استعاره دارم، پس هستم | هم‌میهن


جذاب‌ترین دانشی که در سال‌های اخیر آشنایی با آن برایم مایه اعجاب و حیرت شده است، «علوم شناختی» (Cognitive science) است؛ دانشی میان‌رشته‌ای و متاثر از رشته‌هایی چون روان‌شناسی، فلسفه ذهن، عصب‌شناسی، زبان‌شناسی، انسان‌شناسی، علوم رایانه و هوش مصنوعی که ماهیت فعالیت‌های ذهنی مانند تفکر، یادگیری، استدلال، قضاوت، برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری را زیر ذره‌بین قرار می‌دهد و به این پرسش پاسخ می‌دهد که ذهن انسان چگونه از خود، جهان و جامعه شناخت پیدا می‌کند.

مغز سیاسی» [Your brain's politics : how the science of mind explains the political divide] جورج لاکوف [George Lakoff]، الیزابت وهلینگ [Elisabeth Wehling]،

از نظر این علوم، عوامل مؤثر بر شناخت ذهن از واقعیت‌ها، به دو بخش درونی (عوامل فیزیکی بدن، عوامل روانی و ذهنی فرد) و بیرونی (فرهنگ، اقتصاد، اخلاق و سیاست در جامعه) تقسیم می‌شوند. یکی از زیرشاخه‌های علوم شناختی، زبان‌شناسی شناختی نام دارد که زبان را چونان جزء بنیادین شناخت و نمودی از نظام تصوری ذهن تلقی می‌کند و در این مسیر، نقش پررنگی به «استعاره‌» به‌مثابه پدیده‌ای شناختی می‌دهد. طبق این برداشت، استعاره دیگر یک ابزار بلاغی صرف و «فقط و فقط زبانی» نیست که برای نمونه، شاعران و ادیبان با استفاده از آن بتوانند رنگ و لعابی به نوشته‌های خود بدهند. برعکس، آن‌طور که زبان‌شناسان شناختی استدلال می‌کنند؛ «همه ما درباره جهان عمدتاً براساس استعاره استدلال می‌کنیم»، «استعاره‌ها همه‌جا حضور دارند»، «زبان و استدلال روزمره، مردم را ساخت می‌دهند» و «درک مردم از جهان، همیشه و همواره تا حد زیادی، استعاری است».

نقل‌قول‌های اخیر، جملاتی هستند که جرج لیکاف [George Lakoff]، زبان‌شناس و فیلسوف شناختی آمریکایی در گفت‌و‌گویی با الیزابت وهلینگ [Elisabeth Wehling]، زبان‌شناس شناختی بر زبان رانده و مجموعه این گفت‌و‌گوهای جذاب در کتابی با نام «مغز سیاسی» [Your brain's politics : how the science of mind explains the political divide] در سال 2016 منتشر شده است. اینک نیز بازگردان فارسی آن در اختیار ماست. لیکاف از مهمترین چهره‌های علمی این حوزه و صاحب نظریه «استعاره مفهومی» است. بنا بر این نظریه، نظام مفهومی عادی ما که براساس آن هم می‌اندیشیم، هم عمل می‌کنیم به‌صورت بنیادی، استعاری است یا به‌بیانی‌دیگر، نظام مفاهیمی که آدمیان به‌کار می‌گیرند، به‌صورت استعاری، ساختاربندی می‌شود. داستان شکل‌گیری این نظریه در ذهن لیکاف در همین مصاحبه آمده و ذکر آن هم اینجا روشنگر است.

