فارسی شکر است | اعتماد


«یکی بود یکی نبود» غیر از آن اصطلاح مشهوری که فارسی‌زبان‌ها قصه‌های خود را با آن شروع می‌کنند، عنوان مجموعه داستانی نام آشنا نوشته محمدعلی جمال‌زاده (1376-1270 خورشیدی)، نویسنده بزرگ ایرانی است. این کتاب نخستین‌بار 102 سال پیش (ربیع‌الاول 1340، برلین) منتشر شد. کتاب بعد از دیباچه از 6 داستان کوتاه یا چنان‌که جمالزاده نوشته «حکایت» تشکیل شده است: 1. فارسی شکر است، 2. رجل سیاسی، 3. دوستی خاله خرسه، 4. درد دل ملاقربانعلی، 5. بیله دیگ بیله چغندر و 6. ویلان الدوله.

محمدعلی جمالزاده

جمالزاده در دیباچه بسیار مهم کتاب، از عقب‌ماندگی ادبیات ایران سخن می‌گوید، آن را نشانه «استبداد تاریخی ایرانی» می‌خواند و از ضرورت «دموکراسی ادبی» دفاع می‌کند. دموکراسی ادبی به نظر جمالزاده یعنی نوشتن و گفتن به زبانی ساده و روان و گویا، چنان‌که عامه مردم بتوانند از آثار ادبی بهره‌مند گردند، طوری که «کتاب هم مثل کارد و چنگال و جوراب و دستمال تقریبا از لوازم حیات» مردم بشود. او یکی از راه‌حل‌ها را «افتادن انشا در جاده رومان و حکایت» می‌داند.

از دید جمالزاده مردم با خواندن «رومان» و «حکایت» (داستان کوتاه) می‌توانند با اندیشه‌ها و ایده‌های جدید، پیشرفت‌های علمی و فرهنگی، شیوه زندگی مردمان در جاها و زمان‌های دیگر آشنا شوند. از نظر او «مهم‌ترین فایده‌های رومان و انشای رومانی فایده‌ای است که از آن عاید زبان و لسان یک ملت و مملکتی می‌گردد، چون‌که فقط انشای رومانی که مقصود از آن انشای حکایتی باشد... می‌تواند موقع استعمال برای تمام کلمات و تعبیرات و ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات و ساختمان‌های مختلف کلام و اصطلاحات و ساختمان‌های مختلف کلام و لهجه‌های گوناگون، یک زبانی پیدا کند و حتی در واقع جعبه حبس صوت گفتار طبقات و دسته‌های مختلفه یک ملت باشد.»

این دیباچه را می‌توان بیانیه (مانیفست) تحول زبانی و ادبی در ایران خواند. توجه جدی و عمیق جمالزاده به زبان و قالب‌های بیان ادبی، تنها در حد دیباچه باقی نمی‌ماند. موضوع نخستین داستان مجموعه با عنوان «فارسی شکر است» که به نظر عموم مورخان ادبی، نخستین داستان کوتاه زبان فارسی است، چنان‌که از عنوانش برمی‌آید، زبان فارسی است. در این داستان که نخست در ژانویه 1921 در مجله مشهور و تاثیرگذار کاوه در برلین منتشر شد، نویسنده به انتقاد طنزآلود اما صریح از زبان‌ها و بیان‌های پیچیده و مغلق و مستعرب (عربی‌زده) و مستفرنگ (فرنگی‌مآب) می‌پردازد و از بیان روان و شیرین و عامه فهم مردم کوچه و بازار دفاع می‌کند. جمالزاده در باقی داستان‌ها با همین نثر روان و گویا، نخستین گام‌ها را در تاسیس داستان کوتاه و رمان فارسی برداشته و راه را برای آیندگان همواره کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...