در ادامه سلسله نشست‌های فصل سخن، سه‌شنبه (۲۱ شهریورماه) در کتاب‌فروشی جهاد دانشگاهی اصفهان، کتاب «هیچکاک و آغاباجی» نوشته بهنام دیانی مورد بررسی و گفت‌وگو قرار گرفت.

هیچکاک و آغاباجی بهنام دیانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، در ابتدای این نشست سعیده سیاحیان، نویسنده و منتقد گفت: از سال ۱۳۷۹ به مناسبت صدمین سال ورود سینما به ایران، ۲۱ شهریورماه به‌عنوان روز ملی سینما در تقویم ما نام‌گرفته و امیدوارم سینمای ایران روزهای خوبی را در پیش داشته باشد. امروز یکی از مهجورترین و شیرین‌ترین مجموعه داستان‌های ادبیات ایران را موردبررسی قرار خواهیم داد. کتاب «هیچکاک و آغاباجی» در سال ۱۳۷۳ توسط نویسنده‌اش منتشرشده است و در طول این سال‌ها هیچ نشر دیگری از این کتاب دیده نشد.

او با اشاره به اینکه اطلاعات بسیاری از کتاب «هیچکاک و آغاباجی» در فضای مجازی نیز در دست نیست، افزود: این کتاب شامل ۵ داستان کوتاه است که سینما یکی از شخصیت‌های ثابت آن‌ها است، حتی زبان منتخب نویسنده در این کتاب نیز یک‌زبان سینمایی است. وقتی شما این داستان‌ها را می‌خوانید برای شما مانند دنبال کردن سینما می‌مانَد. سینما در این کتاب زندگی راوی است و عمده داستان‌ها به‌جز داستان آخر را نیز راوی نوجوان روایت می‌کند. لازم به ذکر است که جان‌مایه‌های فضای سیاسی در بیشتر داستان‌های این کتاب مخصوصاً یکی از مهم‌ترین روزهای تاریخ ایران (۲۸ مردادماه ۱۳۳۲) به چشم می‌خورد.

مواجهه مخاطره ‌آمیز با برخاسته‌ای به نام سینما
در ادامه سعید محسنی، داستان‌نویس و مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه درست‌ترین کلمه برای توصیف بهنام دیانی و کتاب هیچکاک و آغاباج، «مهجور» است، گفت: این کتاب سراسر یک مواجهه مخاطره آمیز با برخاسته‌ای به نام سینما است، اما نه الزاماً به‌عنوان یک هنر یا صنعت. ما در این کتاب با نویسنده‌ای مواجه هستیم که از او خبری در دست نیست؛ من در طول خواندن این کتاب با توجه به سیر تدوین قصه‌ها از شروع تا پایان، احساس کردم خودِ این فقدان، داستان را برای من جذاب‌تر می‌کند.

او اضافه کرد: هوشمندی انتخاب رسانه داستان در این کتاب، برای بیان سینما است و ما فارغ از علاقه یا عدم علاقه به سینما، عملاً با یک مجموعه داستان خوش‌خوان و جذاب مواجه هستیم. به‌جز داستان آخر این کتاب (من و اینگرید برگمن)، راوی داستان‌ها یک نوجوان است و به همین علت هم احساس می‌کنم تدوین داستان‌ها بسیار درست است. به نظر من خود انتخاب این راوی نوجوان نشان از درایت و هوشمندی یک نویسنده بسیار خوش‌ذوق دارد؛ چراکه برای نوجوان جهان هنوز مکان‌های کشف نشده زیادی دارد و علی‌رغم اینکه شناخت زیادی هم از جهان ندارد، میل به کشف نیز در درون او پررنگ است.

این مدرس و داستان‌نویس با بیان اینکه نگاه رئالیستی کتاب «هیچکاک و آغاباجی» یکی از ویژگی‌های جذاب و آموزنده آن است، افزود: عملاً داستان بین جهان خیالی سینما، واقعیت روزمره و عقبه تاریخی جدی دررفت و آمد است. رئالیته جایی بین تجربه‌های زیسته، خاطرات، تجربه و آن چیزی است که در آرزوی تجربه‌اش بوده‌ایم. امر واقع در ذهن من بین خاطره و آرزو تعریف می‌شود؛ آنچه تجربه زیسته من است و آنچه در آرزوی تجربه زیستن آن هستم.

