باغبان مثنوی | هم‌میهن


چند روزی است که توفیق یافته‌ام تا قرائت و بلکه تلاوت مثنوی حضرت خداوندگار را به تصحیح استاد محمدعلی موحد آغاز کنم. با چنان ذوق، اشتیاق و طراوتی که پنداری اولین‌بار است که مثنوی را در دست گرفته و به دنیای فراخ، طربناک و رازآلود آن راه می‌یابم. اگر پیش از این عنوان «باغبان مثنوی» را برای ایشان با وجود مثنوی به تصحیح استاد نیکلسون کمی مبالغه‌آمیز می‌یافتم، اکنون این لقب را از هر حیث برازنده ایشان می‌بینم.

مثنوی معنوی محمدعلی موحد

اگرچه همه می‌دانیم که «مادح خورشید مداح خود است» و استاد موحد هیچ نیازی به این‌گونه القاب و عناوین ندارد. اکنون می‌توان با خیالی آسوده، موحد را هم در کنار نیکلسون، از باغبانان بیدار و سختکوش مثنوی به شمار آورد.

حال می‌توان مدعی شد که زحمات و مساعی ۲۰ ‌ساله استاد نیکلسون به حد کمال خود رسیده یا بسیار به حد کمالش نزدیک شده است. دست مریزاد ای استاد والا و یگانه و ای انسان مهربان فرشته‌خوی کیمیاکار! نیکا معلما که تویی ما را.

بنا ندارم بی‌استقصایی تام و تمام، بدون آنکه از دانش و صلاحیت کافی برخوردار باشم، در اهمیت تصحیح ایشان سخن بگویم. اظهارنظر در این باب را باید به دانشوران نکته‌سنج و کاربلدان اهل فن واگذار کرد.

فقط مایلم در مقام یکی از پُرشمار عاشقان مولانا و زبان و ادب فارسی به دو نکته که در پیوند با مزیت‌های صوری و جمال‌شناختی اثر ایشان است اشاره کنم.

نخست، رعایت سطرهای سپید و فاصله‌گذاری مناسب میان بیت یا ابیاتی است که از لحاظ محتوایی و معنایی در طیف واحدی جای می‌گیرند و بدین‌سان، از ابیات دیگر تمایز می‌یابند.
امتیاز این شیوه از لحاظ بصری و زیبایی‌شناختی در مقایسه با روشی که ابیات را بی‌هیچ فاصله‌ای در توالی و پشتاپشت هم می‌آورد، این است که بر شوق و رغبت خواننده می‌افزاید و مانع از ملال و خستگی زودهنگام او می‌شود.

از لحاظ محتوایی و معنایی نیز این روش، انسجام بیشتری به کلام مولانا می‌دهد و مجال درنگ و تأمل افزون‌تری را برای مخاطب به ارمغان می‌آورد.

امتیاز دیگر مثنوی چاپ استاد موحد، حرکت‌گذاری و همین‌طور نشانه‌گذاری درست توأم با اعتدال است، به‌گونه‌ای‌که امکانِ خوانش بهتر و آسان‌تر متن را فراهم می‌آورد، نه آنکه مخلّ و مزاحم حصول آن شود. علائم نگارشی در حد یک ویرگول اگر در موضع درست خود به کار نرود ممکن است دریافت پیام و معنای متن را به تأخیر، تعویق و تعلیق اندازد و گاهی هم باعث کژخوانی و بدفهمی متن مغایر با نیت مؤلف شود.

لزوم بازبینی شرح مثنوی استاد کریم زمانی
از این حیث، اگر بخواهیم مقایسه‌ای گذرا میان این اثر و علامت‌گذاری ابیاتی که در شرح مثنوی ارزشمند استاد کریم زمانی آمده است انجام بدهیم، درمی‌یابیم که ابیات شرح مثنوی جناب زمانی تا چه اندازه مقرون به خطا، ایراد و اشکال است و جا دارد پس از سال‌ها تجدید چاپ، این اثر گرانقدر مورد بازبینی جدی و اساسی قرار بگیرد.

اجازه بدهید با یک مثال روشن کنم که نشانه‌گذاری بجا و درست متون ادبی کهن به‌ویژه متون شعری، تا چه اندازه می‌تواند در دریافت معنای متن واجد اهمیت باشد. این ابیات از دفتر اول مثنوی، تصحیح استاد موحد را بنگرید:

چون تو شیرین از شِکر باشی، بُوَد/ کآن شِکر گاهی ز تو غائب شود/ چون شکر گردی ز بسیاری وفا/ پس شِکر کِی از شِکر باشد جدا؟/ عاشق از خود چون غذا یابد رَحیق/ عقل آنجا گم شود گم، ای رفیق! (دفتر اول مثنوی، چاپ استاد موحد، ابیات ۱۹۸۸ به بعد).

