قصه‌هایی مستور در دهانِ غولِ چراغ جادو | الف


مهمترین ویژگی‌های مجموعه داستان‌های کوتاه علیرضا لبش حیرت و جادوست که خودش به نظرم خیلی ست. به گمانم هر کتابی حتی اگر یکی از این تاثیرات را در مخاطب برانگیزد باید خوانده شود.

بوطیقای شیطان علیرضا لبش

در میان انبوهی از تخیلات یبس و داستان‌های سوپرمارکتی، آپارتمانی و رئالیستی خشکِ این روزهای بازار کتاب ایران، «بوطیقای شیطان» علیرضا لبش حکم همان کوزه معروفّ سیال بر آب‌های آزاد را دارد که توش غول چراغ جادو خوابیده. هر کدام از داستان کوتاه‌های این مجموعه به نوعی با رئالیسم جادویی گره خورده‌اند و مخاطب را غافلگیر می‌کنند اما فکر می‌کنم اگر «بوطیقای شیطان» تنها شامل یک داستان «ایوب پرنده» بود، کافی بود تا بخریمش، بگذاریمش توی کتابخانه، و هر یک سال، یکبار بخوانیمش.

اما «بوطیقای شیطان» فقط همین یک داستان را ندارد. بله، داستان‌های بیشتری دارد:
«ایوب پرنده» که تقدیم شده به بیژن نجدی
«حلول روح» که تقدیم شده به عمران صلاحی؛ «نوازنده‌ی موسیقی عطر گل سرخ»!
«ظهور مردگان» برای علی حاتمی و سوته دلان
«حضور مرگ» برای فروغ فرخزاد
«بوطیقای شیطان» تقدیم شده به پرویز نکاولی، با این توضیح «خالق هیچ‌های بزرگ»
«هبوط اشیا» به محمد رضا شجریان تقدیم شده است
«گربه‌ی شلوار پوش» برای بهرام صادقی
و اما بعد.

از علیرضا لبش پیش از این آثار طنز می‌خواندیم، و در خلال مطالعه این کتاب هم ،یعنی مجموعه داستان آخرش، رد طنازی‌های لبش را در تاثیر کلامش می‌بینیم. به عبارت دیگر، وقتی داستان‌های لبش در این مجموعه را می‌خوانی، نمی‌توانی به یاد سابقه طنزپردازی‌ او نیفتی، و اینکه چقدر طنازی‌هایش در این کتاب «بوطیقای شیطان» به کار داستان‌هایش آمده. اما مهمترین ویژگی این داستان‌ها، خصوصا داستان نخست؛ «ایوب پرنده» همان است که گفتم: جادو و حیرت. لبش نشان داده که خوب می‌تواند ما را حیرت زده کند، نه به واسطه چیزِ عجیب تعریف کردن، نه، او خیلی ساده قصه پردازی می‌کند و قصه‌های شگفتش را نیز آن قدر ساده و معمولی روایت می‌کند، که تو اصلا متوجه چیزی که معروف است به ترفندهای داستانی نمی‌شوی. این خصیصه «سادگی» در روایتِ داستان لبش، مثل مشت محکمی عمل می‌کند که خواننده‌ی کار را گیج می‌کند. یک مشت محکم توی گیجگاه. اینکه وجه رئالیسمِ جادویی داستانِ لبش توی چشم نیست، خیلی قابل تحسین است... خیلی زیاد.

اما داستان‌های دیگر این مجموعه هم همان اول کار گیج‌تان می‌کند. آغاز «حلول روح» را بخوانید: «آقای فهیمی پشت فرمان سواری قدیمی خود نشسته بود و در یک جاده روستایی با آخرین سرعت ممکن می‌راند که ناگهان با الاغی تصادف کرد. هر دو به هوا پرتاب شدند و در یک لحظه قسمتی از الاغ پشت فرمان فرود آمد و قسمتی از آقای فهیمی جلوی گاری قرار گرفت. آقای فهیمی تا به خود آمد، خود را در کالبد الاغی خسته جلو یک گاری پر از سیب زمینی دید. اول خواست به دنبال اتومبیلش که حالا داشت دور می‌شد بدود، ولی بعد پشیمان شد و با بهت تمام حس کرد که از وضعیت خود راضی است و به راه خود ادامه داد.»

