محسن آزموده | اعتماد


بشور و بپز و بساب. این خلاصه چیزی است که از کار خانگی در ذهن عموم متبادر می‌شود. کار خانگی، آن را دلپسند بدانیم یا از سر اجبار و اضطرار، فعالیتی ضروری و ناگزیر در زندگی روزمره همه ما ساکنان روزگار نو است، امری که به‌رغم اهمیت و ضرورت، کمتر به آن اندیشیده‌ایم و در چند و چونش تامل کرده‌ایم. کاری که نجمه واحدی، پژوهشگر علوم اجتماعی در کتاب خواندنی و ارزنده «هزار توی کار خانگی» وجهه همت خود قرار داده و تلاش کرده به ما نشان بدهد که کار خانگی چیست، چرا و چگونه و توسط چه کسانی و در چه شرایطی صورت می‌پذیرد.

هزار توی کار خانگی در گفت‌وگو با نجمه واحدی

او البته در این مسیر تنها نبوده و کتاب در واقع با همراهی و همکاری صدها زن به نگارش در آمده که از تجربیات خود از کار خانگی سخن می‌گویند. از این منظر، کتاب صرفا توصیف شرایط نامساعد زنان در به انجام رساندن کار خانگی نیست، بلکه همچنین دعوتی است از نیمه دیگر جامعه به شنیدن صدای آنها، شاید که در جهت تغییر خود و محیط اطراف خود گامی بردارند. به مناسبت انتشار کتاب «هزار توی کار خانگی» با نجمه واحدی گفت‌وگو کردیم:

در ابتدا بفرمایید ایده و انگیزه تحقیق پیرامون موضوع کار خانگی چرا و چگونه در شما پدید آمد؟

اولین و شاید مهم‌ترین دلیل من برای تمرکز بر این موضوع این واقعیت بود که کار خانگی از فرط روزمره شدن، نه فقط به چشم اعضای جامعه نمی‌آید که حتی اندیشمندان ما هم کمتر سراغ این موضوع می‌روند؛ شاید تفاوت من با دیگر کسانی که سراغ موضوع کار خانگی نمی‌روند، این باشد که من کار خانگی را یک مساله مهم در حوزه زنان می‌دانم. نشان دادن «مساله» بودن این موضوع، یکی از دغدغه‌های من بوده که این‌ بار به شکل پژوهش در قالب پایان‌نامه و تبدیل آن به کتابی برای مخاطب عام درآمده است.

کار خانگی چیست و چرا باید راجع به آن اندیشید و از آن سخن گفت؟

کار خانگی مجموعه کارهایی است که ما برای حفظ سرمایه مالی و انسانی خود و اعضای خانه این مجموعه کارها را انجام می‌دهیم. اما یک ویژگی مهم کار خانگی، به واسطه همین «بازتولیدی بودن» آن، ضرورت انجام آن در هر خانه است. کار خانگی چیزی نیست که بتوان به سادگی همه آن را برون‌سپاری کرد یا کسی را برای انجام کل آن به استخدام در آورد و همین نکته است که به باور من کار خانگی را بدل به یک «مساله» می‌کند.

کمی بیشتر درباره «بازتولیدی بودن» کار خانگی بگویید.

بازتولیدی بودن در مقابل تولیدی بودن مطرح می‌شود. تمام مشاغلی که ما می‌شناسیم در حال «تولید» کالا یا خدماتی هستند. در واقع کار تولیدی است که چرخ جامعه را به حرکت وامی‌دارد. اما همین نیروی تولید برای ادامه حیات و فعالیت خود نیاز به تجدید قوا دارد؛ نیاز به تغذیه و آسایش و بهداشت دارد؛ به مجموعه کارهایی که نیروی تولید را زنده و پویا نگه می‌دارد، کار بازتولیدی گفته می‌شود. در واقع کار بازتولیدی هم به تولید نیروی تولید (به دنیا آوردن نیروی تولید) اشاره دارد و هم به برقرار و پویا ماندن نیروی تولید؛ تشخیص آن سخت نیست که کار خانگی همان کار بازتولیدی است و اگر کار بازتولیدی نبود، کار تولیدی هم انجام نمی‌شد. از این رو است که انجام کار خانگی در هر خانه (و در خدمت نیروی تولید جامعه) ضروری است و قابل حذف نیست.

