شوریدگی پرآوازه در دهکده‌ | سازندگی


گرچه منتقدانِ «جاروجنجال در باغ گواوا» (غوغا در باغ گوآوا) [Hullabaloo in the guava orchard] را با رمانِ آرونداتی روی «خدای چیزهای کوچک» مقایسه کرده‌اند، اما معلوم شد کی‌ران دسای [kiran desai] با خانم روی یا سلمان رشدی و علاوه بر آن با نسل قدیمی نویسندگان هندی، از جمله مادرش آنیتا دسای و ر. ک. نارایان اشتراکات کمتری دارد.

جاروجنجال در باغ گواوا» (غوغا در باغ گوآوا) [Hullabaloo in the guava orchard]  Desai, Kiran ‏ کی‌ران دسای

در داستان «جاروجنجال در باغ گوآوا» هیچ چشم‌انداز باشکوه و افسانه‌ای در کار نیست، و هیچ نمایش بلندپروازانه‌ای از رئالیسم جادویی به چشم نمی‌خورد. درعوض رمان به‌عنوان قطعه‌ای کاملا استادانه از طنزهای ملایم کمیک نوشته شده؛ قصه‌ای کوتاه و به‌دقت‌تنظیم‌شده که گواه بر شخصیت و احوالات نویسنده و داستان‌سرایی ذاتی اوست.

همانطور که آقای نارایان در داستان‌های معروف مالگودی خود انجام داده، خانم دسای هم شهر کوچک هندی را به ذهن متبادر می‌کند که در میانه راه بین سنت و مدرنیته قرار گرفته و بر زندگی یکی از ساکنان بی‌نام‌ونشان شهر تمرکز کرده است؛ آدمی رویایی و خویشتن‌نگر که بین تعهدات خانوادگی و تمایل به تنهاماندن مردد است.

«جاروجنجال در باغ گوآوا»، رویای جوان لااُبالی به‌نام سامپات چاولا است، که در شهر شاهکوت در دوره باران‌های موسمی سرنوشت‌ساز و مهم که به ماه‌ها خشکسالی پایان داد، به دنیا می‌آید. سال‌هاست که سامپات هیچ کار مورد انتظاری که نشان‌دهنده تولد خوش‌یمنش باشد انجام نداده: در مدرسه پرسه می‌زند، خیال‌پردازی می‌کند. از زمانی که در اداره پست محلی کاری گرفته بیشتر وقت آزاد‌ش را صرف خواندن نامه دیگران کرده و به زندگی آنها عمیقا فکر می‌کند.

هرچند که سامپات موجب غم و اندوه شدید پدر زرنگش می‌شود، ولی مادربزرگش پیشگویی مهمی می‌کند، می‌گوید: «اما دنیا گرد است، صبر کنید تا ببینید! اگرچه به‌نظر می‌رسد که او در سرازیری است، اما بالاخره روزی از طرف دیگر بالا خواهد آمد. بله، بر فراز دنیا. او فقط مسیر طولانی‌تری را طی می‌کند.»

از آنجا که «جاروجنجال در باغ گوآوا» نوعی افسانه است که در آن پیشگویی‌ها همیشه به حقیقت می‌پیوندند، خیلی زود ثابت می‌شود که گفته مادربزرگ سامپات صحت دارد. دیری نمی‌پاید که سامپات از خانه فرار می‌کند و در درخت گوآوا در کنار گروهی از میمون‌ها مأوا می‌گیرد، او به‌عنوان زاهد شاهکوت تحسین می‌شود که دارای بصیرتی مقدس با «ماهیت معنوی غیرعادی» است. پنهانی‌خواندن نامه‌های دیگران به او چیزی شبیه به نیروی بصیرت داده‌، به همان صورت که علاقه خوش‌باورانه‌اش به جملات قصار معروف به «حکمت بیکران» ترویج می‌شود.

اگر شروع نامناسبِ سامپات به‌عنوان یک انسان خردمند، سنت مقدس روشن‌گری معنوی هند را به نمایش می‌گذارد، رویدادهایی که تقدس از نوکشف‌شده‌ او را همراهی می‌کنند، مانند تقلیدی تمام و کمال از مکتب مشهور غربی تعبیر می‌شوند. کمی بعد پدر جاه‌طلب سامپات سایبان درختی باغ پسرش را زیبا و شیک می‌کند (به زحمت تلاش می‌کرد تا تعادل بین پارسایی و پرهیزگاری و راحتی واقعی برقرار کند) و مهمان‌خانه‌ای درآمد‌ساز بنا و برنامه‌هایی برای سرمایه‌گذاری بر شهرت نوظهور پسرش طراحی می‌کند. طولی نمی‌کشد که اتوبوس‌ها و ریکشاها گردشگران را به دیدن «بابا معروف در صومعه سردرختی‌اش» می‌برند و خانواده سامپات را ثروتمند می‌کنند.

خانم دسای کارِ هوشمندانه و ماهرانه‌ای را در زمینه تنظیم این وقایع انجام می‌دهد و با این کار گروه گسترده‌ای از شخصیت‌هایی رنگارنگ در هنرهای مردمی را معرفی می‌کند. اول از همه خانواده سامپات: پدر پرجنب‌وجوش و آگاه از موقعیتش در جامعه؛ مادر خیره‌سر، عجیب و تحمیل‌گرش و خواهر بدرفتارش. و سپس وجود مقامات شهری متهم به ایجاد جاروجنجال دورو‌بر سامپات: ورماجی، خبره در امور میمون‌ها کسی که از غرور «خود مهم‌پنداری» بادی به غبغب دارد؛ سرتیپ، که ترجیح می‌دهد پرندگان باغش را بشمارد تا اینکه سربازان خود را سرپرستی کند و سرپرست پلیس، که به‌دلیل انتظار تنزل رتبه در انجام وظایف خود قصور می‌کند.
مجموعه شخصیت‌های همکار سابق سامپات در اداره پست، بستنی‌فروش بدبختی که توجه خواهر رئیس‌مآب سامپات و گروهی از زائران و گردشگران را به خود جلب می‌کند.

این شخصیت‌های سردرگم ممکن است در لبه کاریکاتور در نوسان باشند، اما نویسنده آنان را با چنان ذکاوت و عطوفتی گنگ ترسیم می‌کند که خود را موذیانه در ذهن ما القا می‌کنند، همان‌طور که به شهر خیالی شاهکوت جذابیت افسانه‌ای ملموسی می‌بخشند. خانم دسای با «جاروجنجال در باغ گوآوا» نخستین کارش را ساده و بی‌پیرایه اما مسحورکننده آغاز کرده است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...