نشست نقد و بررسی "بیوتن" - تازهترین رمان منتشرشدهی رضا امیرخانی - برگزار شد.
در این نشست که روز دوشنبه در دانشکدهی علوم پایهی دانشگاه تهران برگزار شد، "علیرضا جوادی یگانه" - مدرس دانشگاه - در سخنانی دربارهی کتاب "بیوتن" گفت: «خواندن «بیوتن» برایم جذاب بود؛ اما نقد آنرا فقط به معنای منفی تلقی نمیکنم. کمتر کتابی بوده است که در این سالها خوانده باشم و در آن، نویسنده نام امام خمینی(ره) را ذکر کرده و قصدش از ذکر نام، تزیینی نبوده نباشد. حضور امام در جاهایی از این اثر خوب نشسته است؛ مثل دغدغهای که شخصیت ارمیا دارد. چیزی که در این اثر خیلی جذاب است و کمتر در آثار دیگر دیدهام، بر اساس امام بودنش است. از سوی دیگر، ارمیای داستان بسیار مسلمان است و از آن ابایی ندارد؛ از اینکه نماز شب بخواند و حدیث و آیهاش هم سر جایش باشد.»
او به نکتههای دیگری دربارهی داستان امیرخانی اشاره کرد و گفت: «نقد حکومت در ایران در اثر وجود دارد و آن، استفاده از شخصیت آقای گاورمنت است که البته تخیلی است؛ اما به دل مینشیند. بحث ممیزی را هم خوب نشان داده است. در جایی از داستان هم جامعهی بیطبقهی عرب نیویورک را نشان میدهد. نشان دادن تفاوت انسان شرقی و غربی نیز نکتهی دیگری است. این بخشهایی که اشاره کردم، در «بیوتن» جذاباند؛ اما تکلیف ارمیای "بیوتن" با ارمیای «ارمیا» روشن نیست. در بسیاری جاها، ارمیای «بیوتن» تحقیر میشود و ارمیا یک ارمیای بیش از اندازه منفعل است.»
جوادی یگانه افزود: «متعقدم به حافظهی مخاطب با این بلاتکلیفیها، نباید اینقدر بیاهمیت و بیتوجه بود. اگر ارمیا در داستان، ارمیای قبلی است، که او در پایان آن داستان مرده بود و منطقی ندارد در این داستان وجود داشته باشد. این نوع نگاه، اعتماد ما را به تسلسل نویسنده از بین میبرد.»
وی با اشاره به وجود ابهام در برخی قسمتهای داستان "بیوتن" گفت: «مسألهی بعدی در اثر، زبان است و آن اینکه، زبان انگلیسی و فارسی جایگاهشان در کشوری مثل آمریکا مشخص نیست و شاید نوعی تفنن باشد و یا تذکری برای اینکه به اصل زبان بازگردیم.»
این مدرس دانشگاه عنوان کرد: «یک موضوع دیگر، نوع دینداری ارمیاست. وقتی این اثر را با کتاب «من او» مقایسه میکنم، میبینم شخصیت علی فتاح در آن کتاب خیلی خوددار است؛ اما ارمیای اینجا خیلی بیپروا شده است. انگار جای خشی و ارمیا عوض شده و این هیچ منطقی ندارد. حضور ارمیا در دیسکو، یعنی رقص ارمیا با نماز صبحش تجانسی ندارد. در سفر ارمیا به آمریکا، امیرخانی به شهر لسآنجلس که پر از ایرانی است، توجهی نکرده و اصلا شخصیت داستان به آن شهر پا نگذاشته است و یک مشت آدم دربهدر بیچاره را در نیویورک مطرح میکند. ما تقریبا نقطهی مثبتی از آمریکا، با توجه به اینکه عنوان میشود آمریکا سرزمین فرصتهاست، نمیبینیم و این غیرمنصفانه است. باید آمریکا را ببینیم و نقدش کنیم.»
