کتاب «آمریکا و روسیه: تاریخچه رابطهای سرد و پیچیده» [The United States and Russia : a cold and complex history]اثر گری وینر [Gary Wiener] در پاسخ به این پرسش است که «روابط بین دو ابرقدرت چگونه پیش رفت که در برههای از زمان موشکهایشان را به سوی هم نشانه رفتند و تا آستانه جنگ جهانی سوم پیش رفتند؟»
رابطه میان دو ابرقدرت روسیه و آمریکا هرچند قدمتی کوتاه در مقیاس تاریخ جهان دارد اما فراز و نشیبهای بسیار به خود دیده و سرنوشت کشورهای خرد و کلان دیگر و با تسامح میتوان گفت جهان را به نوعی از خود متأثر کرده است. گفتنیها در این رابطه بسیار است و پیش از این نیز بسیار گفته و نوشتهاند اما بهانه گری وینر برای نگارش کتاب «آمریکا و روسیه: تاریخچه رابطهای سرد و پیچیده» درگیریها و اتفاقات پیچیده اخیر میان دو کشور و شبههها درباره مداخله روسیه در انتخابات اخیر ریاستجمهوری آمریکا به سال 2018 است. وینر که پژوهشها و آثاری در خوانش آثار کلاسیک ادبیات دارد، ویراستار دو اثر جدید در دست چاپ با موضوعات سیاست داخلی آمریکا است: «شورش کنگره و دیدگاه مخالفان» و «ترامپیسم و آینده حزب جمهوریخواه». او در این کتاب مختصر و کمحجم که به همت نشر ققنوس ترجمه و منتشر شده است، روایتی چکیدهوار و ساده – مناسب مخاطبان عمومی بدون دانش پیشینی از سیاست خارجی و مناسبات دو کشور آمریکا و روسیه – به دست داده است.
کتاب در پاسخ به پرسشهایی از این دست که «روابط بین دو ابرقدرت چگونه پیش رفت که در برههای از زمان موشکهایشان را به سوی هم نشانه رفتند و تا آستانه جنگ جهانی سوم پیش رفتند؟» و چگونه با آنکه در برههای از زمان جنگ سرد و خطر جنگ هستهای رفع شده بود بار دیگر اکنون و در اوایل سده بیستویکم روابط این دو کشور پیچیده شده است؟ وعده شناسایی تفاوتها و شباهتهای دو کشور، بررسی روابط آنها و مطالعه آن در قالب جهانی که آنها را احاطه کرده است، میدهد. وعدهای که برای پژوهشی چنین نحیف و مروری تاریخچهای و نه تحلیلی گزاف به نظر میرسد و در پایان خواننده تنها شمایی مختصر و کلی از مناسبات این دو کشور به دست میآورد.
کتاب از شکلگیری روابط غیررسمی روسیه با مهاجرنشینهای آمریکا میآغازد و نقش تعیینکننده بیطرفی کاترین کبیر در جنگ استقلال آمریکا را برجسته میکند. اعلامیه بیطرفی نظامی امپراتریس روسیه در بطن خویش یکی از اصولی را دربرداشت که شورشیان برای احقاق آن میجنگیدند بدان سان که جیمز مدیسون، رئیسجمهور آینده آمریکا آن را «دکترین آمریکایی» خواند. پیش از برقراری مناسبات دیپلماتیک میان دو کشور روابط تجاری و اقتصادی که هنوز نیز نقشی محوری و تعیینکننده در سیاست بینالملل دارد، رونق گرفت. و در نهایت به سال 1809 روسیه استقلال حکومت آمریکا را به رسمیت شناخت. فروش آلاسکا به آمریکا از سوی روسیه نقطه اوج روابط دوستانه آمریکا و روسیه در قرن نوزدهم بود. اما دو مسئله عمده یکی از موضع اخلاقی و دیگری از موضع اقتصادی و قدرت سیاسی اسباب جدایی این دو کشور را فراهم کرد؛ بدرفتاری و تبعیض روسها با یهودیان و درخواست یهودیان از آمریکا برای توجه به نقض حقوق بشر و قدرتگیری اقتصادی مهاجران یهودی در سرزمین نویافته و مناقشه بر سر منچوری که با تصرف آن به سال 1899 توسط روسها آغاز شد و با حمله ژاپن به ناوگان روسیه در شرق دور شدت یافت.
این مناقشات و جنگ قدرت در شرق دور با جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر 1917 روسیه به اوج خود رسید. در این دوران آمریکا و شوروی دیگر نه دوستان قدیمی که هم از نظر سیاسی و هم ایدئولوژیک و فلسفی مخالف و دشمن یکدیگر بودند. هرچند انقلاب روسیه در آغاز برای آمریکا خرسندیآور بود به گمان اینکه طلیعه ظهور روسیه نوین و دموکراتیک خواهد بود اما حکومت وحشت سرخ بلشویکها آمریکا را از این خواب خوش بیدار کرد و هراسی نو سربرآورد. هراسی که با جذابیت آغازین حکومت بلشویکها برای روشنفکران و نویسندگان و فعالان آمریکایی نه در چشمانداز ابرقدرتی در شرق که در خانه احساس میشد. تأثیرپذیری جریانهای کارگری و آنارشیستی از انقلاب روسیه، اعتصابهای سیاتل و بوستون و برخی بمبگذاریها دوره وحشت سرخ نخست را رقم زد.