آیا کار خانگی شباهتی با دیگر کارها دارد؟

البته! ما از هر کاری چه انتظاری داریم؟ اینکه یا خدماتی ارایه دهد یا تولیدی داشته باشد؛ کار خانگی هر دوی این ویژگی‌ها را دارد. در فصل دوم کتاب به تفصیل توضیح داده‌ شده که کار خانگی شامل چه کارهایی است. مهم‌ترین تولید کار خانگی فراهم آوردن «غذا» است؛ اما کار خانگی می‌تواند صنایع دستی یا فرآورده‌های غذایی را هم به عنوان کالاهایی عینی تولید کند و بخش مهم دیگر در کار خانگی، خدماتی است که به ما ارایه می‌دهد. خدماتی مانند تامین بهداشت، انواع شکل‌های مراقبت و همچنین ایجاد نظم.

و چه تفاوتی با دیگر کارها دارد؟

آنچه در ذهن ما بعد از شنیدن کلمه «کار» متبادر می‌شود، مشاغل دستمزدی هستند که افراد برای کسب درآمد و گذران معاش مشغول به انجام آنها می‌شوند و همان‌طور که می‌دانیم کار خانگی هیچ کدام از ویژگی‌های یک شغل را ندارد جز صرف انرژی و وقت برای انجامش. اگر در ویژگی‌های یک شغل دقیق شویم به موارد زیادی برمی‌خوریم که کار خانگی فاقد آنهاست؛ از حق انتخاب و تغییر شغل و استعفا و استخدام و اخراج گرفته تا زمان کار و ساعت کار و روز تعطیل و مرخصی و بازنشستگی و از همه مهم‌تر: دستمزد! تفاوتی که کار خانگی با دیگر کارها دارد، این است که هر چند دامنه مشخصی دارد و از تعدادی کار مشخص فراتر نمی‌رود، اما نه هیچ استانداردی برای شکل انجام آن وجود دارد و نه ‌کنندگان این کار هیچ صنف و سندیکایی دارند که در آن گرد هم بیایند و راجع به فراز و نشیب‌های این کار با یکدیگر صحبت کنند. برخی فکر می‌کنند مساله کار خانگی را می‌توان با پرداخت بیمه حل کرد؛ حتی در عمل، اختصاص دستمزد برای کار خانگی هم مساله کار خانگی را حل نخواهد کرد، چون ما با یک شغل روبه‌رو نیستیم و اگر فقط یکی از ویژگی‌های شغل را درباره آن اعمال کنیم، ماهیت آن را تغییر نخواهیم داد.

در کتاب چنانکه در مقدمه اشاره شد، از بیان تجربیات ده‌ها و بلکه صدها زنی که هر یک به نحوی درگیر موضوع کار خانگی بوده و هستند، بهره‌مند شده‌اید. اولا بفرمایید چرا فقط زنان؟ آیا مردها کار خانگی نمی‌کنند؟ در سال‌های اخیر شاهدیم که مردهای زیادی نه فقط در کار خانگی مشارکت می‌کنند که آن را یکی از وظایف روزمره خودشان تلقی می‌کنند.

اتفاقا بخشی از داده‌های من حاصل پرسش‌هایی است که من آنها را در یک شبکه مجازی از مخاطبانی پرسیدم که در میان آنان هر چند کمتر، اما تعداد زیادی از مردان هم حضور داشتند؛ مطرح کردن سوالات به شکلی نبود که من سراغ پاسخگوی خاصی بروم و هر کسی که این سوال را می‌دید، می‌توانست به میل خود به آن پاسخ دهد. از هفتصد و دوازده نفری که انتخاب کردند به پرسش‌ها و موضوعات من پاسخ دهند و واکنشی داشته باشند، تنها یازده نفر مرد بودند و دیگران زن. سوال‌های من با این مقدمه آغاز می‌شد که «اگر در خانه، شما مسوول انجام کار خانگی یا بخشی از کار خانگی هستید لطفا به این سوال پاسخ دهید»؛ اینکه فقط دوازده مرد به سوالات پاسخ دادند پیام روشنی برای ما دارد. آن گروهی از مردان که بعضا به عنوان مثال نقض از آنها یاد می‌شود و عده‌ای مایلند در واکنش به این مساله که «چرا کار خانگی زنانه تلقی می‌شود؟» به آن استناد کنند، انگشت‌شمارتر از آن چیزی هستند که ما تصور می‌کنیم. جامعه ما با وجود تغییرات زیاد در فرهنگ و تکنولوژی و دانش عمومی، در بسیاری از مسائل از جمله مسائل زنان هنوز راه درازی در پیش دارد.

