جاودانه غیردیکنزی دیکنز | اعتماد


صدوهفتادوپنج سال از انتشارِ رمانِ جاودانه «دیوید کاپرفیلد» که چارلز دیکنز آن را «فرزند دُردانه‌»اش می‌نامید، می‌گذرد؛ رمانی که در این نزدیک به دو قرن، نه‌تنها مرزهای جغرافیایی را درنوردیده، بلکه به‌عنوان شاهکاری جهانی، تأثیری شگرف بر ادبیات، فرهنگ و حتی علوم انسانی گذاشته است؛ آیینه‌یی از تجربیاتِ زیسته نویسنده، که با داستانی بدیع و شخصیت‌هایی به‌یادماندنی، برای همیشه جایگاهِ خود را در تاریخِ ادبیات تثبیت کرده است.

دیوید کاپرفیلد» که چارلز دیکنز David Copperfield

در جهانِ انگلیسی‌زبان، «دیوید کاپرفیلد» همواره یکی از نقاطِ اوجِ ادبیات انگلیسی شناخته شده است. شارلوت برونته این رمان را بسیار تحسین می‌کرد و می‌گفت که در برخی بخش‌ها فوق‌العاده است. او شباهت‌هایی بین این رمان و رمان خودش «جین ایر» می‌دید، اما به دانشِ گسترده چارلز دیکنز درباره انسان‌ها و دنیای اطرافش معترف بود. هنری جیمز خالق «تصویر یک زن» نیز اعتراف کرده که زمانی که این رمان در جمع خانواده خوانده می‌شد، به قدری تحت‌تأثیر قرار گرفته که گریه کرده است. حتی ویرجینیا وولف، که عموماً دیکنز را کمتر می‌پسندید، این اثر را «یکی از داستان‌هایی که بخشی از خاطرات و اسطوره‌های زندگی انسان‌ها هستند» توصیف کرد و در نامه‌ای اشاره کرد که برای ششمین‌بار درحال خواندن این شاهکار است. او قدرت خارق‌العاده دیکنز در ترکیب تخیل و واقعیت را تحسین می‌کرد، گویی دنیایی را می‌سازد که هم کاملاً واقعی و هم به‌طرز حیرت‌انگیزی خیالی است.

در ادبیات آلمانی‌زبان نیز این اثر بازتاب‌های قابل‌توجهی داشته است. توماس مان، برنده نوبل ادبیات، از تأثیر عمیق این رمان بر نوشتن شاهکار خود، «بودنبروک‌ها» یاد کرده است. همچنین فرانتس کافکا نویسنده شهیر چک، اعتراف می‌کند که اولین فصل از رمان «آمریکا» را تحت‌تأثیر «دیوید کاپرفیلد» نوشته است.

در ادبیات روسی، تأثیر این اثر عمیق‌تر بوده است. لف تالستوی آن را بهترین اثر از بهترین رمان‌نویس انگلیسی می‌دانست. گفته شده که داستان عشق دیوید و دورا، الهام‌بخش ازدواج پرنس آندره و پرنسس لیزا در «جنگ و صلح» بوده است. ماکسیم گورکی نیز «دیوید کاپرفیلد» را یکی از الهام‌بخش‌ترین رمان‌های دوران کودکی‌اش دانسته است. او نوشته است که این اثر باعث شد تا مفهوم امید و پشتکار را در سخت‌ترین لحظات زندگی درک کند. هم‌چنین فیودور داستایفسکی دیگر نویسنده روس و خالق شاهکارهایی چون «برادران کارامازوف» و «جنایت و مکافات»، در دوران حبس در سیبری با اشتیاق این کتاب را مطالعه کرده است.

در شرق آسیا، ترجمه ژاپنی این اثر تأثیر عمیقی بر نویسندگان مدرن مانند ناتسومه سوسه‌کی خالق رمان‌های «ما گربه هستیم»، «کوکورو» و «سانشیرو» گذاشته است. ناتسومه که از پیشگامان ادبیات مدرن ژاپن است، به ارتباط انسانی و پیچیدگی‌های شخصیت‌های دیکنز توجه ویژه داشت. در هند، این اثر هم‌چنان بخشی از میراث ادبیات انگلیسی و منبعی الهام‌بخش برای نویسندگان محلی است. در بسیاری از مدارس نیز به‌عنوان بخشی از برنامه درسی معرفی شده است.