نویسنده به نقل از توماس ای.بیلی فضای دوره وحشت سرخ نخست را اینگونه تصویر میکند: «وحشت سرخ عمدتاً بیماری داخلی بود و نکته این بود که وحشت عمومی بیش از اینکه حاصل روابط روسیه و آمریکا باشد نشانهای از بروز احساسات هیجانی ناشی از جنگ [جهانی اول] بود. اما سبب شد تا در افکار عمومی آمریکایی تصویری کلیشهای از بلشویکها به شکل مردانی ریشو، تشنه خون، بمبگذار و معتقد به عشق آزاد شکل بگیرد».
نگرانی عمده آمریکا از گسترش جهانی کمونیسم و خرابکاری احتمالی کمونیستها بود و تا سال 1933 اتحاد جماهیر شوروی را به رسمیت نشناخت. درنهایت روزولت با این استدلال که آلمان و ژاپن خطرهای بزرگتری هستند و استالین رهبری سیاسی است درصدد حفظ قدرت و از همین رو میتوان با او همکاری کرد، با سالها تأخیر رقیب خود در عرصه بینالملل را به رسمیت شناخت. با این حال عدم خرسندی آمریکا از حکومت شوروی ملازم با همدلی با مردمان این کشور بود که در قالب ارسال کمکهای انساندوستانه مواد غذایی و دارویی برای شهروندان شوروی بروز یافت هرچند با توجه به وضعیت فلاکتبار و ورشکسته اقتصادی شوروی این کمکها عملاً بلشویکها را در امکان تداوم حکومت وحشت استالین یاری رساند.
پیمان عدم تجاوز مولوتف – ریبنتروپ و تقسیم محرمانه اروپای شرقی میان شوروی و آلمان، گام بعدی بود که خشم آمریکا را برانگیخت. حمله هیتلر به شوروی آتش جنگ جهانی دوم را برافروختهتر کرد و ویرانی و کشتار گسترده در شوروی به دنبال داشت. با شکست آلمان در نبرد استالینگراد و عقبنشینی از شوروی از یکسو غرور ملی روسها تقویت شد و از سوی دیگر با این باور که خود به تنهایی آلمان را شکست دادهاند با متفقین و آمریکا که جبهه دوم را در جنگ با آلمان دیر باز کرده بودند، خصومت بیشتری پیدا کردند. سهمخواهی استالین در نشستهای صلح پس از جنگ زنگ هشداری برای آمریکا و کشورهای متفق بود. پیروزی مقابل آلمان و اولویتیابی دوباره سویه ایدئولوژیک شوروی را در مقام مدعی قدرت جهانی برجسته کرده بود.
پس از جنگ جهانی دوم با افول بریتانیا و سایر کشورهای استعمارگر دو قدرت برتر جهانی آمریکا و شوروی ظهور یافتند. چرچیل در سخنرانی معروف خود درباره پرده آهنین هشدار داد و کنان، سیاستمدار کهنهکار آمریکایی مبدع سیاست بازدارندگی در مقابل تمایلات توسعهطلبانه شوروی بود. اینگونه بود که دوران جنگ سرد آغاز شد. طرح مارشال برای بازسازی اروپا و پیشگیری از افتادن کشورهای اروپا به ویژه اروپای شرقی در دامان کمونیسم به نوعی انقلابی در سیاست خارجی آمریکا را رقم زد. سیاست خارجی که پیش از این بر عدم مداخله و عدم تعهد استوار بود اکنون در مقابل تهدید کمونیسم رنگ و بوی مداخلهگرایانه به خود گرفته بود. مسابقه تسلیحاتی و تلاش برای دستیابی به بمب اتم سایه هولناکی از منازعهجویی و قدرتطلبی دو ابرقدرت خودمدار را بر سر جهانیان افکنده بود. سخن گفتن از توان هستهای که امروز برای مردمان جهان به نوعی و برای ما ایرانیان به نوعی دیگر تبدیل به امری هرچند حساس اما عادی شده است در زمان جنگ سرد نوعی هراس دائمی و همیشه حاضر بود. «ترس از نابودی هستهای همواره وجود داشت».
جنگ سرد در دوران مککارتیسم به اوج خود رسیده بود و ترس از کمونیسم در خانه دوران وحشت سرخ دوم را رقم زده بود. روش سیاسی مککارتی که به شکار جادوگر معروف شده بوده، آمریکا را تا سرحد جنون و هرجومرج پیش برد. از میان چهرههای مظنون در دوران مککارتیسم الیا کازان، کارگردان فیلمهای اتوبوسی به نام هوس و در بارانداز، آرتور میلر نمایشنامهنویس خالق مرگ فروشنده و بوته آزمایش، چهرههای برجسته ادبی و هنری بودند.
