چنین کنند بزرگان | شرق


 «عادات و آداب روزانه بزرگان» [Daily Rituals: How Artists Work] نوشته میسن کری [Mason Currey] و ترجمه حسن کامشاد، به حواشی کار نویسندگان و هنرمندان، روند کار خلق ادبی یا هنری آنان می‌پردازد و بیشتر جنبه‌های شخصی زندگی این هنرمندان را مدنظر دارد و ازقضا نشان می‌دهد که وجه شخصی زندگی نویسندگان بزرگ تا چه‌حد با زندگی دیگران و حضورشان در جامعه نسبت دارد. در مقدمه کتاب کری از دلیل شخصی خود برای ترجمه این اثر نوشته‌ است، اینکه دلمشغولی اصلی او این بوده که چطور می‌توان کار خلاق ارزشمند انجام داد و در عین‌حال امرارمعاش کرد. «باری، این کتاب به حواشی می‌پردازد نه مقتضیات فعالیت خلاقه، و نه به ثمره آن، سروکار آن بیشتر با روند کار آفرینش است تا با مفهوم و معنا؛ و در ضمن، ناگزیر شخصی است.» این کتاب با سر کشیدن به زندگی بیش از دویست نویسنده و هنرمند، تلاش می‌کند تا از روند کارِ فکر و خلاقه در میانه زندگی روزمره و مصائب گذران روزگار، پرده بردارد چه‌بسا نشان دهد این دو ساحت چقدر جدا و در عین‌حال هم‌بسته با هم‌اند.

عادات و آداب روزانه بزرگان» [Daily Rituals: How Artists Work] میسن کری [Mason Currey]

«اکثر چهره‌های این کتاب، حالت بینابینی دارند – پای‌بند کار روزانه خودند، ولی از پیشرفت کار هرگز صددرصد مطمئن نیستند، و پیوسته نگران روزی‌اند که کار پیش نرود. ولی آن‌ها همه برای انجام‌دادن کار وقت صرف می‌کردند.» میسن کری می‌نویسد هنگام نگارش کتاب، مدام یاد چند خطی افتاده است که کافکا در 1912 خطاب به فلیس باوئر نوشته بود، اینکه از وضعیت درهم‌برهم زندگی خود و کار خفه‌کننده روزانه‌اش به تنگ آمده است، و به شِکوه می‌گوید: «وقت کم است. توان من محدود است، اداره وحشتناک است، آپارتمان پرسروصدا است، ‌و اگر زندگی بی‌دغدغه دلبخواه امکان‌پذیر نیست در آن صورت باید کوشید راه خود را با تدبیرهای زیرکانه باز کرد.» در نظر میسن کری گویا کافکا مظهر این تقابل است،‌ او بعد از این نقل‌قول از کافکا، تلاش می‌کند در کتاب خود، ترفندهای زیرکانه هر نویسنده‌ای را کشف و روایت کند بیشتر تکه‌های کتابِ میسن کری از زندگی بزرگان حاوی درگیری آنها با مشکلات و مسائلِ اغلب پیش‌پاافتاده روزمره است تا بتوانند به کارِ خلاقه خود برسند.


در عین‌حال نوشتن و خلق‌کردن نزد بیشتر این نویسندگان کاری خودخواسته و روتین و به‌روال‌افتاده نیست، نمونه بارز آن‌ هم فلوبر که در بیشتر یادداشت‌های روزانه‌اش از کندی کار نوشتن «بوواری» سخن می‌گوید و اینکه «بوواری شتابی برای پیشروی ندارد: دو صفحه در هفته! گاهی‌وقت‌ها چنان دلسردم که می‌خواهم از پنجره به بیرون بپرم.» سال‌ها بعد از بوواری، نیز می‌نویسد: «همه‌چیز به‌کنار. کار همچنان بهترین راه گریز از زندگی است!» ‌تکه اول نشان می‌دهد شخصیت‌های ادبی آن‌زمان موجوداتی زنده بودند که خود سرنوشت‌شان را دست می‌گرفتند، تا جایی‌که نویسنده را از پا می‌انداختند، امروزه اما به مدد کارگاه‌های داستان‌نویسی ما با انبوه داستان‌ها و شخصیت‌های صلب و بی‌روح مواجهیم. شاید به‌خاطر همین چرخش رویکرد است که ادبیات ما دست‌کم، مدت‌هاست که دیگر توانِ خلق «شخصیت» ماندگاری را ندارد. از این منظر می‌توان کتاب «عادات و آداب روزانه بزرگان» را در نسبت با ادبیات ما خواند چه‌بسا از خلال آن بتوان حفره‌های موجود در وضعیت مستقر ادبی روزگار خود و نویسندگان را دریافت.

