یک نان به بهای جان | جام جم


هر وقت جنگ درگوشه‌ای ازدنیا شروع شود، بیشتر ازمردانی که اسلحه به‌دست گرفته و به دفاع می‌روند، زنانی باچشم‌انتظاری شوهر و فرزند و برادر،آخرین روزجنگ را آرزو می‌کنند. کتاب «آخرین روز جنگ» نوشته‌ رقیه کریمی، روایتی زنانه از قلب جنگ ۳۳ روزه‌ رژیم صهیونیستی و حزب‌الله لبنان است. همان‌طور که نویسنده در مقدمه به آن اشاره کرده است: «‌این اثر روایتی مردانه از قهرمان‌های میدان نبرد نیست. این کتاب روایتی زنانه از مقاومتی جانانه است. تلاشی مادرانه برای زندگی و بیرون راندن دشمن از خانه.»



برای پیروز شدن بر دشمن غاصب، تنها مرد میدان نبرد کافی نیست، خانه‌ها هم مرد می‌خواهد. درهرخانه باید زنی باشد که مردانه با تمام دلواپسی و دلتنگی تاب آورد و در بدترین شرایط و گاه با کمترین امکانات غذا بپزد و همبازی کودکانش شود. مادرانی که باید با تمام اضطراب و ترس خودشان، آرام‌بخش فرزندان‌شان باشند. مادری کردن در شرایط جنگ تنها و تنها با یاری خداوند برای یک زن میسر می‌شود.
کتاب آخرین روز جنگ، خاطرات زنی است که شوهرش رزمنده است. یک رزمنده باید در میدان جنگ بماند، پس او مثل اکثر مردم روستای‌شان نمی‌توانست بار و بندیل جمع کند و دست زن و بچه را بگیرد و از جنگ دور شود.

راوی کتاب دو فرزند دختر دارد که یکی بسیار کوچک است و دیگری مریض. خود زن هم در آخرین ماه‌های بارداری به‌سر می‌برد. زن با نبود شوهرش و با داشتن این شرایط، بیرون رفتن از خانه یعنی فرار کردن از جنگ را امکان‌پذیر نمی‌داند، پس تصمیم می‌گیرد در خانه‌اش بماند.

کتاب با نثری روان، جزئیات زندگی در جنگ را به تصویر می‌کشد. در جنگ مرز بین مرگ و زندگی یک ثانیه است... بین پدر داشتن و یتیمی... بین زیر سقف خانه بودن یا زیر آوار گرفتار شدن و... . نقل از کتاب «وسط جنگ که باشی فرق بین خنده و گریه سخت می‌شود. گاهی از ته دل می‌خندی و می‌دانی هر لحظه ممکن است خانه ویران شود روی سرت.‌»

جنگ شرایط معمول زندگی را زیر و‌ رو می‌کند. شما در شرایط عادی برای تهیه دارو به داروخانه می‌روید و دارو می‌خرید ولی در زمان جنگ، در روستایی که اکثریت مردم خانه‌های‌شان را خالی کرده و رفته‌اند هرگونه تردد در خیابان یعنی شما به بهانه نظامی و مسلح بودن مورد هدف دشمن قرار می‌گیرید، پس عبورتان باید محتاطانه، از کوچه‌های امن و فرعی باشد. اگر داروخانه‌ها بمباران نشده یا بسته نباشد بعد از چند ساعتی گشتن با ترس و دلهره شاید بتوانید دارو تهیه کنید.

شما در شرایط عادی برای تهیه نان باید به نانوایی بروید ولی در جنگ باید خودتان نان بپزید. اگر مهارت نان پختن و امکاناتش را داشته باشید باز هم کار خطرناکی است. راوی کتاب به همراه مادرشوهرش با وجود دشمنی که فاصله زیادی از آنها نداشت، تصمیم گرفت نان بپزد. نان پختن در جنگ یعنی خودکشی چون به محض بالا رفتن دود تنور، هدف تیر وترکش دشمن می‌شوند. در نهایت اگر برای چند ثانیه‌ دیرتر اتاق تنور را ترک نمی‌کردند سقف اتاق روی سرشان خراب شده بود. در جنگ شاید یک نان به بهای یک‌جان تمام شود.

شایع‌ترین اتفاق برای کانون جنگ و مبارزه قطع برق است و این یعنی شما بدون اینترنت و گوشی و تلویزیون از جنگ بی‌خبرید ولی اخبار جنگی که شما درآن حضور دارید به سراسر دنیا مخابره می‌شود و روزنامه و تلویزیون و شبکه‌های ماهواره‌ای صدها تیتر خبری برایش درست می‌کنند. شما حتی فاصله دشمن را تا خانه‌تان هم نمی‌دانید و از عزیزان‌تان اطلاعی ندارید‌.
تمام این مشکلات مصائبی است که راوی کتاب به آن دچار می‌شود. با تحمل این همه سختی تازه می‌فهمد قابله‌ روستا که تنها امیدش بود هم از روستا رفته است.

جنگ جز ویرانی خانه‌ها و کشتار مردم نیست ولی شاید تنها خوبی‌اش این باشد که انسان‌ها را قوی‌تر می‌کند و سختی‌های زندگی را در مقابل توان انسان کوچک نشان می‌دهد. نقل از کتاب: «‌بعد می‌بینی آن‌قدر قوی شده‌ای که خودت هم باورت نمی‌شود. باید ادامه دهی نه به خاطر خودت، به خاطر دیگران.»
شخصیت شوهر زن و اعتقاد مادرشوهرش به وجود خدا، شاید چکیده‌ این کتاب باشد. هر‌جا اوضاع سخت می‌شد، هر‌گاه نگرانی جدیدی به دل و جان راوی می‌افتد، دوباره این جمله تکراری شنیده می‌شود، نترس خدا خودش درست می‌کند، کاش در کتاب آیه می‌آمد، تنها یاد خداست که به قلب‌ها آرامش می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...