یا جمله آغازین «ظهور مردگان» را ببینید: «قادر قدیمی یک روز صبح که از خواب بیدار شد، علاوه بر سر خودش، یک سر دیگر روی بالشش دید که گوش تا گوش بریده شده بود.»

ببخشید با این لحن می‌گویم ولی: حالا این آغاز را داشته باشید، انصافا: «درست ساعت نه شب بود که حشمت زنده رودی مرگ را به چشم خودش دید. درست در همین لحظه عصمت زنده رودی، دختر آقای زنده رودی، با دیدن موجودی سفید پوش و عجیب، حس غریبی همراه با جوشش خون در مغزش احساس کرد که نام آن را عشق گذاشت و درست در همین لحظه مرگ دو حس متفاوت را تجربه کرد: یکی حس معمولی پرکشش نیاز به کشتن بدون خونریزی و درد و دیگری حس عجیب و غیر معمول عشق همراه با سرخ شدن گونه‌ها و تپش شدید قلب و میل در آغوش کشیدن کسی و خواندن ترانه‌های پر احساس و کمی غیر معمول.» چرا من باید چیزی بگویم... «شگفتی» در میان کلمات و جمله‌های این آغاز نبود؟

داستان «بوطیقای شیطان» هم با خواب عجیب نقاشی به نام صابر صنوبر شروع می‌شود. داستان «هبوط اشیا» همان اول کار می‌رود توی چشمانت با جمله «موش‌های بزرگ دور پیرزن حلقه زده بودند و او را زنده زنده می‌خوردند» و داستان آخر «گربه‌ی شلوار پوش» که به بهرام صادقی تقدیم شده آغازی سراسر دهشت بار و شوک دار دارد: گربه‌ها یک نفر را زنده زندهخوردند؛ یکی‌شان که قرمزِ حنایی رنگ است وُ یک شلوار قهوه‌ای تنش کرده وُ بالای سرش کلمات و حروف شناورند، چپق چاق کرده، دود می‌کند وُ با زبانش لب‌های خونی‌اش را می لیسد.

شما دوست ندارید ادامه این داستان‌ها را بخوانید؟ نه؟ لابد شوخی می‌کنید... ولی نه، واقعا منم نخواندم؛ ترسیدم تهش نویسنده خرابکاری کند. حیف نیست ؛همین تصاویر می‌ماند توی ذهن آدم دیگر. یک داستان قرار است مگر چه کار کند؟ (مزاح بود این البته!) من جلوی شیطنت مدادم را نمی‌توانم بگیرم.

از این حرف‌ها که بگذریم، اگر مخاطب این معرفی کتاب هستید، پیشنهاد اکید می‌کنم که بروید سراغ «بوطیقای شیطان»... در میان مجموعه داستان‌هایی که در این سال‌ها منتشر شده است، انصافا مجموعه داستانِ خواندنی‌ای است. مگر علاقه‌ای به حیرت و جادو نداشته باشید.

همان بدو امر نوشتم که اگر کتاب «بوطیقای شیطان» تنها شامل یک داستان «ایوب پرنده» بود، کافی بود تا بخریمش، بگذاریمش توی کتابخانه، و هر یک سال یکبار بخوانیمش، و خب توضیحی درباره‌ش ندادم. بدیهی است دوستان، خیرسرم دارم چیزی می‌نویسم که شما ترغیب شوید بروید کتاب را بخرید، بخوانید. قطعا با این توضیح انتظار ندارید روایت نابِ اولین داستان این مجموعه را که به زعم من بهترین داستان مجموعه است، برای‌تان بریزم روی دایره.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...
در طبقه متوسط، زندگی عاطفی افراد تحت تأثیر منطق بازار و بده‌بستان شکل می‌گیرد، و سرمایه‌گذاری عاطفی به یکی از ابزارهای هدایت فرد در مسیر موفقیت و خودسازی تبدیل می‌شود... تکنیک‌های روانشناسی، برخلاف ادعای آزادی‌بخشی، در بسیاری از موارد، افراد را در قالب‌های رفتاری، احساسی و شناختی خاصی جای می‌دهند که با منطق بازار، رقابت، و نظم سازمانی سرمایه‌دارانه سازگار است ...