شاعر و یکی از گزیدهنویسترین طنزنویسان معاصر... مسلط به زبان عربی بوده و با زبانهای ترکی و انگلیسی نیز آشنا بود... در باشگاه پولاد کشتی میگرفت... از مجله فردوسی آغاز کرد... بعد از آزادی خرمشهر، در رادیو ارتش ماند... استعفا کرد و به تدریس مشغول شد... غزلیات «بیدل دهلوی» را خواند و ضبط کرد... به سبکشناسی قرآن و زبانشناسی حافظ مشغول بود... انقلاب، یک جلاد کارکشته نیست، یک جراح تازهکار است... برآنم که همقافیه بودن مَرد و درد، اتفاقی نیست
شاعری اشک نداشت و لهذا خندید! | اعتماد
شادروان «سیدحسن حسینی» شاعر، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و البته یکی از گزیدهنویسترین طنزنویسان معاصر ایرانی بود. در سال ۱۳۳۵ در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. در محلههای نازیآباد و نیروی هوایی قد کشید. بعد از دریافت دیپلم طبیعی، لیسانس رشته تغذیه را از دانشگاه مشهد دریافت کرد. فوقلیسانس و دکتری خود را، در رشته ادبیات فارسی گذراند. دکتر حسینی مسلط به زبان عربی بود و با زبانهای ترکی و انگلیسی نیز آشنا بود. از نوجوانی (1350) در باشگاه پولاد کشتی میگرفت. از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را در مطبوعات قبل از انقلاب علیالخصوص مجله فردوسی آغاز کرد. در سال ۱۳۵۸، حوزه اندیشه و هنر اسلامی را بههمراه دوستانش راهاندازی کرد که مسئولیت بخش ادبیات و شعر را با قیصر امینپور بر عهده داشت.
در سال 1359 با طاهره زند ازدواج کرد. همان سال در دوره آموزشی سربازیاش بود که جنگ شروع شد. بعد از اتمام دوره آموزشی، با اینکه رَسته بهداری داشت، مسئولیت رادیو ارتش را به عهده گرفت. تا چند سال بعد از آزادی خرمشهر، در رادیو ارتش ماند، اما بهدلیل طولانی شدن جنگ به حوزههنری بازگشت. در سال ۱۳۶۶ در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزههنری داشت، بههمراه جمعی از دوستانش از جمله قیصر امینپور استعفا کرد و به تدریس مشغول شد. ابتدا از سال 1367، در دانشگاه الزهرا به تدریس ادبیات فارسی و ادبیات عرب پرداخت. مدتی نیز به تدریس در دانشگاه آزاد اسلامی (واحدهای مختلف) بهویژه در دانشگاه آزاد اسلامی ورامین، نزدیک هفت سالی به تدریس مشغول بود، ولی گویا مسند استادی به مذاق او خوش نیامد. از اینرو داوطلبانه تدریس را کنار گذشت و از سال 1378 در واحد ویرایش رادیو شروع به فعالیت کرد.
در سال ۱۳۷۹ مجموعه کامل غزلیات «بیدل دهلوی» را که نزدیک به سههزار غزل را در بر میگیرد، خواند و ضبط کرد. او سالهای آخر عمرش را به سبکشناسی قرآن و زبانشناسی حافظ مشغول بود و سرانجام در نهم فروردینماه ۱۳۸۳ بر اثر سکته قلبی، درگذشت. پس از مرگش، در چهارمین همایش چهرههای ماندگار (۱۳۸۳) مورد تقدیر قرار گرفت. بعدها، میدانی در محله طرشت تهران به نام این شاعر معاصر نامگذاری شد.
مهمترین آثار مکتوب دکتر حسینی شامل مجموعهشعرهایی همچون «همصدا با حلق اسماعیل»، «گنجشک و جبرئیل»، «از شرابههای روسری مادرم»، «سفرنامه گردباد»، «در ملکوت سکوت»، «گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس»، «بیدل، سپهری و سبک هندی (پژوهشی در زمینه سبکشناسی)»، «مشت در نمای درشت (مقایسه ادبیات و سینما از طریق معانی و بیان)»، «طلسم سنگ (نثرهای عاشورایی)»، «شقایقنامه (روایتی شاعرانه از حماسه کربلا)»، «حمام روح (ترجمه گزیدهای از آثار جبران خلیل جبران)» و «نگاهی به خویش (مصاحبه با شاعران و نویسندگان معاصر عرب)» است. همچنین، کتاب «سکانس کلمات (مقالات، روایات و خطرات)» به اهتمام همسرش، یکی از ارزشمندترین آثاری است که مخاطب را با جنبههای کمتردیدهشده از آثار ادبی دکتر حسینی آشنا میکند.