محسنی خاطرنشان کرد: یکی از دلایل شگفت انگیزی این داستان این است که من به‌راحتی می‌توانم در آن تصاویر متعددی را ببینم. توصیفات عینی و دیداری بسیاری در توصیف داستان قابل رویت است. ویژگی بعدی استفاده از اصوات است و داستان مملو از صداهای منتشر در پهنای شهر و خیابان‌ها است. یکی دیگر از عناصر جذاب این داستان نیز بو است و هر مکانی در آن بوی خود را دارد؛ برای مثال به یاد دارم که درجایی از کتاب از واژه «نسیم ملس» استفاده‌شده بود.

این داستان نویس با اشاره به اینکه بخش فاصله بین امر تجربه‌شده و امری که در آرزوی تجربه‌اش است را سینما به او آموخت، افزود: درواقع فیلم‌هایی که برای روایت انتخاب می‌شود، عملاً همان چیزی است که به‌عنوان مخاطب علاقه به تجربه آن دارم، ولی هیچ‌گاه امکان آن برای من فراهم نمی‌شود و از سر گذراندن یک‌سری تجربیات در زندگی عادی و سینما توسط راوی، شگفت‌انگیز است.

او یادآور شد: به نظر من پایان غافلگیرانه این کتاب مواجهه با «اینگرید برگمن» و یک حسن ختام خیلی دور است و این دوری از منظر آن چیزی است که ما آن را تجربه‌ نکرده‌ایم و سهل‌وممتنع بودن بهنام دیانی در این مجموعه داستان خیلی دیده نشد و باید از این منظر باید بیشتر به آن پرداخته شود. سینما در این مجموعه داستان به‌مثابه یک برساخته فرهنگی عنوان می‌شود؛ به این معنا که نگاه راوی نگاه یک متخصص هنر نیست که سینما را صرفاً یک هنر ببیند و ازنظر من فیلم‌هایی را انتخاب می‌کند که دارای ۳ ویژگی هستند که کمک کرده با سینما به‌مثابه یک بستر فرهنگی مواجه شویم.

نشست نقد و بررسی هیچکاک و آغاباجی

این داستان‌نویس ادامه داد: مورد اول اینکه فیلم‌هایی که ندیده بودم کمابیش ارزش‌های هنری داشت و در مورد دوم نیز این فیلم‌ها به سینمای بدنه متعلق بودند و نویسنده از این دو فرصت برای تطبیق هوشمندانه وقایع تاریخی آن مقطع استفاده کرده و می‌توان یک نسبت مشخصی بین فیلم، قصه فیلم و وقایع پیدا کرد که احتیاجی به کنکاش تاریخی نداشته و با حداقلی از مطالعه می‌توان عناصر تطبیقی را در آن یافت.

او افزود: این نکته نشان می‌دهد که داستان از باب خاطره بازی نوشته‌نشده و عملاً به انتخاب فیلم‌های اصلی به‌صورت جدی در آن فکر شده است و درنتیجه با این هوشمندی و انتخاب رسانه و فاصله بین خانه تا سینما که اساساً شهر است، یک بستری برای مطالعه شهر فراهم و عملاً سینما را به یک مکان دراماتیکی تبدیل کرده که بخشی از وقایع نیز به تماشاچی داخل سینما متصل می‌شود و ازنظر من مهم‌ترین ویژگی این داستان تدوین قصه‌ها است.

محسنی یادآور شد: ما در داستان پنجم با تقابلی از راوی مواجه هستیم که از نوجوانی آغاز و به میان‌سالی می‌رسد و طی این فرایند از عشق خود به سینما گفته که او را به‌جاهای مختلف می‌کشاند و درنهایت دو از تصور ذهنی خود و به‌صورت تصادفی، با اینگرید برگمن در آستانه مرگ مواجه می‌شود.

این نویسنده افزود: لازم به ذکر است که تلویزیون در مقابل سینمای توصیف شده در این داستان، یک عامل تخدیر کننده است. به این معنا که سینما به‌قدری در این داستان عین واقعیت و زندگی است که در قسمتی از داستان راوی نقل می‌کند «درست است که نتوانستم به سینما بروم، ولی حضور در تلویزیون هم موقعیت بدی نیست»، اما عملاً کاری که انجام می‌دهد غیرواقعی و خالی از دو شاخص تجربه زیسته و نزیسته است. ناگهان آن شوک پایانی و مواجهه با واقعیت به او یادآوری می‌کند که تو در نوجوانی‌ خود مواجهه دیگری با سینما داشته‌ای.

او اضافه کرد: لازم به ذکر است که ما در این کتاب با نویسنده‌ای مواجه هستیم که با سینما فکر کرده نه درباره آن، و سینما را به یک آزمایشگاه و ابزاری تبدیل کرده است که در آن امکان فکر کردن داشته باشد.

................ هر روز با کتاب ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...