ظرافت از دست رفته | همشهری داستان(کتاب هفتم)


«ظرافت جوجه تیغی» [The Elegance of the Hedgehog (L'Élégance du hérisson)] دومین رمان خانم موریل باربری [Muriel Barbery] است که به تازگی در ایران توسط نشر آگاه به چاپ رسیده است. این رمان همان گونه که از نامش پیداست مملو از تناقضات مختلف است؛ از تناقضات شخصی و درونی تک تک شخصیت‌ها و ساکنان ساختمان شماره هفت خیابان گرونل گرفته تا اختلافات فاحشی که در مختصات بزرگ تر و مناسبات اجتماعی، در برخورد آدمهایی با سطوح طبقاتی متفاوت و جایگاه‌های فرهنگی متنوع به وجود می‌آید.

ظرافت جوجه تیغی» [The Elegance of the Hedgehog (L'Élégance du hérisson)] موریل باربری [Muriel Barbery]

به کارگیری این شیوه دراماتیک برای خلق شخصیت‌های داستانی خیلی جدید نیست و نمونه‌های آن را در رمان بسیار درخشان «تنهایی پرهیاهو» می‌بینیم. منظور از این شیوه به نمایش گذاشتن یک شخصیت با دو وجه متمایز درونی و بیرونی است؛ یعنی ظاهر و موقعیت شغلی و جایگاه اجتماعی آن شخصیت در جامعه با دنیای درونی و ایدئولوژی فکری او، فاصله چشمگیری دارد. مانند خانم رونه مستخدم ۵۴ ساله و بیوه‌ای که از ۲۷ سال گذشته تا امروز سرایدار یک آپارتمان مجلل در یکی از محله‌های اعیان نشین است و توضیحی که از خودش دارد همه چیز را راجع به ظاهرش نشان می‌دهد؛ «ریزه میزه، زشت، چاق و خپله. پاهایم پر از میخچه است. بوی دهانم، اگر گواهی بعضی از روزها را قبول کنیم، نباید بی‌شباهت به بوی نفس ماموت باشد. درس نخوانده‌ام، همیشه فقیر، ملاحظه کار و آدم بی‌اهمیتی بوده‌ام».

اما کار به همین جا ختم نمی‌شود با پیش رفتن در رمان، خواننده کم کم به ظرافت جوجه‌تیغی‌وار خانوم رونه پی می‌برد و متوجه می‌شود در پس این ظاهر خشن یک دنیا ایدئولوژی و یک تفکر آماده باروری نهفته و اینجاست که پای فلسفه در رمان به میان می‌آید و شخصیت دیگر این رمان با خانم رونه پیوند می‌خورد.

نوشتن رمان فلسفی راه رفتن روی لبه باریک تیغ است و بازگوکردن یک اصل فلسفی در یک رمان داستانی این خطر را که ممکن است نویسنده هر لحظه از هر طرف سقوط کند به وجود می‌آورد. یک سوی این تیغ تبدیل رمان به شعارهای متداول روشنفکری است و سوی دیگر آن مانیفست فلسفی. اما موریل باربری در این اثر با هنرمندی هرچه تمام‌تر از پس ساخت فضایی بینابینی برمی‌آید. کاری که او در این کتاب می‌کند این است که آدم‌های قصه‌اش را با اعتقادات و عقاید کاملا متفاوت در برابر هم می‌گذارد و به زیباترین شکل، آهسته تاثیر و تاثر این افراد روی یکدیگر را در ساختاری با اپیزودهای کوتاه به ما نشان می‌دهد.

او یک بار دیگر این اصل مهم را در گوش خواننده و کاراکترهای رمان خودش زمزمه می‌کند که فلسفه برای زیباتر کردن زندگی به وجود آمده است. در واقع فلسفه برای زندگی است نه زندگی برای آن. برای نشان دادن همین مفهوم است که او رونه را در برابر پالوما کوچولو قرار می‌دهد و همزمان جایگاه اجتماعی و مبانی فکری آنها را مورد حمله قرار می‌دهد. پالوما کوچولو که از یک خانواده مرفه است به دنبال مطالعه آثار مارکس و کژ فهمی آن معتقد است که «توده‌های زحمتکش از آثار مارکس چه می‌توانند بفهمند؟» او با این عقاید و برداشت‌های سطحی روز به روز از خانواده و محیط پیرامون خودش بیشتر فاصله می‌گیرد و انزوا را به برخورد با اطرافیانش ترجیح می‌دهد.

از طرفی در همان ساختمان در اتاق سرایداری همین انزوا به نوعی به رونه تحمیل می‌شود. رونه با خوانش آثار هوسرل و فلسفه پدیده شناسی او هر روز دیوار بین خودش و انسان‌های دور و برش را قطورتر از قبل می‌یابد. اما برخورد این دو شخصیت در داستان به واسطه شخص سومی به نام کاکورو اوزو صورت می‌گیرد که ساکن جدید این آپارتمان است که به واسطه علاقه این دو شخصیت به فلسفه و هنر شرقی باعث آشنایی آنها می‌شود و این آشنایی به برخورد رونه و پالوما می‌انجامد؛ برخوردی که به تغییر و تعديل فهم فلسفی آنها از زندگی و نگاه زیباتر و متفاوت‌تر آنها به مفهوم آن بر می‌گردد. در واقع تاثیر و تاثر این دو انسان در دو موقعیت متفاوت در یک نقطه به تعادل و تکامل می‌رسد که آن نقطه خود زندگی با تمام زیبایی‌ها و زشتیهای آن است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...