[داستان کوتاه]

اتاق خواب بزرگی است. دو تا 9متری ابریشمی؛ دو طرف یک تخت دو نفره‌ی فنری، با روکش مخمل، روی پارکت کف اتاق، پهن شده است. پرده‌های حریر لیمویی، پنجره‌های بزرگ رو به حیاط را می‌پوشاند. در کمد لباس‌ها باز است و چند پیراهن آویزان به جالباسی، خودنمایی می‌کنند.

هنوز سرم پایین است و به لبه‌ی آستین کهنه‌ی پیراهنش خیره شده‌ام. قلبم باز شلوغش کرده. خیلی آرام دستم را لمس می‌کند. تنم می‌لرزد. می‌خواهم دستم را بیرون بکشم، اما نگاه مظلومانه‌اش را نرم و آرام می‌لغزاند روی صورتم و دستم را آرام بالا می‌آورد. عادتش است، وقت آشتی؛ ذل می‌زند توی چشمهایم و دستم را می‌گذارد روی لبهایش. دلم باز می‌لرزد. آرام می‌گوید: «هنوزم ناراحتی؟» سرم را بر می‌گرداندم. هنوز از طنین صدایت ناراحتم؛ من که چیزی نگفتم. فقط گفتم«دیگه خسته شدم» ولی تو با بی‌حوصگی گفتی: «تو رو خدا باز شروع نکن! هنوز کلی از قسط پیکان مونده...» هنوز ناراحتم؛ اما سرخی داغ گونه‌هایم چیز دیگری می‌گوید... دلم می‌خواهد مترو ساعت‌ها در همین تونل خلوت راه برود و من در حالی که به تو تکیه داده‌ام؛ غرق در دریای چشم‌های مظلوم و خسته‌ات، فقط نگاهت ‌کنم...

ــ اینجا چه غلطی می‌کنی؟... گفتم پرده‌ها رو بزنی و روتختی رو مرتب کنی... به کمد لباس‌ها چی‌کار داری؟... گمشو برو طبقه پایین. دختره‌ی پر رو!

صدای زن صاحب‌خانه است که حالا دارد لباس‌ها را وارسی می‌کند که مبادا چیزی کم شده باشد. اتاق خواب بزرگی است. دو تا 9متری ابریشمی؛ دو طرف یک تخت دو نفره‌ی فنری، پهن شده است...

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...