جنگهای نیابتی آمریکا و شوروی و منازعاتی چون خلیج خوکها دقایق دیگری از دوران جنگ سرد است. با روی کار آمدن ریگان و در پیش گرفتن «ابتکار دفاع استراتژیک» شوروی در همان دامچاله تزارها و منشویکها گرفتار شد و وضعیت وخیم اقتصادی زمینهساز افولش شد. برخی ریگان را عامل پایان یافتن جنگ سرد میدانند اما برخی دیگر روی کار آمدن گورباچف و اصلاحات پروسترویکا و گلاسنوست او را عامل نهایی و اصلی تلقی میکنند. با فروپاشی شوروی و تبدیل شدن آمریکا به یگانه قدرت جهانی زمینه در روسیه برای روی کار آمدن مردی قدرتمند فراهم شد؛ ولادیمیر پوتین.
وینر که آشکارا از مخالفان و منتقدان سرسخت پوتین است به نقل از دیگر تاریخنگاران و نویسندگان حکومت او را «کلپتوکراسی» یا دزدسالاری و حکومت فاسد میداند یا خود او را «قاتل بیاخلاقی که از دموکراسی و اختلاف عقیده بیزار است، بدون عذاب وجدان آدم میکشد و برای راه انداختن هرجومرج در غرب توطئهچینی میکند. او با تفسیری که از نگاه و رویکرد پوتین به عنوان عامل پیشین کا.گ.ب و قدرتگیری و شیوه حکمرانی سرکوبگرانهاش درون روسیه به دست میدهد، درنهایت مواجهه پوتین با غرب به خصوص آمریکا را برجسته میکند. با به دست دادن شمهای از تاریخچه خصومتآمیز پوتین و هیلاری کلینتون چرایی و چگونگی امکان مداخله روسیه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را برمیرسد.
وینر که به نظر میرسد با نظریه نزدیکی و ارتباط ترامپ و نزدیکان او با پوتین و روسیه همدلی آشکار و روشنی دارد، اوضاع مبارزات انتخاباتی دونالد ترامپ را مشکوک میداند و چهرههای پیرامونی و نزدیک ترامپ را که ظن یا یقینی درباره ارتباط آنها با روسیه وجود داشته است، یکایک برمیشمارد. روایتی که وینر به دست میدهد شاید به همان اندازه که برای بسیاری از شهروندان آمریکایی پیگیر رسانهها و اخبار انتخاباتی آشناست برای ایرانیانی که از منظری دیگر به دقت پیجوی نتیجه این انتخابات در ینگه دنیا بودند، نیز دقیقه و نکته بدیع و ناگفتهای ندارد. نویسنده در ادامه گریزی به جنگ سوریه و مناقشات دو کشور بار دیگر در سرزمینی دیگر و به هزینه مردمانی دیگر میزند و در پایان به نقلقولی از رابرت کندی، برادر کوچکتر جان اف.کندی در اوج جنگ سرد ارجاع میدهد که «نفرینی هست که میگوید: "باشد که او در دوران پردردسری زندگی کند". چه دوست داشته باشید چه دوست نداشته باشید، ما در دوران پردردسری زندگی میکنیم» و معتقد است هرچند جنگ سرد پایان یافته اما گویا این سخنان همچنان در باب زندگی امروزی ما _آمریکاییها – صادق است.
در پایان اشاره به این نکته ضرورت دارد که نویسنده قصد خویش را در این کتاب واکاوی ماهیت مناسبات میان دو ابرقدرت قرار داده است، اما مخاطب در مسیر مطالعه کتاب با نقادی یکسویه نسبت به حکومت روسیه / شوروی به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک مواجه است. هرچند ممکن است خواننده یا خوانندگانی با این نقادیها همدل و همراه باشند اما غفلت یا بهرکم اغماض در مقابل خشونتها، مداخلهگریها و توسعهطلبیهای سیاست خارجی آمریکا و تلاشهای ملایم و شاید ناخودآگاه در تطهیر این سیاستها بیطرفی نویسنده را مخدوش میکند. البته از نظر نباید دور داشت که مخاطب ایرانی کتاب با توجه به پیشینه و حافظه تاریخی نسبت به حضور و اثرگذاری این دو قدرت جهانی و تاریخ سرزمینش مواجههای درگیرانهتر میتواند داشت.
کتاب «آمریکا و روسیه: تاریخچه رابطهای سرد و پیچیده» تالیف گری وینر با ترجمه فاطمه شاداب در 104 صفحه، شمارگان 1100 نسخه و قیمت 35 هزار تومان از سوی انتشارات نشر ققنوس منتشر شده است.
ایبنا