داستان آب غیزانیه | فرهیختگان


آب در فرهنگ ایرانی و اسلامی بیش از آنکه عامل رفع نیاز تشنگی باشد یک نماد است؛ نمادی مقدس. آب در فرهنگ ایرانی اسلامی تا حدی تشخص پیدا کرده که به ضریحی قابل تمسک بدل می‌شود. از سال ۱۳۹۹ که حوادثی در غیزانیه پیش آمد، نام این منطقه تازه بر سر زبان‌ها افتاد. جنوب ایران اما سده‌هاست منطقه استراتژیک و مورد طمع بیگانه است.

خلاصه کتاب معرفی خشمآبه فردین آریش

اسم این ناحیه از کشور در کتب تاریخی نه‌تنها در ایران بلکه برای استعمارگران اروپایی هم شناخته شده و پرتکرار است. جنگ با پرتغال، ایستادگی در برابر انگلیس، مبارزه با رژیم بعث عراق و سال‌ها درگیری قومی قبیله‌ای و... از این مردم انسان‌هایی صبور، شجاع و خودمتکی ساخته است. نقطه اشتراک داستان آب و جنوب ایران، سرخم نکردن است.

کتاب «خشمآبه» روایت تنش آبی در غیزانیه است. فردین آریش در پی دو سفر به منطقه این روایت‌ها را نگاشته است. این کتاب اولین مجلد از مجموعه آب‌خوانی است که توسط موسسه سلوک به چاپ رسیده است. در مقدمه نوشته‌شده توسط موسسه آمده که این مجموعه روایت‌های آبی ادامه خواهد داشت.

کتاب خشمابه، شامل بیست روایت است و یک گزارش ضمیمه آن. روایت اول، با راننده یکی از سرویس‌های اینترنتی شروع می‌شود؛ جاسم چهل‌ساله که در غیزانیه مترجم و واسطه نویسنده و اهالی شده است. هر روایت با مختصری توضیح نویسنده شروع می‌شود و ادامه ماجرا را راوی آن بخش تعریف می‌کند. بنابراین بخش عمده کتاب، زاویه دید و راوی اول شخص غیر‌نویسنده است. راویان طیف متنوعی دارند از اهالی و بومیان منطقه هستند تا مهاجرانی که از نقاط دیگر به غیزانیه رفته، پاگیر و نمک‌گیر شده‌اند. از مرد جوان روپا و کاری تا پیرمرد نحیف، از عرب غیرایرانی تا عرب‌های اهواز و... زبان روایت رسمی است و چندان تمایلی به صمیمت ندارد که این بازمی‌گردد به نگاه نویسنده، به پیام و ایده مرکزی ذهن او. نویسنده قصد ندارد غر بزند، ناله کند یا عواطف را برانگیزد تا طوری فضا بغض‌آلود شود که پرده اشک نگذارد وقایع شفاف پیش چشم خوانندگان قرار گیرد. بنابراین آقای آریش، هر آنچه گفته شده بدون چاشنی نقل می‌کند و درنهایت نتیجه شگفت‌آور است.

همیشه گفته‌ام، در نوشتن داستان و بیش از آن در مستندنویسی‌ طرفدار خونسرد‌نویسی هستم، زیرا خواننده وقتی اصل واقعه را مقابل خود دارد، متوجه می‌شود نویسنده قرار نیست عقیده خود را به او القا کند پس او هم بی‌طرفانه صادقانه‌ترین برداشت را می‌کند. فردین آریش در خشمابه فقط شنیده، دیده و نقل کرده است. نه اینکه زحمتی نکشیده باشد؛ اتفاقا نگذاشتن ردپای نظرات، احساسات و بی‌پیرایه نوشتن کار دشوارتری است. حالا این مردمند که اصل قضیه را می‌خوانند به جای آنکه خوراک منتخب رسانه‌های فرمایشی بی‌ارزش را بگیرند.

در بخشی از روایت پیرمردی که در حال تجهیز حسینیه برای محرم است می‌خوانیم: «ما ضدانقلاب نیستیم» و تعریف می‌کند از روزهایی که غیزانیه به خاطر داشتن منابع نفت و گاز مدام بمباران می‌شده، خودش در جبهه و دلش آنجا بوده است. از کارهایی که انجام شده گفت و از وعده‌هایی که داده و عمل نشده، از ارتباط بی‌آبی با بیکاری و مهاجرت. و راوی دیگر طلبه جوان جهادی است که برای روستا تانکر آب مجانی هماهنگ می‌کند. او از روز درگیری در غیزانیه تعریف می‌کند و اینکه چطور تیرهای ساچمه‌ای سر و تن عده‌ای از اهالی را زخمی کرده. در ضمیمه کتاب پس از بیست روایت از زبان راویان محلی، گزارش و تدقیقی از نویسنده آمده است.

در قسمت گزارش یک بحران، علاوه‌بر شرح وضعیت آب در خوزستان و حوادث غیزانیه، توضیحات شفاف مدیریت منابع آب نیز ارائه شده است. در گفت‌وگو با «مهدی قمیشی»، رئیس دانشکده آب دانشگاه اهواز، و «امین ذوالفقاری» فعال جهادی خوزستان به بررسی پژوهش‌ها، مقالات و کارهایی که در حال انجام یا برنامه‌ریزی است پرداخته شده. طرح‌هایی مانند طرح غدیر که قرار است زیرساخت‌های لازم برای انتقال آب شرب شهرهای مرکزی، جنوب و غرب خوزستان را فراهم کند و فعلا روی آبادان و خرمشهر متمرکز است. این طرح در فاز بعدی غیزانیه را نیز تحت پوشش درخواهد آورد.

این قبیل روایت‌های دست اول و شفاف در هر بحرانی می‌تواند اولا کمک موثری به اذهان عمومی کند برای جلوگیری از بحران‌های بزرگ‌تر و نیز بلندگویی باشد برای رساندن حرف آسیب دیدگان به مسئولان؛ اگر گوشی برای شنیدن باشد.
«خشمابه» با نامی درخور توجه و طرح روی جلد تفکربرانگیز آغاز‌کننده راهی مداوم برای این سلسله کتاب‌ها است. این کتاب توسط انتشارات سوره مهر حوزه هنری در سال ۱۴۰۰ به چاپ رسیده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...