مصائب مهاجر بودن | الف


کئوتر ادیمی [Kaouther Adimi] که برای مخاطبان ایرانی با نام کوثر عظیمی شناخته شده، متولد 1986، نویسنده‌ی الجزایری ساکن فرانسه است که در اغلب آثارش تجربه‌های زیستی از مهاجرت را منعکس می‌کند. ادیمی از کودکی در نقاط مختلف فرانسه زیسته و تعارضات فرهنگی و اجتماعیِ بومیان و مهاجران را از نزدیک شاهد بوده است. تعارضاتی که گاه منبع تنش‌های بزرگ برای جامعه‌ی مهاجران می‌شود و عملکرد طبیعی آن‌ها را دستخوش اختلال می‌کند. او معمولاً این معضلات را در جزئیات روزمره‌ی زندگی آدم‌ها می‌یابد و از این لحاظ می‌توان ادیمی را نویسنده‌ای جزئی‌نگر و مینی‌مال دانست.

خلاصه رمان سنگ‌هایی در جیبم» [Des pierres dans ma poche] کئوتر ادیمی [Kaouther Adimi]

کتاب‌های او نیز شاهد این مدعا هستند که پیرنگ‌هایی کوتاه و نسبتاً ساده و مبتنی بر جزئیات دارند. کتاب «سنگ‌هایی در جیبم» [Des pierres dans ma poche] نوشته سومین اثر این نویسنده است که ویژگی‌های سبک خاص نویسندگی او را نیز در خود دارد.

شخصیت محوری رمان زنی است که مشخصاتی نزدیک به خودِ نویسنده دارد؛ زنی الجزایری و مهاجر که در فرانسه زندگی می‌کند و به تفاوت‌های فرهنگی دو جامعه‌ی مبدأ و مقصد بسیار حساس است. اما دغدغه‌ی این زن فقط واکاوی اختلافات نیست، بلکه بسیاری از اوقات به شباهت‌ها توجه دارد و می‌کوشد با یافتن آن‌ها زمینه‌های بیشتری برای سازگاری با محیط جدید ایجاد کند. زمینه‌هایی که بیشتر از آن‌که به ملیت یا اقلیمی خاص متکی باشند، بر محور خصوصیات شخصیتی و سرشت انسانی بنا نهاده شده‌اند.

کلوتید، زنی که در حوالی خانه‌ی راوی زندگی می‌کند و بی‌خانمان و به‌نوعی فیلسوف‌مسلک به شمار می‌آید نمونه‌ای از آدم‌هایی است که فارغ از دغدغه‌های مهاجرتی و تفاوت‌های فرهنگی به او توجه می‌شود. او فرانسوی است، اما شاید از بسیاری از امکاناتی که حتی مهاجران از آن‌ها بهره‌مندند محروم است. نظام اجتماعی به گونه‌ای است که افرادی مانند کلوتید را به حاشیه می‌راند و بازگشتش به جرگه‌ی آدم‌های متوسط را با دشواری مواجه می‌سازد. کلوتید مانند راوی داستان سنگ‌هایی برای شمارش وقایع و پدیده‌ها دارد و این موضوعی مشترک میان او و قهرمان قصه به شمار می‌آید.

راوی داستانش را در حال سفر به سرزمین مادری خود آغاز می‌کند. عروسی خواهرش نزدیک است و او باید خود را به مراسم برساند. جزئیات بسیاری در این میان وجود دارند که در راوی تنش ایجاد می‌کنند و مجال سفری آرام و بی‌دغدغه را از او می‌گیرند. در فرودگاه او تقابل میان ملت‌ها را بیشتر احساس می‌کند. گاهی به نظر می‌آید بیش از این‌که فرانسوی‌ها و یا حتی کل اروپایی‌ها برایش غریبه باشند، هموطنان الجزایری‌اش این‌گونه‌اند. هموطنانی که گویی مترصد قضاوت درباره‌ی ظاهر و سبک زندگی آدم‌ها هستند و راوی می‌تواند جزء اولین‌هایی باشد که در مظان اتهام آنان قرار دارند.

در طی راه به‌تدریج تصاویر و خاطراتی برای قهرمان داستان زنده می‌شود که بر تفاوت‌های اقلیمی و اجتماعی تأکید دارند. مراسم و آدابی در کشور مادری راوی برگزار می‌شوند که حالا و پس از گذشت سال‌ها از مهاجرتش برایش دوگانگی غریبی را تداعی می‌کنند. گویی هم از آن‌ها به خاطر پیچیدگی و دست‌وپاگیر بودن‌شان گریزان است و هم به نوعی حس تعلق و نوستالژی به آن‌ها دارد و نمی‌داند این تناقض را چگونه حل و فصل کند. گاه از این‌که مجبور است این راه را تا الجزایر برود و چند روزی از خانه‌اش در فرانسه دور باشد، مضطرب است و گاه از بابت رفتن به زادگاهش به‌شدت هیجان‌زده و خوشحال است. این مطلب را می‌توان در گفت‌وگوها با مادرش و فلاش‌بک‌هایی که به گذشته می‌زند مشاهده کرد.

جریان سیال ذهن در اغلب بخش‌های داستان دیده می‌شود. صحنه‌ها و تصاویر مختلف برای راوی یادآور اتفاقاتی هستند که در طی مهاجرتش به فرانسه تجربه کرده است و او مدام زنجیره‌ای از این تداعی‌ها برای خواننده می‌سازد. گرچه این سیالیت ذهنی بر رمان حاکم است، اما او همواره به موضوع اصلی بازمی‌گردد و از مسائلی می‌گوید که یک مهاجر با زمینه‌ی فرهنگی، اجتماعی و اقلیمی متفاوت ممکن است در کشوری مانند فرانسه تجربه کند.

مسأله‌ی هویت و تحولاتی که طی سال‌های مهاجرت در آن رخ می‌دهد، یکی از اصلی‌ترین بن‌مایه‌های کتاب را می‌سازد. راوی نشان می‌دهد که چه‌طور با گذشت سال‌ها معنی و مفهوم بسیاری از پدیده‌ها برای او شکلی دگرگونه پیدا کرده و سیستم ارزش‌گذاری او چه‌گونه متحول شده است. این تحول لزوما به معنای مسخ و پذیرفتن شکل رایج کشور مقصد نیست، بلکه پیچیدگی‌های خاص خود را دارد و به‌راحتی نمی‌توان مؤلفه‌های آن را مشخص نمود. راوی گاه به نوعی دوپارگی و گاه به تناقض‌هایی عمیق در این میان اشاره می‌کند که بر تمامی شؤون زندگی او اثر گذاشته است. این تحلیل‌ها اغلب عینی و ماجرامحورند و قهرمان قصه از فلسفه‌پردازی و کلی‌گویی دراین‌باره پرهیز می‌کند و در اغلب مواقع قضاوت را بر عهده‌ی خواننده می‌گذارد. او می‌کوشد داده‌های اولیه‌ی لازم برای این تحلیل را در اختیار مخاطبش بگذارد و در طی ماجراها او را به سمت تفسیری منحصربه‌فرد سوق دهد. تفسیری که منجر به ترکیب تجارب شخصی و اجتماعی می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...