محمد پارسانسب در کتاب تازه خود با عنوان «پیمانه تا پیام» (مروری بر صورت و معنی در قصه‌های مثنوی) به تبارشناسی حدود ۹۰ قصه‌ و داستان‌ مثنوی پرداخته است.

محمد پارسانسب پیمانه تا پیام» (مروری بر صورت و معنی در قصه‌های مثنوی)

این نویسنده و استاد دانشگاه درباره کتاب جدید خود به ایسنا گفت: این کتاب را بر پایه کتاب دیگری که با عنوان «فرهنگ‌نامه داستان‌های متون فارسی» چاپ شده، نوشته‌ام. در آن کتاب قریب به ۲۴ هزار حکایت و قصه و اسطوره را جمع‌آوری کرده و مجموعه داستان‌های فارسی را گزارش و معرفی کردیم و درباره آن‌ها صحیت کردیم.

او در ادامه توضیح داد: مرحوم فروزانفر خیلی از داستان‌های مثنوی را براساس آنچه خود از منابع احصاء کرده، کار کرده بود. دیدم برخی از منابع داستان‌ها، منابعی است که استاد فروزانفر به آن‌ها دسترسی نداشته و یا آن‌ها را ندیده است اما حالا با توجه به پیشرفت‌هایی که در حوزه فناوری اتفاق افتاده، به راحتی می‌توانیم این منابع را به دست بیاوریم. در نتیجه تعدادی از قصه‌ها را که منابع کمتری درباره‌شان معرفی شده بود، بررسی و سعی کردم سرچشمه آن‌ها را از منابع قدیم – بیشتر متون فارسی- نشان دهم.

پارسانسب خاطرنشان کرد: هدفم از تألیف کتاب این بود که بگوییم این‌ها را مولانا از کجا گرفته و بعد هم مقایسه تحلیلی صورت بگیرد تا ببینیم مولانا دقیقا از کدام نسخه این داستان استفاده و چه دستکاری‌ها و هنری‌نمایی‌هایی در این داستان‌ها داشته است. در واقع کار من در این کتاب یک نوع تبارشناسی قصه‌ها بوده و تحلیل نسخه‌های مختلف از قدیم به امروز بود است. در این کتاب قریب به ۹۰ قصه‌ که کمتر به آن پرداخته شده، توجه کرده‌ام.

این استاد دانشگاه درباره ضرورت و اهمیت تبارشناسی قصه‌ها نیز توضیح داد: حُسن کار این است که در تبارشناسی سرچشمه افکار و اندیشه‌های قصه‌پرداز روشن می‌شود؛ مثلا آبشخور فکری‌ مولانا کجا بوده است؛ در نظر مولانا قصه خود فرم نیست، قصه محتوا و معنا و اندیشه است. ما می‌توانیم با ردیابی این قصه‌ها و نمونه‌های پیشین، در حقیقت سرچشمه افراد و آبشخور فکری مولانا را نشان دهیم.

او همچنین اظهار کرد: ما اساسا فکر می‌کنیم فرم قصه برای گذشتگان چندان اهمیتی نداشته درحالی که آن‌ها برای فرم اهمیت قائل بودند، به ویژه مولانا که در واقع با فرم معنا را زایا می‌کند و به آن شکل می‌دهد. در نتیجه دستکاری‌ها، هنرمندی‌ها و شگردهایی که مولانا در قصه به کار می‌برد باعث می‌شود ما سنت‌های ادبی و قصه‌پردازی را بشناسیم و بگوییم اگر کسی مانند بورخس سرچشمه‌های قصه‌های خود را «هزار و یک شب» و « مثنوی» می‌کند، برای این است‌ که مولانا در کنار توجه به مفاهیم و اندیشه به فرم و ساختار قصه هم بی‌نهایت توجه داشته است.

پارسانسب افزود: در واقع ما به تبارشناسی داستان‌ها، آن زیبایی‌ها و هنرمندی‌هایی را به عنوان امتیازی که در فرهنگ و ادبیات ماست، کشف می‌کنیم. ای بسا ما امروزی‌ها باید سراغ آن‌ها برویم و نظریه حکایت و نظریه داستان را استخراج و به جهانیان عرضه کنیم. خیلی از قصه‌پردازان ما در کنار توجه به مفاهیم، به فرم و ساختار نیز توجه کردند و هنرنمایی‌هایی داشتند و تکنیک‌هایی را به کار بردند، هرکدام در حد خودشان. مصداق اعلی هنرنمایی‌ها و تکنیک‌ها هم در مثنوی مولانا است که به نظر می‌آید با این بررسی‌ها می‌شود آن‌ها را نشان داد.

این استاد دانشگاه درباره فاصله گرفتن نسل جوان از «مثنوی» و دیگر متون ادبی هم گفت: شاید یک مقدار کتاب‌های درسی مدارس و کتاب‌های درسی دانشگاهی و استادان دانشگاه در این کار سهیم و دخیل‌اند. وظیفه معلمان و استادان این است که ادبیات و داستان‌ها را به داخل جامعه ببرند و برای مخاطبان عام تبیین کنند و به شکلی قصه‌ها را بازآفرینی کنند؛ در واقع برای مخاطب امروز، خواکی بسازند که برایشان قابل هضم باشد. بخشی از ماجرا همین چیزهاست و بخشی هم مشکل کلی است. نسل امروز به دلیل مشغله‌های مختلفی که دارد چندان به ادبیات و تاریخ و فرهنگ نمی‌پردازند. اگر بخواهیم مشخصا در باب قصه صحبت کنیم، فکر می‌کنم هرچه قدر بتوانیم قصه‌ها را به شکل‌های مختلف مانند انیمیشن و نمایشنامه‌ و فیلنامه بازآفرینی کنیم، می‌توان ادبیات را به ساحت جامعه بکشانیم و آموزه‌هایشان را در دسترس جوان‌ها قرار بدهیم.

پارسانسب در پایان اظهار کرد: باید به این نکته توجه داشته باشیم که بشر امروز نیاز امروز را دارد و طبعا نباید انتظار داشته باشیم که تمام داستان‌ها را بخوانند و بپذیرند. این داستان‌ها برای دنیای قدیم است اما اگر کسی بیاید و این داستان‌ها را به نوعی بازنویسی و باز آفرینی کند و نسخه تازه‌ای از آن‌ها را تهیه کند، می‌توان تا حدودی در کاهش این فاصله یاری رساند. رسانه‌های جمعی از جمله رادیو و تلویزیون در این کار سهیم هستند اما خانواده‌ها، مدارس و دانشگاه‌ها سهم بیشتری دارند.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...