اما یکی از عجیبت‌ترین شخصیت‌ها و نوابغ جهان، که این رمان را بسیار دوست می‌داشت، زیگموند فروید بنیانگذار روانکاوی بود. فروید در سال ۱۸۸۲، سی‌ودوسال پس از انتشار «دیوید کاپرفیلد»، آن را به نامزدش، مارتا برنیز هدیه داد. این کتاب نخستین هدیه دوران نامزدیشان بود و بازتابی از عشقِ فروید به زبان و ادبیات انگلیسی. او این اثر را نوعی «رمزگذاری روان‌شناختی» می‌دانست که روابط پیچیده میان واقعیت و تخیل را به‌شکلی کم‌نظیر کاوش می‌کرد. فروید بر این باور بود که شخصیت‌پردازی دیکنز چیزی فراتر از خلق کاراکترهایی جذاب است. او معتقد بود که دیکنز از طریق شخصیت‌هایش، عمقِ روانِ انسانی را بررسی می‌کند و بسیاری از عقده‌ها و تضادهای روانی انسان را در قالب داستان به تصویر می‌کشد.

«دیوید کاپرفیلد» از برخی جهات اثری «غیردیکنزی» به‌نظر می‌رسد. داستانی که برای فروید بسیار جذاب به‌نظر می‌رسد، داستان پسری است که راهِ خود را در جهان پیدا می‌کند و خود را مردی نویسنده می‌یابد. در نیمه اول کتاب، نویسنده به‌جای تمرکز بر حوادث و ماجراها، عمیقاً به زندگی درونی قهرمان خود می‌پردازد. گویی این بخش، تأملی است بر خودشناسی و تجربه زیسته نویسنده. اما در نیمه دوم، دیکنز به اوج شکوه و جادوی داستان‌سرایی‌اش می‌رسد؛ جایی که شخصیت‌هایی چون «آقای میکابر، خانم گامیج، بتسی تراتوود، بارکیس، یورایا هیپ، استیرفورت، آقای اسپنلو و خانم موچر» به‌گونه‌ای خلق شده‌اند که خواننده نمی‌تواند آنها را فراموش کند. این بخش، آمیزه‌ای از طنز، تراژدی و رستگاری است که ویژگی منحصربه‌فرد سبک دیکنز را شکل می‌دهد.

دیکنز یکی از پیشروان و الهام‌بخشِ اصول و قوانین ادبی نوظهور انگلیسی است. «رابینسون کروزوئه»، «ماجراهای رودریک رندوم» و «تام جونز»، از جمله کتاب‌هایی بود که دیکنز در کتاب‌خانه پدرش یافت. آثار اولیه او همچون رمان‌های «الیور تویست» و «نیکلاس نیکلبی»، تا حد زیادی پیکارسک‌های کمیک هستند، اما در اینجا، در «دیوید کاپرفیلد»، او بر زندگیِ درونیِ قهرمانِ خود تمرکز می‌کند؛ گویی می‌خواهد طرح و نقشه‌ای را برای ادامه داستان خود ذخیره کند.

اینجا است که دیوید کاپرفیلد و چارلز دیکنز، زندگی‌نامه‌نویس و رمان‌نویس، آن‌قدر غیرقابل تمایز و درهم‌تنیده می‌شوند، که رمان‌نویس دیگر در نوشته‌هایش غرق و با شخصیتِ خلق‌شده‌اش ادغام و یکی شده‌اند. وقتی بازتاب و انعکاسِ تصاویرِ دلپذیر و آرامِ دوران کودکی در صفحات آغازین کتاب با خواسته‌‌ها و نیازِ مبرم و آنیِ طرح‌ و ساختار داستان جایگزین می‌شوند، قهرمان داستان و نویسنده، به طریقی در شکل و قالب هم درمی‌آیند.