عطف به سوال پیشین، بیان تجربیات کسانی که کار خانگی می‌کنند، مخصوصا وقتی که می‌دانیم به هر حال تعداد آنها محدود است، چه اهمیتی دارد؟

ما در تحقیقات کیفی- که این پژوهش نیز با روش تحقیق کیفی صورت گرفته- مفهومی داریم به نام «اشباع نظری». اشباع نظری به این معناست که محقق مصاحبه‌های خود را تا آنجایی ادامه می‌دهد که مصاحبه‌شوندگان حرف جدیدی برای گفتن داشته باشند یا در آزمودنی‌ها همچنان شاهد تفاوت باشد. وقتی داده‌ها شروع به تکراری شدن می‌کنند، محقق متوجه می‌شود که ادامه پژوهش به او اطلاعات بیشتری نمی‌دهد. به زبان دیگر به‌طور مثال چه شما با پنجاه و سه نفر مصاحبه کنید و چه با پانصد یا پنج هزار نفر، داده‌ جدیدی به دست نمی‌آورید. بنابراین تصور اینکه «تعداد محدودی» از افراد نمی‌توانند داده‌های قابل اتکایی به ما بدهند، تصور درستی نیست. من در بررسی پاسخ‌هایی که به دست می‌آوردم، در نقطه‌ای کاملا متوجه این اشباع نظری می‌شدم. یعنی از جایی به بعد در پاسخ‌ها، دیگر داده جدیدی نبود و پاسخ‌ها تکراری می‌شدند. اما در پاسخ به این سوال که بیان تجربیات مشارکت‌کنندگان چه کمکی به ما می‌کند باید گفت آنچه از مجموع داده‌های یک پژوهش حرف تازه‌ای برای ما دارد، این است که این داده‌ها در کنار هم عموما به ما یک الگوی مشترک را نشان می‌دهند. الگویی که تا پیش از انجام شدن پژوهش نمی‌توانستیم آن را ببینیم. اهمیت این موضوع در آنجاست که ما عموما پدیده‌ها را از بیرون مشاهده و قضاوت می‌کنیم؛ اما برای فهم بعضی پدیده‌ها باید به پدیدآورندگان آن پدیده هم رجوع کنیم. درک آنها از آن پدیده چیست؟ و آیا مشابه درک مایی است که از بیرون آن پدیده را مشاهده کردیم؟ نقطه قوت این پژوهش در اینجا نیز هست که حتی خود مشارکت‌کنندگان پژوهش هم، قبل از خواندن یا شنیدن تجربه‌های بی‌شمار دیگران، فهم شخصی خود را از آن پدیده دارند و نه یک دید کلی و همه‌جانبه.

کتاب به‌طور کلی تحقیقی پرسش‌محور است، یعنی بر مبنای مجموعه‌ای سوال شکل گرفته، مثل اینکه چرا کار خانگی انجام می‌دهیم، چه کاری را انجام می‌دهیم، با چه توان و نیرویی انجامش می‌دهیم و ...دلیل انتخاب این ساختار و این پرسش‌های خاص چیست؟

برای پرداختن به موضوع کار خانگی در قالب یک کتاب و تبدیل ساختار پایان‌نامه‌ام به کتابی که مورد پسند عموم قرار بگیرد، من از پیش ایده‌ای نداشتم؛ اما ترجیح دادم کار خانگی را به عنوان موضوعی که ما از صفر می‌خواهیم با آن آشنا شویم در نظر بگیرم. داده‌های پایان‌نامه من این جنبه‌ها از کار خانگی را پوشش می‌داد و به نظرم پاسخ‌هایی که ما در نهایت برای سوال اولیه هر فصل درمی‌یابیم، خواهیم دید که چه بسا با پاسخی که خودمان برای آن سوال داشتیم، متفاوت است. مثلا خواننده بعد از خواندن فصل سوم، با مفهوم کار عاطفی روبه‌رو می‌شود که کمتر به آن پرداخته شده و شاید هیچ اطلاعی از معنای آن نداشته است.