از سوی دیگر، از روایتِ میسن کری درباره عادات روزانه نویسندگان دوگانه‌ای سر بر می‌کند که مسئله این روزهای ما در ایران نیز هست: نویسنده حرفه‌ای و نویسنده خلاق. تلقی جریان غالب ادبی ما از «نویسنده حرفه‌ای» نویسنده‌ای است که از راه نوشتن پول درمی‌آورد و البته در عمل نویسنده‌ای از کار درآمده که ‌نوعی نسبت با نظام بازار دارد. درحالی‌که در این کتاب نوشتن امر دیگری است و رویکرد این نویسندگان درست مغایر با تلقی غالب در اینجاست. به‌طور خاص مارکس در حین نوشتن «سرمایه» در 1859 می‌نویسد: «من باید با وجود همه مشکلات هدفم را دنبال کنم و نگذارم جامعه بورژوازی به ماشینی پول‌ساز مبدلم کند.» دریافتِ دیگر از نویسنده حرفه‌ای اینجا، نویسنده‌ای است که مطابق با برنامه هر روز رأس ساعت‌هایی خاص می‌نشیند به نوشتن. اما انضباط در نظر غالب بزرگان براساس شرح عادات روزانه آنان، چیزی از جنس ادبیات نیست. برای مثال دیوید فاستر والاس می‌گوید: «فقط موقعی که کار خوب پیش نمی‌رود مرتب و با برنامه چیز می‌نویسد» و حتی معتقد است ترتیب‌دادن برنامه مشخص، نوشتن را برای او عاطل و باطل می‌کند. یا حتا نویسنده‌ بزرگ قرن بیستم، جیمز جویس که وضعیتی به‌مراتب وخیم‌تر دارد: «جویس دست‌کم در عادات روزانه‌اش خویشتنداری یا نظم چندانی نداشت. اگر او را به حال خود می‌گذاشتی هر روز تا لنگ ظهر می‌خوابید و بعدازظهر می‌رفت سر نوشتن یا هر کار دیگر.»

درست برعکسِ عنوان کتاب که با «عادات» آغاز می‌شود، کتاب میسن کری پُر است از این دست روایاتِ خلاف عرف. دست‌کم خلافِ باور مرسوم جریانی که نویسندگی را کاری ممکن و در دسترس و مبتنی بر برنامه‌ها و تمرین صِرف می‌داند. البته کتاب جز عرصه ادبیات، سراغ دیگر حوزه‌های هنر و تفکر نیز می‌رود. از اهالی موسیقی و نقاشی تا فلسفه، ازجمله بتهوون، فرانسیس بیکن، ماتیس و فلینی تا ولتر، مارکس، سورن کیرکه‌گُر و دیگران. روایتِ پروست از نوشتن نیز حکایت غریبی دارد. او در سال 1912 نوشت: «به‌راستی نفرت‌انگیز است که شخص همه عمرش را وقف سرهم کردن یک کتاب بکند.» این شِکوه را دشوار بتوان کاملا به‌جد گرفت. پروست از سال 1908 تا درگذشتش اوقات خود را یکسره صرف نوشتن رمان عظیم خاطره و زمان، «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» کرد که سرانجام در هفت جلد منتشر شد و بالغ بر یک میلیون‌و‌نیم کلمه می‌شد. «پروست برای توجه کامل به کار خود، در 1910 سنجیده تصمیم گرفت از اجتماع کناره بگیرد و تقریبا همه وقتش را در اتاق خواب مشهور چوب‌پنبه‌ای آپارتمانش در پاریس بگذراند، روزها بخواند، شب‌ها کار کند، و فقط هنگامی بیرون برود که بخواهد برای رمان پُرسوزواحساس خود معلومات و ایده فراهم آوَرَد.» از دیگر روایت‌های کری درباره نویسندگان، عادات بکت نیز خواندنی است. در سال 1946، یک دوره فعالیت بسیار شدید خلاق در زندگی بکت شروع شد که خود بعدها آن را «حصر در اتاق» خواند. به هر تقدیر کتابِ میسن کری مانند بسیاری از رمان‌های این نویسندگان خواندنی و گیراست، زیرا روایت حال‌وهوایی است که مهم‌ترین آثار ادبی و هنری جهان در آن شکل گرفته‌اند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...