دوستداران مولانا می‌دانند که او در شکربخشی و شکرفروشی آیتی است. زمزمه‌ این ابیات، حقا که خاصیت شکر دارد. همچون نُقلی که در گوشه‌ دهان بخایی، جان آدم را شیرین می‌کند.

مولانا بارها بر این معنا که معنای معناها در نزد اوست تأکید کرده. حقیقت، انفسی و متعلق به جهان درون است. سرچشمه‌ شادی‌های حقیقی را باید در جهان درون جست‌و‌جو کرد. شادی‌ها و شیرینی‌هایی که وابسته به عوامل بیرون است به اقتضای سرشتِ ناپایدار جهان، همواره در معرضِ زوال و آفت است.

خیلی فرق است بین کسی که از بیرون و به‌واسطه امور بیرونی شیرین است و آن کس که جان او از درون، شیرین است. شادی‌های بَررُسته کجا و شادی‌های بَربَسته کجا؟ آنچه از درون جان چون چشمه‌ای می‌جوشد کجا و آنچه از بیرون همچون آب ناودان، که عاریت است و گاهی هست و‌ گاهی نیست، نصیب انسان می‌شود کجا؟ باری از مقصود دور نیفتیم.

نمی‌دانم چرا آقای کریم زمانی در شرح جامع مثنوی خود، بیت نخست را به صورت پرسشی خوانده و لاجرم معنایی ارائه داده که قدری تکلّف‌آمیز می‌نماید و به دور از مقصود مولانا.

آقای محمد شریفی در کتاب «نردبان آسمان» که گزارش کاملی است از مثنوی به نثر، ظاهراً در این ابیات، نگاهی به دست آقای زمانی داشته و دچار همین لغزش در قرائت شده است.

در هر حال، شرح مثنوی آقای زمانی از این گونه لغزش‌ها کم ندارد. حقیقتاً این اثر پس از این همه سال و تجدید چاپ‌های مکرر، نیاز به ویرایش و بازبینی جدی و اساسی دارد. به‌ویژه از لحاظ بی‌دقتی در به کارگیری علائم نگارشی که در مواقعی خواننده را در خوانشِ صحیح ابیات به زحمت انداخته یا دچار خطا می‌کند.

آیا وقت آن نرسیده اثری که این همه با اقبال دوستداران مولانا مواجه شده، و الحق سزاوار چنین اقبالی هم بوده، بدون غلط‌های تایپی و نگارشی فاحش، در دسترس علاقمندان قرار گیرد؟
در اهمیت یک واو در اهمیت تصحیح علمی متونی چون مثنوی، مایلم این نوشته مختصر را با نقل خاطره‌ای از استاد شفیعی کدکنی به پایان رسانم. یک‌بار در کلاس درس سه‌شنبه‌هایش در اهمیت و ضرورت تصحیح متن سخن با ما دانشجویان می‌گفت.

در این معنا کلام ایشان به جایی رسید که گفت: اهمیت و ضرورت تصحیح در حدی است که گاهی بودن یا نبودن یک «واو» در یک مصراع می‌تواند به دو خوانش و اساساً دو برداشت متفاوت از اجتماع و انسان بیانجامد.

برای نمونه می‌توانیم بیت فردوسی در دیباچه شاهنامه را که در ستایش پیامبر است براساس نسخه‌هایی «دانشِ دین» بخوانیم یا مطابق با نسخه‌های دیگر «دانش و دین» بخوانیم: «تو را دانش و دین رهاند درست» یا «تو را دانشِ دین رهاند درست»؟ اختلاف این دو ضبط فقط در بودن یا نبودن یک «واو» است.

با این همه، از دل خوانشی که صرفاً «دانشِ دین» یعنی علوم فقهی را ضامن بقا و رستگاری انسان می‌داند شخصی چون شیخ فضل‌الله نوری بیرون می‌آید که مشروطه و قوانین عرفی و تجارب مشترک و آزموده بشری را با وجود فقه و شریعت فی‌الجمله زائد می‌دانست؛ و از دل نگاهی که قائل به دانش و دین است، کسی همانند مهندس مهدی بازرگان پدیدار می‌شود که در سراسر عمرش کوشیده است تا سازگاری و نسبت و پیوندی میان علوم و دانش بشری و آموزه‌های اصیل وحیانی و دینی برقرار نماید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...