در مقدمه کتاب اشاره شده که برای تحقیق و پرسشگری سراغ زنانی از طبقه متوسط شهری رفته‌اید، اما کتاب کمتر به زمینه اجتماعی و به خصوص تاریخی توجه می‌کند. فکر نمی‌کنید که وضعیت کار خانگی، مخصوصا در بستر تحولات اجتماعی دچار تغییر و دگردیسی می‌شود؟

البته من در همان مقدمه تاکید کردم که هر چند جامعه هدف ما در ابتدا زنان طبقه متوسط شهری انتخاب شدند، اما در عمل گستره کسانی که به پرسش‌های پژوهش پاسخ دادند و با داده‌های آنها این پژوهش شکل گرفت، لزوما از طبقه متوسط شهری نبودند و در شرایط اجتماعی و اقتصادی بسیار متنوع و متکثری زیست می‌کردند. اما در پاسخ به این سوال که آیا وضعیت کار خانگی در طول تاریخ دچار تحولات و دگردیسی می‌شود، پاسخ من در کل منفی است، چراکه من به «مساله» کار خانگی پرداخته‌ام و نه به جزییات این کار که می‌تواند در یک خانه روستایی شامل دوشیدن گاوها یا پختن نان شود و امروز در مقایسه با گذشته با کمک گرفتن از جاروبرقی باشد. کار خانگی در مدرن‌ترین خانه‌های امروزی همانقدر مساله است که در یک خانه روستایی یا در خانه اجدادمان در صد سال پیش. تجربه‌های بی‌شمار زنان در این کتاب نشان می‌دهد که در باور بخش قابل توجهی از جامعه این کار، کاری زنانه است و مساله ما از همین جا آغاز می‌شود. البته ممکن است امروزه در خانه‌های ما، اندک اندک مردان هم سهمی از کار خانگی را انجام دهند یا دختربچه‌ها کمتر از قبل در کار خانگی استثمار شوند، اما تجربه‌های بی‌شماری که در کتاب گرد آورده شده به خوبی نشان می‌دهد این تغییرات بسیار کمتر از آن چیزی هستند که بتوان رضایت‌بخش تصورشان کرد.

آیا کتاب صرفا توصیف است یا انتقادی هم به شرایط و وضعیت دارید؟ اگر آری، در پدید آمدن این وضعیت نامطلوب چه چیزی را مقصر می‌دانید؟

کتاب در تلاش است سهم بیشتری را به صدای زنان مصاحبه‌شونده اختصاص دهد؛ البته که بیشتر پاسخ‌های آنها در نهایت انتقادی است، اما با قرار گرفتن در فصلی مشخص و بعد از مطرح شدن موضوعی معین، جنبه توصیفی آن هم به چشم می‌آید. اما من در کتاب به عنوان یک نویسنده تلاش کرده‌ام نتیجه‌گیری‌ها و مفصل‌بندی‌های بحث‌ها را به شکلی پیش ببرم که بیش از انتقادی بودن، کاربردی و رهایی‌بخش باشد، چراکه در کل سهم ناآگاهی را در شرایط تبعیض‌آمیز فعلی برای زنان پررنگ‌تر از هر چیزی می‌بینم و این کتاب هم قدمی برای اصلاح فرهنگی است که در آن جامعه به موضوعی که هر روز با آن روبه‌رو است، توجهی ندارد.

انتظارتان از خوانندگان این تحقیق چیست؟ به عبارت دیگر اینکه از این توصیف و تحقیق پیرامون کار خانگی، می‌خواهید چه نتیجه‌ای بگیرید؟

این کتاب برای خوانندگانش و حتی برای خود من به عنوان پژوهشگری که مدت‌ها بود دغدغه این موضوع را داشتم یک پیام مهم دارد: «ما خیلی کمتر از آنچه تصورش را می‌کنیم راجع به کار خانگی می‌دانیم» و پیام دیگر اینکه «مهم است که درباره این موضوع که از فرط روزمره شدن به چشم‌مان نمی‌آید، بیشتر بدانیم». هر پژوهشی می‌تواند یک پله دیگر باشد برای ساختن پلکانی که ما را به بهتر شدن هدایت می‌کند. من با این امید این کتاب را آماده کرده‌ام که بتواند اعضای جامعه را به نقطه‌ای بهتر از جای قبلی‌شان هدایت کند. در انتهای کتاب من از یک «سنگریزه» گفته‌ام. امیدوارم با خواندن این کتاب برای بیرون آوردن آن سنگریزه به ظاهر کوچک و بی‌اهمیت از کفش‌مان یا از کفش همراهان زندگی‌مان تلاش کنیم یا تلاش‌مان را بیشتر کنیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...