ساختن جهانی روشن و نو در دل وحشت و تاریکی | الف


زیست پرماجرا و سرشار از بحرانِ حسن بلاسم، نویسنده و فیلمساز معاصر عراقی، چه در دوره‌ی خفقان دیکتاتوری و چه پس از آن در آثارش بازتاب گسترده‌ای داشته است. او به خاطر ساختن فیلم «دوربین زخمی» که درباره فشارهایی بود که به مردم کُرد وارد می‌شد، تحت تعقیب حکومت قرار گرفت و ناچار شد مدتی را با هویتی ساختگی در سلیمانیه بگذراند و به نوشتن شعر و داستان مشغول باشد. تلاش برای گریختن و پناهندگی، شکلی متفاوت به زندگی و نیز مسیر حرفه‌ایِ او بخشید و نهایتاً منجر به مهاجرتش به اروپا شد.

گالری اجساد» [معرض الجثث یا این کتاب برای نخستین با با عنوان «کابوس‌های کارلوس فوئنتس

بلاسم در اروپا نیز همچنان از اتفاقاتی می‌نوشت که در طی سه‌ دهه زندگی‌اش در عراق از سر گذرانده بود. گرچه در این سوی دنیا نیز محدودیت‌هایی متفاوت را تجربه می‌کرد، اما از ساختن فیلم و نوشتن داستان دست نمی‌کشید. آثارش همواره در مرکز توجه منتقدان بود، زیرا به صراحت و بی سانسور از سلسله وقایعی می‌گفت که او را به این نقطه از جهان رسانده بود. انعکاس این اتفاقات را همواره می‌توان در داستان‌های او به روشنی مشاهده کرد. مجموعه‌ی «گالری اجساد» [معرض الجثث یا این کتاب برای نخستین با با عنوان «کابوس‌های کارلوس فوئنتس» در ایران ترجمه شده است.] از این جمله آثار به شمار می‌آید که تصویرگر پرالتهاب‌ترین روزهای زندگی او در قالب قصه است. قصه‌هایی که طیف وسیعی از تجارب بلاسم را از دوره‌ی دیکتاتوری تا جنگ و مهاجرت در خود جا داده‌اند.

کتاب شامل چهارده داستان است که در اغلب آن‌ها جنگ، مرگ، آوارگی و سرگردانی سایه‌ی سنگین خود را بر سر شخصیت‌های داستان افکنده‌اند و خلاصی از آن‌ها به نظر ناممکن می‌آید. داستان «گالری اجساد» آغازگر این مجموعه است و از رویارویی‌های خونینی می‌گوید که آدم‌ها ناگزیر از آن‌ها هستند و اگر شانه خالی کنند خود محکوم به فنا خواهند شد. راوی از بار سنگینی می‌گوید که بر دوش شخصیت محوری داستان خواهد گذاشت؛ کشتن کسانی که اگر درست و طبق برنامه پیش نرود منجر به نابودی خودِ او خواهد شد.

وضعیت در بیش‌تر داستان‌های کتاب دیستوپیایی است و قهرمانان یا ناچار به عزلت‌گزینی‌اند و یا ناگزیر به حذف دیگری برای بقای خود، هرچند تا به حال معصوم و بکر زیسته باشند. جنایت تعریفی متفاوت در این کتاب پیدا می‌کند؛ به‌گونه‌ای که نمی‌توان حد و مرزی برایش قائل شد. کشتن، کشته شدن، آسیب زدن و آسیب دیدن، بخشی جدایی‌ناپذیر از روزمرگی مردمی است که در این موقعیت زندگی می‌کنند. به همین خاطر شاید هر عمل جنون‌آمیزی در جهت از بین بردن خود و دیگری عادی و حتی جایز به نظر آید.

گذشته‌ی اغلب شخصیت‌ها که منجر به ساخته شدن اکنون تاریک‌شان شده نیز برای نویسنده اهمیتی فوق‌العاده دارد. بلاسم درصدد تبیین چرخه‌ی خشونتی است که گویی نسل به نسل ادامه پیدا کرده و هرچه پیش رفته بر دامنه و شدت آن افزوده شده است. به طور نمونه در داستان «قاتلان و قطب‌نما» راوی از گذشته‌ی تاریکی می‌گوید که او را به امروز رسانده است و نه تنها در خصوصی‌ترین عرصه‌های زندگی‌اش جاری بوده، بلکه در موقعیت‌های اجتماعی‌اش نیز جریان داشته است. آدم‌ها همواره از خانواده‌ها و پیشینه‌هایی می‌آیند که اختناق و خشونت در آن‌ها منجر به زخم‌هایی عمیق شده که کماکان در زندگی‌شان دیده می‌شود. زخم‌هایی که با دیکتاتوری، جنگ و آوارگی تشدید شده و به استخوان رسیده است. افراد با حرفه‌ها و مشاغل مختلف در داستان‌های بلاسم ظاهر می‌شوند و هر یک از دردی طاقت‌فرسا و کشنده می‌گویند که خود و اطرافیان‌شان تا عمق جان تجریه کرده‌اند، دردی که حتی با کوچ و فرار از سرزمین مادری تسکین نیافته و تداوم و تأثیر آن را در زندگی کنونی‌شان می‌توان دید. هرچند زندگی حال حاضر این آدم‌ها در صلح و آسودگی باشد، سایه‌ی سال‌های متمادیِ خشم و خشونت بی‌امان بر سرشان باقی مانده است.

اما در کنار سویه‌ی تاریک و وحشی اختناق و جنگ که در کتاب نمودی چشمگیر دارد، نویسنده چهره‌هایی انسانی را نیز وارد روایتش می‌کند. او از شخصیت‌هایی می‌گوید که در دریای خون و آتش غوطه می‌خورند، اما وجه انسانی خود را حفظ می‌کنند و بر زیستی که ورای جنگ، پناهندگی و تمامی حواشی آن‌ها برگزیده‌اند پا می‌فشارند. آن‌ها چه در خاک خود و چه در سرزمین بیگانه همه‌ی نگاه‌ها را به سمت خود می‌کشند. آدم‌هایی که در پیچ و خم‌های بحران راه خود را می‌گشایند و مخالف موج‌های رایج پیش می‌روند.

بلاسم در این کتاب زیست‌های منحصربه‌فردی را واجد ارزش می‌داند که به ارتقاء وضعیت انسانی افراد ختم شده‌اند. او به موازات ضدقهرمانان بر روایت از آن‌ قهرمانان پا می‌فشارد تا راه بقایی متفاوت از آن‌چه در دیستوپیای جنگ می‌گذرد، به خوانندگانش نشان دهد. راه بقایی که گرچه از تنگه‌ها و پرتگاه‌های پرخطر و هزارتوهای موهوم می‌گذرد، اما نهایتا قهرمان داستان از آن‌ها سر به سلامت بیرون می‌برد و تمامیت انسانی خویش را حفظ می‌کند. راهی که خود حسن بلاسم نیز در چند دهه طی نمود و تمامی آثارش آیینه‌ی سفرهای خطرناک و سخت او هستند؛ از فیلمسازی پناه گرفته در کوه و کمرهای صعب‌العبور در خاک مادری، تا نویسنده‌ای که در دل غربت از انسانی‌ترین لحظات زندگی‌ گذشته‌اش می‌گوید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...