لیکاف، روزی بارانی در دانشگاه برکلی در کالیفرنیا را به‌یاد می‌آورد که دختری خیس‌خورده با تاخیر سر کلاس حاضر می‌شود و وقتی نوبت به او می‌رسد که تکلیف دانشگاهی را بخواند، شروع می‌کند به اشک‌ریختن و در پاسخ به نگرانی‌های استاد می‌گوید: «من با دوستم مشکل استعاره‌ای دارم. شاید بتوانید کمک کنید. دوستم می‌گوید رابطه ما به بن‌بست رسیده است.» بحث‌های متعاقب لیکاف با دانشجو و تأمل دوباره‌اش دراین‌باره، او را به این نتیجه می‌رساند که در اینجا مرد جوان از استعاره استفاده نکرده است تا فقط به شیوه‌ای زیباشناختی خبر را به دختر برساند، بلکه استدلال اساسی او در بنیاد خود بر مبنای آن استعاره است. لیکاف آن استعاره را «عشق، سفر است» می‌داند: «در ذهن او یک رابطه، وسیله نقلیه‌ای بود که قرار بود به شما کمک کند به مکان‌هایی در زندگی بروید، نه اینکه شما را به یک خیابان بن‌بست ببرد. بنابراین وقتی احساس کرد که همه‌چیز به جایی نمی‌رسد، تصمیم گرفت از آن خارج شود.»

این فقط یک مثال از ده‌ها مثال مهم و جذابی است که لیکاف در این کتاب بدان‌ها اشاره می‌کند تا نشان دهد چگونه آدمیان به‌طرزی استعاری استدلال می‌کنند. او البته در همان فصل اول این گفت‌وگو که بیشتر صبغه نظری دارد، همه ادعاهای اصلی خود را مطرح می‌کند؛ گزاره‌هایی که چهار فرضیه اشتباه درباره تفکر انسان را هدف می‌گیرند: 1ـ مردم تصور می‌کنند که تفکر آگاهانه است. این اما خطاست زیرا اکثر افکار، تقریباً 98 درصد، کاملاً ناخودآگاه هستند. 2ـ بسیاری از ما تصور می‌کنیم که عقلانیت انسانی چیزی است که مستقل از بدن ما وجود دارد درحالی‌که استدلال فرآیندی فیزیکی است که به بدن ما و واقعیت‌های فیزیکی مغز ما بستگی دارد. 3ـ بسیاری از مردم معتقدند که استدلال، جهانی و عام است و همه افراد به یک شکل استدلال می‌کنند. ازنظر لیکاف، اما مردم درباره جهان به‌گونه‌ای متفاوت استدلال می‌کنند؛ چون ذهن آنها ساختارهای متمایزی را ازطریق تجربیات فرهنگی و فردی خود به‌دست آورده است و 4ـ مردم بر این باورند که انسان‌ها می‌توانند چیزها را همان‌طور که «به‌معنای واقعی کلمه» در جهان وجود دارند، درک کنند و به‌طور عینی درباره آنها صحبت کنند. لیکاف با این نیز مخالف است و می‌گوید، اگرچه ما بدون توجه به استعاره استدلال می‌کنیم اما درواقع با استعاره صحبت و استدلال می‌کنیم و این امر به‌خصوص وقتی قرار است درباره ایده‌های انتزاعی صحبت کنیم، بیشتر به چشم می‌آید.

اما شاید برای شما سوال پیش آید که چرا نام این کتاب «مغز سیاسی» نهاده شده است. دلیل این است که لیکاف بعد از این بحث‌های مقدماتی در فصل اول، در سایر فصل‌ها تاثیر تعیین‌کننده استعاره‌های مفهومی در رقابت‌های سیاسی به‌خصوص در آمریکا و میان دو جناح جمهوری‌خواه و دموکرات را بررسی می‌کند. برای نمونه ازنظر لیکاف، فهم استعاری از «ملت» به‌مثابه «خانواده»، در این رقابت نقش مهمی ایفا می‌کند زیرا براساس این استعاره، نوع تعامل حاکمان با شهروندان، برگرفته از الگوهای متفاوت فرزندپروری در خانواده است و بنا به الگوهای پدر سختگیر یا پدر پرورنده، می‌تواند به سیاست‌هایی متضاد نیز منجر شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...