David Copperfield

هنگامی که رمان به اوجِ خود می‌رسد، هیپِ زندانی و آقای میکابر، فارغ و‌ رها از پرداختِ بدهی‌هایش، در مقام دادرس استعماری در استرالیا مشغول به کار و رستگار شده است. دیکنز دیگر سر فرود آورده و تسلیم فشار می‌شود تا گرسنگان را با ضیافتی خیالی و رضایت‌بخش خشنود کند. از این پس، دیکنز را در بقیه آثارش سرگرم‌کننده و اخلاق‌گرایِ برترِ ویکتوریایی خواهیم یافت. نویسنده‌ای با شاهکارهای پخته‌تر و عمیق‌تر و تاریک‌تر؛ همچون «خانه قانون‌زده»، «روزگار سخت» و «آرزوهای بزرگ».

و بنابراین، «دیوید کاپرفیلد» به‌عنوان متن و مفهومِ انتقالی کلیدی، پیش‌زمینه و دستمایه‌ای برای تسلطِ او بر آثار متاخرش می‌شود. اما نگاه و دروازه‌ای به گذشته، برای همیشه بسته می‌شود. او هرگز نمی‌تواند به عقب برگردد. مرد جوانی که در میان کتاب‌های قدیمی پدرش بین صفحات ادبیات پرسه می‌زند و خیال‌پردازی می‌کند، اکنون جای خود را به نویسنده‌ای مشهور داده که پُرفروش‌ترین آثار از آنِ او است و دیگر یکه‌تازِ میدان است و رقیبی برایش نمی‌توان قائل شد. شاید تمرکزِ فروید بر محتوا و حقیقتِ تلخ درموردِ خلاقیت بود که او را تحت‌تأثیر قرار داد.

رمانی که دیکنز آن را «فرزند دردانه‌اش» نام نهاد، عناوین بسیاری را به خود اختصاص داد از جمله «تنها یک‌بار در سال»، «انحرافات مگ»، «نظرسنجی کاپرفیلد»، «اعترافات کاپرفیلد» و «آخرین وصیت و عهد دیوید کاپرفیلد»؛ سرانجام، دیکنز با نزدیک‌شدن به انتشار سریالی آن، تحت‌عنوان‌هایی مانند تاریخچه شخصی، ماجراها، تجربه و مشاهدات دیوید کاپرفیلد رضایت به این عناوین داد.

شناسایی نسخه اول و واقعی به‌طور قطع دشوار است. پس از انتشار سریالی، از ماه مه ۱۸۴۹ تا نوامبر ۱۸۵۰ در ۱۹ قسمت که هر کدام شامل ۳۲ صفحه متن و دو تصویر از هابلوت نایت براون بود، سرانجام «دیوید کاپرفیلد» این «فرزند دردانه» به‌صورت کتابی واحد منتشر شد؛ از آن زمان تاکنون، صدها ترجمه و اقتباس مختلف از آن در سراسر جهان ارائه شده است، از جمله در زبان فارسی با چندین ترجمه. شاید بتوان ادعا کرد که کامل‌ترین و بهترین و ویراست‌شده‌ترین ترجمه در زبان فارسی ترجمه مهرداد وثوقی است در انتشارات سورن، که نخستین کتاب این انتشاراتِ نوپا است. به نظر می‌رسد همان حس‌وحالِ چارلز دیکنز به هنگامِ نوشتن و انتشارِ «دیوید کاپرفیلد» به‌عنوان فرزند دردانه‌اش، در این ناشر جوان ایرانی حلول کرده هنگام انتشار ترجمه فارسی این شاهکار؛ چه، استعاره‌ای ا‌ست از به‌دنیاآوردنِ دوباره این فرزند دُردانه، پس از صدوهفتادوپنج سال از عمرِ جاودانش؛ اثری نه‌تنها برای مطالعه، که برای کشف؛ اثری که در هربارخواندن، لایه‌های جدیدی از عمق و معنا را به روی مخاطب باز می‌کند. چه‌بسا رازِ جاودانگی‌اش نیز در همین ویژگی نهفته باشد: ترکیب زندگی‌نامه، تخیل و واقعیتی که هرگز کهنه نمی‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ................

صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...