زن، زمان، و معمای توقف‌ناپذیر | آرمان ملی


گرگوآر دولاکور [Grégoire Delacourt]، نویسنده‌ پرفروش فرانسوی، با آثاری که اغلب مضامینی چون عشق، حسرت، و پیچیدگی‌های وجود انسان را با زبانی ساده و در عین حال عمیق روایت می‌کنند، شناخته می‌شود. رمان‌های او بارها مورد توجه مخاطبان قرار گرفته و جوایز متعددی را از آن خود کرده‌اند. یکی از مشهورترین کارهای او، «کلاف آرزوها» به یک پدیده جهانی تبدیل شد و نام دولاکور را به عنوان نویسنده‌ای که می‌تواند قصه‌های کوچک روزمره را با درونمایه‌های فلسفی بزرگ پیوند دهد، تثبیت کرد.

خلاصه رمان زنی که پیر نمی‌شد» [La femme qui ne vieillissait pas]

این رمان تنها در فرانسه بیش از نیم میلیون نسخه فروش داشت و حقوق ترجمه‌ی آن به بیش از 27 کشور فروخته شد. رمان دیگر او که موفقیت‌های دیگری برای او به ارمغان آورد، «ما فقط خوشبختی را می‌دیدیم» است. این رمان در لیست اولیه جایزه «گنکور» و لیست دوم جایزه «کتاب‌فروشان» قرار گرفت. این رمان در جایزه «گنکور دبیرستانی‌ها» پس از رمان «شارلوت» اثر دیوید فون‌کینوس، به مقام دوم رسید. همچنین، این کتاب توسط روزنامه‌نگاران لو پاریزین، عنوان «بهترین رمان سال ۲۰۱۴» را از آن خود کرد.

رمان «زنی که پیر نمی‌شد» [La femme qui ne vieillissait pas] که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد، یکی از تأمل‌برانگیزترین آثار این نویسنده است که به تازگی با ترجمه آمنه کرمی از سوی نشر خوب منتشر شده است. دولاکور در این رمان، به سراغ یک فرض فانتزی و در عین حال عمیقاً انسانی می‌رود: اگر زنی با وجود گذر زمان، ظاهرش در سن ۴۰ سالگی متوقف شود، چه بر سر زندگی او، روابطش، و درک او از واقعیت خواهد آمد؟

شخصیت اصلی رمان، اُره‌لی لروآ، در ۴۰ سالگی در آینه‌ای متوقف می‌شود. او زنی جذاب و موفق است، اما این موهبتِ عجیب، که در ابتدا به نظر می‌رسد یک رؤیای ابدی باشد، به تدریج به یک کابوس اگزیستانسیالیستی تبدیل می‌شود. اوره‌لی در حالی که همسر، دوستان و اطرافیانش یک به یک نشانه‌های گذر عمر و پیری را بر چهره و بدن خود می‌بینند، با همان پوست کشیده و ظاهر جوان خود باقی می‌ماند.

رمان گرگوآر دولاکور نه یک فانتزی صرف، بلکه کاوشی تلخ در معنای زمان، عشق و تعهد است. نویسنده با ظرافت نشان می‌دهد که جاودانگی ظاهری، نه یک قدرت مطلق، بلکه یک انزوا و بیگانگی مطلق است. اوره‌لی به تدریج تبدیل به موجودی می‌شود که در تقابل با طبیعت قرار دارد؛ او یک شاهِد می‌شود، شاهدی بر فروپاشی تدریجی جهان پیرامونش. این تضاد، فشار روانی و عاطفی شدیدی بر او وارد می‌کند.

دولاکور در این رمان، به ترس عمیق انسان از پیری و زوال می‌پردازد، اما به طرز هوشمندانه‌ای این سؤال را مطرح می‌کند: اگر بتوان از پیری فرار کرد، آیا زندگی ما واقعاً غنی‌تر می‌شود؟ پاسخ رمان منفی است. زندگی مشترک اوره‌لی و همسرش، که از پیر شدن او امتناع می‌ورزد، به سردی می‌گراید. فاصله‌ی ظاهری میان آن‌ها، به فاصله‌ای عاطفی تبدیل می‌شود؛ همسرش دیگر نمی‌تواند او را به عنوان شریک زندگی و کسی که همراه با او پیر می‌شود، ببیند؛ اوره‌لی تبدیل به یک اثر هنری منجمد و دست‌نیافتنی می‌شود.

درونمایه اصلی رمان، فراتر از ظاهر، حول محور حسرت‌ها می‌چرخد. اُره‌لی به عنوان زنی که زمان را فریب داده، مدام به فکر این است که چه چیزی را در زندگی خود به تعویق انداخته و چه کسی را می‌توانسته باشد که حالا نیست. این توقف ظاهری، او را به تأمل درباره‌ی ارزش واقعی زندگی وا می‌دارد؛ اینکه آیا ارزش زندگی در تغییر و پذیرش است یا در ایستایی و انکار؟

نثر کتاب با وجود سنگینی درونمایه‌ها، بسیار خوش‌خوان و تأثیرگذار است. دولاکور با جملات کوتاه و نافذ، خواننده را به سرعت با اوره‌لی و معمای او همراه می‌سازد. او ماجرای اوره‌لی را صرفاً به عنوان یک معجزه یا نفرین روایت نمی‌کند، بلکه از آن به عنوان ابزاری برای نقد جامعه‌ای وسواس‌گونه استفاده می‌کند که ارزش انسان‌ها را در جوانی ظاهری آن‌ها جستجو می‌کند.

«زنی که پیر نمی‌شد» یک رمان عاطفی و هوشمندانه است. گرگوآر دولاکور با این اثر به ما یادآوری می‌کند که زندگی واقعی در خطوط چین و چروک، در موهای سپید و در پذیرش ناگزیرِ گذر زمان نهفته است. پیری نه یک ضعف، بلکه بخشی از یک سفر مشترک انسانی است. اُره‌لی در نهایت، ناچار است با این حقیقت کنار بیاید که نمی‌تواند از زمان فرار کند؛ بلکه باید در آن زندگی کند. این رمان، دعوتی است برای دوست‌داشتن تمام مراحل زندگی، حتی آن‌هایی که در آینه خوشایند نیستند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...