جوادی یگانه همچنین یادآور شد: «تصورم این است که در جایی، داستان از طرف نویسنده جدی گرفته نشده است؛ درحالیکه به نظرم، داستان و موضوعی که امیرخانی روی آن کار میکرده، خیلی جدی است. احساس میکنم واقعا موضوع ادبیات در ایران، اصلا بازی و تفنن نیست و کاملا جدی است، کاملا دعوا و درگیری است و ماجرای مرگ و زندگی. به نظرم، او در جایی از داستان به تفنن دست زده و آن، جدی نگرفتن مخاطب است. فکر میکنم ما حق نداریم به این اندازه، داستان را به لودگی بگیریم. از مهمترین ایرادهایم به داستان «بیوتن»، این است که داستان بیشتر جامعهشناسی است. بسیاری از کسانی که این کتاب را میخوانند، به دنبال تفنن نیستند. تفنن را در جای دیگری میتوانند داشته باشند و چاپ دوم کتاب هم در فاصلهی کوتاهی نشان داد کتاب را جدی گرفتهاند؛ پس نباید به مخاطب بیتوجه بود.»
این منتقد در ادامه خطاب به امیرخانی گفت: «بهتر بود به جای ارمیای منفعل که هر بلایی سرش میآید، حاج مهدی را شخصیت اصلی داستان قرار میدادید. هرچند از نویسنده انتظار نوشتن مانیفست و بیانیه نمیرود؛ اما انتظار میرود نویسنده اکنون ما را بیان کند. به نظرم، این در داستان بیان نشده است. این جدیت در داستان نیست و به گمانم، موضوعش به مسألهی مخاطب و بلاتکلیفی نویسنده دربارهی اینکه مخاطبانش در این اثر چه کسانی هستند، برمیگردد. ما هم انواع راوی را داریم و هم انواع مخاطب. مخاطبان نویسندهها از نوع توضیحات و جملههایی که در داستانشان مینویسند، شناخته میشوند. امیرخانی تکلیفش را دربارهی اینکه چه کسی مخاطب اوست، روشن نکرده و این به نظرم، مسألهی مهمی است؛ شاید به نظر، سرگردان است و یا نتوانسته انتخاب کند. اما با توجه به اعتقاد او که معتقد است مخاطب سختخوان است، باید انتخاب کند که میخواهد این مخاطب خاص را ببیند یا مخاطبان معمولی رمانهای جدی را.»
به گزارش ایسنا، در ادامه، رضا امیرخانی - نویسندهی رمان "بیوتن" - در توضیحاتی گفت: «ما نویسندگان معمولا از این حرفهای قلمبه سلمبه زیاد میزنیم. اینکه میگوییم در زمان نوشتن اثرمان، حالا چه شعر و یا داستان، الهاماتی داریم و یک روحالقدسی بر ما وارد میشود. اما من با آنطرف ماجرا کار دارم. مثل داستان حضرت مریم (س) در قرآن است. اصل این داستان، دینی و قرآنی است و به شیواترین شکل در قرآن بیان شده است. در داستان باروری حضرت مریم، وقتی عیسی (ع) متولد میشود، تا سه روز به او میگویند سخن نگو؛ چون طفلت به جای تو سخن میگوید. اینجا طفل ما اثر ادبی است و به نظرم، تشبیه درستی است. من چیزی نوشتم و به هر صورت، امروز آنچیز خودش زبان دارد و اگر نمیتواند حرف بزند، دفاع من از آن غلط است.»
این نویسنده همچنین گفت: «بدترین اتفاق این است که بخواهم دربارهی کتاب به شما توضیح دهم. من هم خودم یک مخاطبام و درست نیست رودهدرازی کنم. تصورم این است که دربارهی یک اثر ادبی نباید زیاد حرف زد، بخصوص خود من که موافق این امر نیستم. کاری را که باید مردم بشنوند، عاقبت میشنوند و خواهند خواند. صحبت زیاد دربارهی این کتاب از طرف من درست نیست؛ اما با جوادی یگانه هم دربارهی برخی از نکات همدلی دارم.»
