عمر کوتاه اما پر بار یک روح بی قرار | شهرآرا


امیلی برونته، خواهرِ شارلوت برونته و آن برونته، متولد 1818 میلادی که «جان آزاده» و روح بی قرارش، فقط 30سال، و اگر بخواهیم دقیق تر باشیم، فقط 30سال و 6ماه و چند روز، در این جهان خاکی تاب زیستن آورد، با وجود اینکه در طول عمر کوتاه خود، فقط یک رمان (با عنوان «بلندی های بادگیر») و یک مجموعه شعر منتشر کرد، اما با همین دو اثر ادبی، به چنان جایگاه رفیعی در کاخ بلند ادبیات جهان و به ویژه ادبیات انگلیسی دست یافته است که شاید، کمتر نویسنده ای (حتی نویسندگانی که به مراتب، بیشتر از او متن و واژه تولید کرده اند) توان نزدیک شدن به آن مرتبه را داشته باشند.



کتاب «جانِ آزاده»[a chainless soul: a life of emily bronte]، زندگی نامه تحلیلی ـ انتقادی امیلی برونته و در واقع، داستان دقیق و پرجزئیات زندگی اوست؛ از زمان تولد پدرش پتریک برونته (به سال 1777) تا لحظه وفات باز هم پدرش که شش سال پس از مرگ آخرین فرزند در قید حیاتش، یعنی شارلوت برونته و در سال 1861 رخ داد (شارلوت که در آوریل 1816 به دنیا آمده بود، در 31 مارس 1855 بدرود حیات گفت).

کتاب که عنوانش را از یک ترکیب وصفی به کار رفته در یکی از اشعار درخشان و ماندگار امیلی وام گرفته است (ترکیب a chainless soul که مترجم محترم، به درستی و با ظرافت، برابرنهاد «جانِ آزاده» را برای آن پیشنهاد داده است) نمونه اعلا و استاندارد «زندگی نامه نویسی» است که نگرانیم، پرداختن به محاسن آن و اشاره به یکایک نقاط قوت این کتاب خواندنی، ما را از مرور محتوای آن باز دارد. بنابراین فقط به ذکر این نکته بسنده می کنیم که کتاب «جانِ آزاده» کلاس درس عملی «زندگی نامه نویسی» است؛ کتابی که نویسنده آن، پس از مطالعه و بررسی تقریبا تمامی متون و اسناد مرتبط با زندگی امیلی (که فقط یک قلم آن، چهارصد نامه باقی مانده از شارلوت است!) با قلمی استوار و محکم که در شأن قلم سخته و کم نظیر خود امیلی برونته باشد و به شکلی موشکافانه و ریزنـگر و در عین حال، مستدل و منطقی، یافته های خود پیرامون این نویسنده بزرگ نیمه نخست قرن 19 انگلیس را با ما در میان می گذارد.

ضمنا ناگفته نگذاریم که تخصص اصلی نویسنده کتاب، یعنی خانم کاترین فرنک [Katherine Frank]، نوشتن زندگی نامه شخصیت های بزرگ ادبی (مانند دانیل دِفو، نویسنده رابینسون کروزوئه که ادعا می شود رمانش، پس از انجیل، رتبه دوم در کثرت ترجمه از زبان انگلیسی به زبان های دیگر را دارد) و حتی سیاسی (مانند ایندیرا نهرو گاندی، نخستین نخست وزیر بانو در هند که دختر جواهر لعل نهرو بود و البته نسبتی فامیلی با مهاتما گاندی نداشت) است.

کتاب با یک «درآمد» شروع می شود که در واقع، یک داستان کوتاه البته واقعی است؛ از یک روز مهم و سرنوشت ساز در زندگی خواهران برونته. روزی در اکتبر 1845 که شارلوت، هنگامی که امیلی در خانه نیست، به سراغ میز تحریر دستی او می رود؛ یکی از دفترچه یادداشت های کوچک خواهرش را «دزدکی ورق می زند (ص21)» و می فهمد که امیلی، به شکلی کاملا پخته و حرفه ای شعر می گوید. یکی از شعرهایی که شارلوت، در آن روز پاییزی و در دفتر اشعار امیلی می خواند و نویسنده آگاه و کاربلدِ کتابِ «جانِ آزاده»، بخشی از آن را در ص23 کتابِ خود آورده است، به روشنی و با وضوح تمام، نمایانگر عنصری مهم و زیربنایی در شکل گیری شخصیتِ امیلی برونته است که به عنوانِ یک اعتقاد و باور بنیادین او، در صفحات 106، 156، 185، 204، 392، 401، 407 و 499 کتاب، به صورت تلویحی و در صفحه 347 آن، به شکلی کاملا صریح آمده است. آن باور اساسی چیزی نیست جز «ترجیح دنیای درون بر جهان بیرون»؛ و آن قطعه شعری که ذکرش به خیر رفت این است: «جهان بیرون چنان سخت ناامیدم می کند/ که به دنیای درون، بیش از پیش، دل می بندم».

پس از پایان یافتن این «درآمد» هوشمندانه، جزئیات زندگی عینی و ذهنی امیلی، به همراه اتفاقات ریز و درشتی که برای او و اطرافیان انگشت شمارش رخ داده است، در 12 فصل و به ترتیب تاریخی، ارائه می شود و کتاب، با یک «سرانجام» که بیشتر به زندگی خواهر بزرگ تر و پدر امیلی (که به ترتیب، 7 و 13سال پس از مرگ زودهنگام امیلی، دار فانی را وداع گفتند) مربوط است، پایان می پذیرد. شما با خواندنِ این کتاب به نکاتِ جالبی از زندگی برونته ها برمی خورید؛ مانند اینکه پدرشان هراس بیمارگونه ای از آتش سوزی داشت و اجازه نمی داد کسی در خانه لباس نخی بپوشد یا پرده نصب کند (ص78)؛ یا اینکه خواهران برونته، پیش از ده سالگی، به جای خواندن شعر و قصه های کودکانه، آثار شکسپیر و بایرون و کولریج و شلی را می خوانده اند (ص85)؛ یا اینکه این سه خواهر، در نوجوانی و در خانه شان، روزنامه دست نویس تولید می کرده اند که مشابه روزنامه های واقعی، سرمقاله و نقد کتاب و حتی تفسیر سیاسی هم داشته است (ص112)؛ و بالاخره اینکه «شارلوت به عارضه «وسواس وارسی» دچار شده بود. وقتی آشفتگی تو را از درون تهدید کند، ناچار می شوی تا آنجا که دستت می رسد، به محیط اطرافت نظم ببخشی و آن را در چارچوب ضابطه و قاعده و قیدوبند محصور کنی (ص382)».

[«جان آزاده» (زندگی نامه امیلی برونته) با ترجمه فیروزان زهادی توسط نشرفرزان روز منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...