیون بنویسند. اما حقیقت ماجرا نه این بود و نه آن و متاسفانه پنهان نگه داشتن جنبههای مختلف ماجرا هم بیش از هر چیز به این شایعات و افسانه سازیها دامن زده است و در طول سالها هر طرف دیگری را مقصر خوانده و حقیقتی که گم شده، دلایل واقعی بروز این اتفاق هولناک بوده است.
در سال 1359 دادگاهی برای محاکمه افرادی که در این ماجرا نقش داشتند تشکیل شد. با وجود خیل مطالبات مردم دادغدیده آبادان، جو ملتهب سالهای نخست انقلاب بر این دادگاه سایه افکنده بود و اگر چه اعترافات حسین تکبعلیزاده به عنوان یکی از متهمان اصلی، حقایق بسیاری در این رابطه آشکار کرد، اما نیتجه نهایی این دادگاه باوجود اعدام هفت نفر نتواست پاسخگوی مطالبات مردم و همچنین پاسخی برای ابهامات بسیار ماجرا باشد. فیلمهای آن دادگاه هم تازه بعد از چهاردهه به صورت کوتاه شده امکان پخش عمومی پیدا کردند.
بیگمان از همین روست که قریب به چهل سال بعد، این ماجرا هنوز آنقدر جذاب و کنجکاوی برانگیز هست که دغدغه نوشتن کتابی پیرامون این اتفاق و تبعات آن باشد. کریم نیکونظر نویسنده «سینما جهنم» را به عنوان روزنامهنگار و منتقد سینمایی میشناسیم. اما سوای این، او اهل آبادان است و سالهای سال در این شهر زندگی کرده است و هم اینکه خانه پدریاش در همان محلهای بوده که خانواده حسین تکبعلیزاده در آن زندگی میکردهاند. بنابراین از همان سالها زیاد دربارهی ماجرای سینما رکس دیده و شنید است. حالا اما در مقام یک مستند نگار و پژوهشگر به سراغ همین ماجرا رفته و حاصل و حاصل کتابی شده شامل شش گزارش دربارهی آدم سوزی در سینما رکس و البته یکسری مستندات و ضمائم که از دل مطبوعات آن روزگار بیرون آمده است.
«سینما جهنم» تنها این جنبه که دستمایهی آن یکی از حساسیت برانگیز ترین ماجراهای تاریخ انقلاب بوده، درخور اهمیت نیست. بلکه شیوهی مستندی که نویسنده برای پرداختن به این ماجرا و حواشی و متن آن برگزیده نیز دارای اهمیت است. کتاب آشکارا پرداختی روایی و ساختاری دراماتیزه دارد؛ به داستان گویی نزدیک میشود، جذابیتهای آن را هم دارد اما در واقع داستان نیست. چراکه داستان متکی به تخیل نویسنده است و حتی وقتی به واقعیت هم ارجاع میکند باز هم تا حد زیادی بر تخیل متکی است. اما کریم نیکونظر نخواسته در این باره داستان بنویسد، بلکه خواسته با وارد شدن به این ماجرا، تحقیق درباره آن و روایت کردن مستندترین گزارش هایی که بدست آورده، به درک بهتر حقیقت ماجرا کمک کند. درست در همین نگاه و رویکرد است که حساب رمان و ناداستان را از هم جدا میکند. ناداستان روایتی است که (به جای تخیل) بیشتر بر محور حقایق و اسناد واقعی شکل میگیرد و این پرداخت ماجرا و قدرت قلم نویسنده است که میتواند آن را خواندنی و پرکشش کند.
کریم نیکونظر لااقل در این کتاب نشان میدهد به خوبی مدیومی را که انتخاب کرده میشناسد. مدیومی که در در ایران قدمت و غنای زیادی ندارد و اخیرا نشر چشمه با ناداستانهایی تحت عنوان «در واقع...مشاهدات» فضایی برای انعکاس این آثار در قالب مجموعه به وجود آورده که میتواند به پیشرفت این مدیوم کمک شایانی داشت باشد. مدیومی که باعث میشود مخاطبان به جای خواندن کتاب های تاریخی و پژوهشی خشک و غیر منعطف، با وقایع مهم تاریخی از طریق متنهای مستند اما دراماتیزه و پرکشش آشنا شوند و «سینما جهنم» نمونهای موفق از چنین آثاری است.
حسن این شیوه در آن است که پرداخت پرکشش نویسنده بستری را فراهم میآورد که مخاطبان بیشتری به سراغ این ماجرا بروند، درحالی که شیوه های تاریخ نگارانه غیر روایی صرفا مخاطبانی کتاب را دنبال میکنند که به دلایلی قصد کسب اطلاعات در آن زمینه دارند. درواقع مخاطب بانیت قبلی به سراغ آن متنها میرود، درحالی که این شیوه از تاریخ نگاری جذابیتهای روایی نیز به کمک توانایی قلم نویسنده آمده و مخاطبان را مجذوب ماجرا می کند.
نیکونظر برای خلق چنین جذابیتی، با هوشمندی به زمینه شکلگیری ماجرا نیز توجه کرده است. جنوب خطه حادثه خیزی است، او به چند دهه پیش از ماجرا رفته و به کشمکش های سیاسی دوران پس از کودتای 28 مرداد پرداخته و برای درک کنشهای شخصیتهای درگیر در این ماجرا، به ترسیم اتمسفر سیاست زده جنوب که با نفت و تحولات آن گره خورده می پردازد. جریانهای سیاسی مهم و آدمهای تاثیر گذار آن را به خواننده معرفی می کند و در مجموع چنان تصویری از فضای سیاسی و اجتماعی آبادان می سازد که کنش و واکنش های فردی همچون حسین تکبعلیزاده و دوستانش، در آن برههی پرشور انقلابیگری و عملگراییهای کور، برای خواننده قابل فهم شود.
با همه اینها قرار نیست درباره این ماجرا حرف اول و آخر را بزند، بلکه قرار است با تاباندن روشنایی به برخی وجوه تاریک ماجرا زمینه ای برای نتیجه گیری مخاطب مهیا کند. و این یکی دیگر وجوه این قسم تاریخ نگاری روایی است که به تحلیل و قضاوت ماجرا نمیپردازد، بیطرفی اختیار می کند که ذهن خواننده را به مشارکت فراخواند.
«سینما جهنم» کتابی خواندنی و موفق است، نه فقط به این دلیل که درباره ماجرایی اطلاعات می دهد و خواننده را نیز با خود همراه می کند؛ بلکه میتواند الگویی باشد برای خیل ماجراهای ریز و درشتی که در تاریخ معاصر ما هستند و به این شیوه میتوانند برای مخاطبانی از طیف های مختلف، از نو روایت شوند.