امیرخانی ادامه داد: «بسیاری از مسائلی که دربارهی کتاب گفته شد و یا نقدهایی که میشود و از اینطرف و آنطرف میشنوم، درونیات و حریم خصوصی من است. من اینها را باید گوش کنم و در کارهای بعدیام روی آنها فکر و دقت کنم. کتاب «ارمیا» نزدیک به 15 یا 20 سال پیش، دقیق نمیدانم، چاپ شد و ارتباطم با آن کتاب قطع بوده است. برای نوشتن این اثر به آن کتاب سر نزدهام و مقایسهی این ارمیا با آن ارمیا درست نیست. طبیعتا در این 20 سال، آن ارمیا این ارمیا نیست؛ اما کارکردشان یکی است و کامبیز همان ارمیاست و به نظرم رسید این شخصیت را دوباره میتوانم بیاورم. این را به حساب تخیل خود گذاشتم.»
او همچنین تصریح کرد: «رمان امروز وظیفهاش طرح سؤال است؛ اصلا نباید جواب دهد. دنیای امروز دنیای پاسخگویی نیست؛ دنیای مبهم و پیچیدهای است. همین که ما سؤالهایمان را درست بفهمیم، کار بزرگی کردهایم. به من انتقاد شد که چرا داستانم در آمریکا میگذرد و چرا مثلا در بوسنی این اتفاق نیفتاده است؛ خب اینها سلیقهیی است.»
در ادامه، جلسهی پرسش و پاسخ برگزار شد و رضا امیرخانی در پاسخ به پرسش یکی از حاضران دربارهی اینکه چرا شخصیت حاج مهدی به جای ارمیا، نقش اول کتاب نشده است، گفت: «برای خودم هم این سؤال است که چرا از زبان حاج مهدی که دربارهی آمریکا موضع دارد، داستان بیان نمیشود. چیزی را هم در این کتاب دربارهی دلیل رفتن ارمیا به آمریکا ننوشتهام و آنرا به تخیل مخاطب واگذار کردهام. قصه خودش میگوید که برای چه رفته و این را نمیشود خیلی توضیح داد. این ارمیا آنقدر منفعل بود که میتوانستم به دیسکو ببرمش و اگر من ننویسم، مثل این است که کسی به ایران بیاید و از حسینیههای ایران ننویسد؛ حسینیههایی که ما ده شب محرم در آنجا هستیم. بار و دیسکو جزو فرهنگ آنجاست. دنبال شخصیتی بودم که با من راه بیاید. میدانم اگر حاج مهدی را به جای ارمیا میگذاشتم، نمیتوانستم این کار را با او انجام دهم و از سویی، مخاطب عمومی جدی این را نمیپذیرفت.»
امیرخانی همچنین دربارهی مخاطبش در این اثر و اینکه آیا الگویی برای خلق شخصیتهایش دارد، گفت: «ما مخاطب خودمان را نمیشناسیم. من دوستی دارم که وقتی مینویسم، همیشه او مقابل چشمم است؛ نمیشود این یک نفر بشود دو نفر. اجازه دهید برای او بنویسم. نمیشود مخاطب دو تا باشد و نمیشود دقیقا گفت که آن دوست چه ویژگیهایی دارد. واقعا بخش کمی از داستان را میشود به دست مخاطب سپرد. ما خوانندهی حرفهیی بسیار کم داریم. مقایسهی دو کتاب یک نویسنده با هم اصلا معنا ندارد. علی فتاح «من او» با ارمیای «بیوتن» ربطی ندارد؛ آن یک تجربه است و این دیگری نیز یک تجربه. راه درست فهمیدن کتاب، خود کتاب است و آنرا باید با خودش مقایسه کرد. اما من مدیون مخاطبم هستم.»
او در عین حال یادآور شد: «این بیاعتمادی به مخاطب در تمام کارهای اندیشهیی این مملکت وجود دارد. علی معلم دامغانی که از معدود کسانی است که میتوان دربارهی حکمت با او حرف زد و در فضای دانشگاهی امثالش کم است، زمانی به من گفت، شعری را 22 سال پیش سروده؛ اما یک نفر در این سالها دربارهی یک واژه در این شعر و معنای آن از او نپرسیده است.»
