یکی می‌رود؛ یکی می‌ماند | آرمان امروز


رمان «از میان جاده‌ها» [Par les routes] نوشته سیلون پرودوم [Sylvain Prudhomme] نویسنده‌ معاصر فرانسوی است که در سال ۲۰۱۹ برنده جایزه معتبر فمینا و لاندرنو شد و در سال جاری با ترجمه پریزاد تجلی از سوی نشر مروارید منتشر شد. این رمان پرسشی است درباره‌ عشق، فاصله و دوری، آزادی، شک و دل‌کندن؛ می‌شود آن را به‌عنوان سرودی درباره‌ میل به زندگی خواند؛ میل به تغییر، سفر و رفتن.

از میان جاده‌ها» [Par les routes]  سیلون پرودوم [Sylvain Prudhomme]

شخصیت‌های داستان همگی با اضطراب اگزیستانسیال خودشان دست‌وپنجه نرم می‌کنند، آنها حس می‌کنند که به پایان راه نزدیک می‌شوند و زمان برای آنها همان گوهر ارزشمندی است که می‌خواهند از آن محافظت کنند.

نویسنده‌ای‌ به‌نام ساشا در آستانه‌ چهل‌سالگی‌ تصمیم می‌گیرد شلوغی پاریس را به مقصد شهر کوچکی در جنوب فرانسه ترک ‌کند. ورود به شهری جدید برای او شبیه به شروع یک زندگی دوباره است. ساشا کم‌وبیش تا نیمه‌ زندگی‌اش را آمده و دلش می‌خواهد به آن رنگ‌وبویی تازه ببخشد و خودش را وقف نوشتن و کار و تنهایی بکند. او دنبال الهام‌گرفتن برای رمان جدیدش است. در آنجا به‌طور اتفاقی به یکی از دوستانش برمی‌خورد که از بیست‌سالگی دیگر او را ندیده است. او هیچهایکر است، نوعی سبک‌سفرکردن که با کوله پشتی به لب جاده می‌روند و دست خود را بالا می‌برند و به راننده‌ها علامت می‌دهند. رانندگانی که با هیچهایک آشنا باشند آنها را به مقصد می‌برند. دوست هیچهایکر او در همان شهر کوچک همراه همسرش ماری که مترجم زبان ایتالیایی است و پسرش آگوستن زندگی می‌کند. او زندگی خود را با درست‌کردن صنایع‌دستی می‌گذراند. این شغل به او این آزادی را می‌د‌هد که هر وقت به هر کجا که می‌خواهد سفر کند. سفری بدون مقصد و با آدم‌هایی متفاوت، مرد، زن، پیر و جوان، با هر طبقه‌ی اجتماعی که داشته باشند.‌

ملاقات با این دوست قدیمی گذشته‌ای را که برای ساشا تقریبا فراموش‌ شده بود، تداعی می‌کند. اوایل بیست‌سالگی، آنها هر تابستان باهم به اروپا سفر می‌کردند. بعد از گذشت این‌همه سال، هنوز هم اشتیاق و عطش دوست هیچهایکر‌ش به سفر، ماجراجویی، ملاقات با مردم و دیدن کشور‌ها و فرهنگ‌های مختلف دست‌نخورده باقی مانده است.

هیچهایکر روز‌ها و هفته‌ها ناپدید می‌شود. او رادیکال‌ترین سمبل میل به رفتن و دورشدن است. با اشتیاق می‌نشیند پای دردودل رانندگانی که در جاده‌ها سوار ماشین‌هایشان می‌شود. از آنها عکاسی می‌کند و گاهی اوقات برای خانواده‌اش کارت‌پستالی از شهر‌های مختلف می‌فرستد. سفر بدون مقصد نیرویی است که او را به حرکت درمی‌آورد. خواننده در این سفر‌ها با مسافر همراه می‌شود. سپری‌کردن شب‌های سرد در چادر، دیدن منظره‌های بکر و زیبای فرانسه، گفت‌وگو با آدم‌ها و درنهایت مسافر، ما را کنار جاده‌ رها می‌کند. به این خاطر که مسیر‌هایمان از هم جدا می‌شوند. مسافر هیچ‌وقت درگیر این پرسش‌ها نیست که «با زندگی چه باید کرد؟» یا «چه چیزی باید در زندگی به دست بیاورم و چگونه باید آن را زندگی کنم؟» برای او جای تامل نیست. او حتی اگر با همسرش ماری و پسرش آگوستن خوشبخت و خوشحال باشد، میل به رفتن همیشه در او قوی‌تر است.

«از میان جاده‌ها» داستانی غیرقابل پیش‌بینی دارد. شخصیت‌های داستان همیشه آن‌طور که ما انتظار داریم رفتار نمی‌کنند. عکس‌العمل‌ آن‌ها به وقایع و اتفاقات زندگی گاهی با واقعیت مغایر است و خواننده را دچار شگفتی می‌کند. هر کدام از شخصیت‌ها در زندگی به‌ راه خود می‌روند. هیچهایکر از یک‌جاماندن بیزار است و از زندگی روزمره می‌گریزد. او دلش می‌خواهد خودش را به جاده بسپارد و مجذوب ناشناخته‌ها شود؛ حتی اگر بداند کسانی که دوستش دارند روزی از انتظار برای برگشتنش خسته می‌شوند و ممکن است آنها را از دست بدهد.

در هر سه شخصیتِ داستان، ماری، ساشا و هیچهایکر که سه‌گانه‌ای عجیب و کمابیش عاشقانه را تشکیل می‌دهند نوعی میل به رهاکردن وجود دارد. اما تضاد در سبک زندگی ساشا و مسافر که یکی ریشه در خاک دارد و دیگری دائما درحال حرکت است دلیلی است که منجر به رفتن و ماندن آنها می‌شود. نویسنده به ما یادآوری می‌کند برای اینکه سفری معنا داشته باشد همیشه باید بازگشتی وجود داشته باشد. اولیس سال‌ها سفر می‌کند، اما وقتی که به خانه‌ بر‌می‌گردد پنه‌لوپه همسر وفادارش را که ده‌سال منتظرش مانده، ملاقات می‌کند.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...