روایتی متفاوت از زندگی یک دختر معلول | چاردیواری


الی عاشق شیرینی‌پزی است و تمام تلاشش را می‌کند روزی شیرین‌پز خیلی بزرگی شود که دیگران عاشق دستور پخت غذاهایش شوند. الی هر هفته انواع گوناگونی از مافین، تارت و شیرینی‌های دیگر را درست می‌کند و بیننده پر‌و‌پا قرص برنامه‌های آشپزی تلویزیون است. او روز‌به‌روز دارد به بیشتر به طرف آرزویش قدم برمی‌دارد تا این‌که یک روز اوضاع تغییر می‌کند.

خلاصه رمان روی چرخ زندگی» [Roll with it] نوشته‌ جیمی سامنر [

پدربزرگ الی بیمار می‌شود. او همراه مادرش به ناچار به شهر دیگری نقل مکان کرده تا بتوانند از پدربزرگ مراقبت کنند. شهر جدید و آشنایی با آدم‌هایش برای هر کسی چالش‌های زیادی به وجود می‌آورد که نمی‌توان نادیده‌شان گرفت اما الی با معلولیت جسمی‌اش به‌مراتب کار سخت‌تری در پیش دارد. او باید بکوشد تا با دیگران ارتباط برقرار کرده و خودش را به‌عنوان همسایه‌ جدید به آنها معرفی کند، آن‌ هم همسایه‌‌ای که ظاهرش با دیگران متفاوت است، بنابراین پاک کردن قضاوت‌ها و پیش‌فرض‌های اشتباه دیگران درباره‌ معلولان جسمی، بزرگ‌ترین دغدغه‌ی او می‌شود اما مطمئن است که از پس تمام این چالش‌ها برمی‌آید و باز هم با آرامش می‌رود دنبال رویایش.

کتاب «روی چرخ زندگی» [Roll with it] نوشته‌ جیمی سامنر [Jamie Sumner]، روایت رویاهای الی در زندگی‌ و چالش‌های او هنگام نقل‌مکان به یک شهر جدید و آشنایی‌اش با دیگران است که به زیباترین و جذاب‌ترین شکل ما را با زندگی‌ و درونیات بچه‌ای که معلول جسمی است، همراه می‌کند. این کتاب برنده‌ جوایز ادبی زیادی شده است.

در بخشی از کتاب روی چرخ زندگی می‌خوانیم:
بابای عزیزم! این نامه را از جاده برایت می‌نویسم. نگران نشو من پشت فرمان نیستم. (ها‌ها!) همان‌طور که خودت می‌دانی، داریم می‌‌رویم اوکلاهاما. مامان گفت باید برایت ایمیل بفرستم. کریسمس را تبریک بگویم.
کریسمس مبارک! خب الان مامان می‌گوید باید چیزهای دیگری هم برایت بنویسم. دارم الکی دکمه‌ها را تق‌تق فشار می‌دهم، چون هیچ چیزی به فکرم نمی‌رسد. خب هوا چطور است؟ شوخی کردم. تازه ۱۰دقیقه است راه افتاده‌ایم.
از شوخی گذشته، حالم واقعا خوب است. حال صندلی‌ام هم خوب است. تابستان می‌بینمت.
الی.بیشتر از سه ساعت است راه افتاده‌ایم و تازه داریم می‌رسیم به حوالی ممفیس. تنسی زیادی دراز است.منظورم این نیست که از نشستن خسته شده‌ام. نه، خسته نشده‌ام اما ماه گذشته، دستگاه پخش دی‌وی‌دی خراب شد و این پشت، هیچ کاری ندارم، به‌جز این‌که رودخانه را تماشا کنم که مدام پیدا و ناپیدا می‌شود. اگر تا به حال می‌سی‌سی‌پی را ندیده‌اید، چیز مهمی از دست نداده‌اید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...