کتاب «چون دختر بودم» نوشته‌ی محمدرضا آذرصفا توسط انتشارات نسل روشن منتشر شد.

چون دختر بودم محمدرضا آذرصفا

به گزارش کتاب نیوز، «چون دختر بودم» داستان زندگی دختری را به تصویر می‌کشد که در خانواده‌ای مردسالار به دنیا می‌آید و بخاطر جنسیتش مورد بی مهری خانواده قرار می گیرد و از این رو زندگی سختی را می‌گذراند تا اینکه تصمیم می‌گیرد تغییری در زندگی‌اش ایجاد کند...

در بخشی از این کتاب آمده است:

تمام سرگذشت سیاه و پرمخاطره ام فقط به این خاطر بود که در خانواده ای به دنیا آمدم که از دختر متنفر بودند و دختر نمی خواستند‌؛ دختر برایشان مايه‌ی ننگ و بدبختی و پسر مايه‌ی برکت و خوشبختی بود...
چطور می‌تونم ضرباتی که به روح و روانم وارد کردند رو ببخشم؛ چون دختر بودم باید تمام حروف های زور و غیرمنطقی رو قبول می‌کردم، مورد اهانت قرار می‌گرفتم، بی عدالتی رو تحمل می‌کردم، اما در این مدت که از خانواده‌ام دور شدم، با آرامش زندگی می‌کنم و درسم رو می‌خونم. تو هیچ چیزی از زندگی‌ام نمی دونی. مگه میشه مادری با تنها دخترش این‌طور رفتار کنه؟! اگر قرار باشه روزی من هم با دخترم این‌طور رفتار کنم امیدوارم هیچ وقت مادر نشم. مادر یعنی محبت، مهربانی، گذشت...

«چون دختر بودم» نوشته‌ی محمدرضا آذرصفا در 84 صفحه و با قیمت 35هزار تومان توسط انتشارات نسل روشن منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...