محمدناصر مودودی درباره سفرش به بخارا گفت: سفر به بخارا تجربه بسیار خوبی بود و مردم خیلی خوب و مهربانی داشت و در سفرنامه‌ هم نوشتم یادمان می‌ماند که سمرقند و بخارا بزرگ‌ترین شهرهای فارسی‌زبان دنیا هستند که در کشوری غیرفارسی‌زبان جا گرفتند!

محمد ناصر مودودی خواجه‌ای بر لب حوض سفرنامه بخارا

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، محمد ناصر مودودی، پژوهشگر درباره سفرنامه بخارا  گفت: سال 1393 به بخارا در ازبکستان رفتم تا درباره شخصیتی به نام سیف‌الدین باخرزی که 850 سال پیش از باخرز به بخارا رفت، تحقیق و پژوهش کنم. خواجه باخرزی یا (خواجه فتح‌آبادی) پس از اقامت در بخارا برای خودش کیا و بیایی پیدا کرد؛ حال آن‌که منطقه ما تا مدت‌ها از وجود این شیخ العالم بی‌خبر بودند.

او افزود: من به دلیل مطالعاتی که قبلا داشتم درباره این شخصیت به نکاتی دست پیدا کردم و برای همین شورای شهر باخرز هزینه رفت و آمد سفرم را به بخارا تقبل کرد تا در این رابطه تحقیق کنم. برای همین یک هفته در بخارا ماندم؛ اقامتی که همراه با دیدارهای دانشگاهی بود هم دیدارهایی با مردم محلی. ضمن این‌که به دیدن بناهای تاریخی رفتم. در بخارا مکان‌های تاریخی خیلی مشهوری وجود دارد مانند میدان نقش جهان ما در اصفهان، تحت عنوان لب حوض که خودشان به آن می‌گویند لبه‌ حوض. من هم عنوان سفرنامه را «خواجه لبه‌ حوض» گذاشتم.

این پژوهشگر و استاد دانشگاه اظهار کرد: من به دنبال خواجه فتح‌آبادی به محله لبه‌ حوض رفتم که در این محله مناره کلان، عمارت و مسجد پای کلان و مقبره شیخ العالم سیف‌الدین باخرزی قرار دارد، برای همین به نظرم ترافیکی از آثار باستانی در بخار وجود دارد و به حدی زیاد است که نمی‌توانید همه را در فرصت کوتاهی ببینید.

مودودی با اشاره به بعضی آثار باستانی بخارا گفت: ارگ بخارا، مهیب‌ترین ارگی است که تا به حال دیده‌ام. دیوارهایش انسان را دچار وحشت می‌کند از حیث خمیدگی، برآمدگی و شکم داشتن و در عین حال برایم اثر بسیار جالبی است و مقبره خواجه بهاء‌الدین نقشبند و تعداد زیادی مدرسه، کاروانسرا و محله لبه حوض که خودش بازار پلتک‌فروش‌ها، کلاه‌فروشان، مسگران، زرگران و غیره را در خود جای داده است که در خود این محله هم آثار زیادی دیدم. اما چون در این سفر تمرکزم بر سیف‌الدین باخرزی بود، پس به دنبال ابواب و خاندانش رفتم و آنها را پیدا کردم و با ذریاتش مصاحبه گرفتم و توصیفی از شهر و محله هم در سفرنامه ارائه کردم.

او با اشاره به سیستم سیاسی شهر بخارا افزود: به یکی از محلات شهر بخارا که رفتم کتابفروشی به اسم در مزار خواجه عصمت بخاری دیدم که همه‌چیز در آن می‌فروختند از جمله کتاب، کفش، عطر و مشک. اما موضوع دیگر سختگیری سیاسی بود که ماموران امنیتی انجام می‌دادند و نزدیک بود برایم فاجعه‌ای رخ دهد، چون وقتی وارد بخارا شدم و به مدت یک هفته در هتل اقامت داشتم، اطلاع نداشتم که باید گواهی تایید هتل را بگیرم مبنی بر این که به مدت یک هفته فلان هتل اقامت داشتم وگرنه معلوم نبود چه به سرم می‌آمد!

این پژوهشگر بیان کرد: در پایان سفرنامه شرح دادم که وقتی می‌خواستم در تاشکند گردش کنم در 12 ساعتی که برگه پرواز نداشتم چه مصیبتی برایم درست شد! به هر حال کشور ازبکستان نظام سیاسی بسته و پلیس سختگیری دارد و در مدت اقامت در آنحا باید هر شب بدانند در کجا اقامت دارید وگرنه تحت عنوان تروریست شناخته خواهید شد که دولت اطلاع نداشته شما در کجا اقامت داشتید!

مودودی گفت: تجربه سفر به بخارا تجربه بسیار خوبی بود و علیرغم سخت‌گیری سیاسی و امنیتی، مردم خیلی مهربانی داشت. اما وقتی به سمرقند و بخارا بروید، حس خاصی پیدا می‌کنید. چنانکه در سفرنامه‌ هم نوشتم، یادمان می‌ماند که سمرقند و بخارا بزرگ‌ترین شهرهای فارسی‌زبان دنیا هستند که در کشوری غیرفارسی‌زبان جا گرفتند!

................ هر روز با کتاب ...............

در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...
به قول هلدرلین، اقامت انسان در جهان شاعرانه است... شعر در حقیقت تبدیل ماده خامی به نام «زبان»، به روح یا در حقیقت، «شعر» است. بنابراین، شعر، روح زبان است... شعر است که اثر هنری را از اثر غیرهنری جدا می‌کند. از این نظر، شعر، حقیقت و ذات هنرهاست و اثر هر هنرمند بزرگی، شعر اوست... آیا چنان‌ که می‌گویند، فرازهایی از بخش نخست کتاب مقدس مسیحی که متکی بر مجموعه کتب مقدس یهودیان، یعنی تنخ است، از اساطیر شفاهی رایج در خاور نزدیک اخذ شده یا خیر؟ ...