این داستاننویس همچنین متذکر شد: «هنوز خیلی زود است برای نقد این کتاب؛ این اثر باید تهنشین شود. ما دربارهی مخاطب دید درستی نداریم، و شاید دلیلش این باشد که نقد یکدیگر را نمیشنویم. من هنوز نقد جوادی یگانه را دربارهی «من او» نشنیدهام. به هر صورت، روی نکتهای تأکید دارم و آن اینکه وقتی کارم تمام میشود، هیچوقت به کتاب بعدیام فکر نمیکنم؛ همیشه به شغل بعدیام میاندیشم. پروردگار هیچ ضمانتی به ما نداده که همیشه نویسنده بمانیم. شاید اینکه به دنبال یک کار درست و حسابی نمیرویم، همین است که این جلسات برگزار میشود و خوانندگان اثر میآیند و این باارزشترین بخش کار است؛ شنیدن نقدهایی که خارج از فضای رسمی ادبی کشور مطرح میشوند. جوادی یگانه هم در فضای رسمی ادبی کشور نیست. من چند سال روی این کار زحمت کشیدم و اینکه موفق بوده یا نه، از اول هم از دست من خارج بوده است.»
امیرخانی همچنین گفت: «اجازه دهید زیاد دربارهی کتاب توضیح ندهم. من در سال 74، تجربیاتی داشتم و امروز تجربیات دیگری دارم. در پاسخ به اینکه میپرسند چرا به آمریکا رفتهای و مرتب هم تکرار میکنند، میگویم من نسخهی کلی ندادهام. دلیل جدی آوردهام که شخصیت چرا به آمریکا رفته است. آنچه از آمریکای «بیوتن» در نظرم آمد، این بود که آمریکایی که من فهمیدمش، آمریکای سکس و خشونت و استکبار به معنای سیاسیاش نبود؛ آمریکای خدای پول بود و سعی کردم مطرح بودن پول را در آنجا نشان دهم.»
او سپس در پاسخ به پرسشی دربارهی شخصیت حقیقی علی فتاح در «من او»، گفت: «این را بارها از من پرسیدهاند و حتا عدهای برای جستوجوی این شخصیت به محلهای که من داستانم را در آن روایت کردهام، رفتهاند؛ اما علی فتاح کاملا شخصیتی خیالی است و در ذهن من، ما بهازای واقعی ندارد. در ادبیات، اصولا رفتن به سمت شخصیتی برای مدل ساختن، دست تخیل را میبندد.»
امیرخانی همچنین در پاسخ به پرسشی دربارهی اینکه به نظر میرسد عشق ارمیا به آرمیتاژ، پوچ است و آیا عشق ارمیا به امام (ره) هم همینطور است، گفت: «بعد از گذشت 20 سال، الآن میفهمم ارمیای کتاب اول خیلی دوستداشتنی شده است. ارمیا هیچوقت نمایندهی جریان اسلامی و بسیجیها نبوده است؛ کسی بوده این وسطها معلق و این تعلیقش برایم جالب است. نخواستم بگویم او یک الگوست. نخواستم بگویم ارمیا مسلمان است، که اگر پرسیدید چرا نیست، ناراحت شوم.»
او دربارهی اینکه چرا شخصیت مصطفی را به جای شخصیت سهراب در داستان نگذاشته است، گفت: «در مصطفی قاطعیت وجود نداشت. «بیوتن» رمانی نیست که بر منبای محبت و عشق شکل گرفته باشد؛ رمانی است بر مبنای نفرت. مثلثهای شکلگرفته در آن، مثلث نفرت هستند. «ارمیا» و «من او» کتابهایی بر مبنای عشق و محبت هستند. در «من او» کاشیهای دیوار هم عاشق یکدیگرند؛ اما در «بیوتن» هیچ دوگانهای با هم خوب نیستند و همه با هم لجاند. این رمان بر مبنای نفرت است. در کاری که فضایش فضای نفرت است، همهچیز باید با هم بد باشند؛ پس مصطفی را نمیتوانستم در این کار بیاورم.»