اما فارغ از هر مدعا، سیدحسن حسینی دستی توانا بر آتش طنزنویسی داشت. دو مجموعه «نوشداروی طرح ژنریک» (شعر طنز) و «برادهها» (مجموعهای از تأملات اجتماعی و ادبی) بهترین یادگاران او در این زمینه است. کتاب «فستیوال خنجر» (مجموعه اشعار طنز) به کوشش دکتر اسماعیل امینی نیز، نمونه ارزشمند دیگری در این حوزه بهشمار میرود. بخش قابل توجهی از طنز دکتر حسینی، طنزی در دفاع از مهمترین اتفاق زمانهاش یعنی انقلاب و آرمانهایش بود. وقتی به او گفته بودند که بهعنوان شاعر برگزیده دفاعمقدس انتخاب شدهای و قرار است جایزه بگیری، با همان طنز همیشگی در کلام و شعرش، خیلی راحت جواب داده بود: «تیر و ترکشش را دیگران خوردند، حالا جایزهاش را ما بگیریم؟!».
کتاب برادههای او، مجموعهای از کلمات قصار است که گرچه برخی آنرا با کاریکلماتور اشتباه گرفتهاند، اما از بار کاریکلماتوری بیبهره نیست. شاید اصلیترین تمایز آن با سایر کاریکلماتورها، طرفداریاش از دیدگاهی خاص و حکیمانهبودنشان باشد. نظیر این عبارات: «انقلاب، یک جلاد کارکشته نیست، یک جراح تازهکار است»، «اولین شکست برای آینه، آخرین است»، «معمولاً انسانهای گرسنه زودتر از زندگی سیر میشوند»، «بندتنبانی، شعری است که همه شاعران یقین دارند آنرا شنیدهاند اما شک دارند که گفته باشند» و یا حتی «من برآنم که همقافیه بودن مَرد و درد، اتفاقی نیست.»
از دیگر کوتهنوشتههای طنزآمیز کمتردیدهشده او میتوان به مجموعه «فرهنگ خودمانی» که نقیضهای بر فرهنگ لغات است، اشاره داشت. نمونههایی از آن چنین است: «عدالت: کودکی گمشده در پارک شهر/ چاپلوسی: اسم مستعار ادب/ قدرت + فساد: دوقلوهای بههمچسبیده/ نان: مسالهای که هرگز بیات نمیشود/ شیطان: نخستین رایزن/ شوکران: از نوشیدنیهای فلسفی/ خاکستر: پروانه سابق/ طنز: خنده اخمو/ تبخیر: عروج تدریجی آب/ وراجی: پسانداز سکوت/ مادر: نعمتی برای از دست دادن/ اسکناس: نمرود کاغذی/ احمق: مردی با آستینی پر از دلیل/ غیبت: مشروح اخبار/ سرمقاله: ستونی برای نخواندن/ صیغه: ازدواج پیمانی/ جواز دفن: لیسانس وفات/ آزادی: ضلع چهارم مثلث/ غنچه: خانقاهی از گلبرگ/ معنویت: سیمرغ عصر اتم/ بلبل: پرندهای با یک جهان شجریان در گلو/ زلف: از دستاویزهای شعری/ سیلی: سرخاب مردان/ سراب: راهحلی در بیابان/ حق: زیرانداز قدرت/ سنگپا: سختافزار ترقی/ وعده: نرمافزار مدیریت/ امنیت شغلی: کبریت احمر.»
شعر «فستیوال خنجر»، از بهترین نمونههای طنز در آثار منظوم اوست:
گرچه ناآگاه خنجر میزنند
دوستان هم گاه خنجر میزنند
گاه بهر مال، اشباهُالرجال
گاه بهر جاه خنجر میزنند
روز روشن، خیل شاعرپیشگان
با هلال ماه خنجر میزنند
بانوان دلنازک و بیطاقتاند
با کمی اکراه خنجر میزنند
پیروان حکمت «خیرالامور...»
در میان راه خنجر میزنند
دودمردان در تکاپوی علف
یا که مشتی کاه خنجر میزنند
رستمانِ نشئه در خان نخست
بیژنان در چاه خنجر میزنند
«مومنان آیینه یکدیگرند»
لیک... اما... آه! خنجر میزنند
عارفان هم گاهگاه از پشتسر
فی سبیلالله خنجر میزنند
عدهای هقهقکنان و عدهای
قاه اندر قاه خنجر میزنند
ای برادر، بد به دل وارد مکن
در زمان شاه خنجر میزنند!