کمدی یونانی... ترئوس به هدهدی تبدیل شده ... ترجیح می‌دهند که مملکتی در ابرها بسازند تا اینکه کمک کنند که نظمی به شهر خودشان بدهند... هنوز بنای شهر تمام نشده است که گروه تازه‌ای از شیادان می‌آیند و با سماجت تمام درخواست بال می‌کنند... همه آمده‌اند تا حق شهروندی شهر جدید را به دست آورند... خدایی غیریونانی را که به زبانی به کلی نامفهوم سخن می‌گوید، برای مذاکره نزد پرندگان می‌فرستند

پرندگان [The Birds یا Ornithes]. کمدی یونانی اثر آریستوفانس1 (447-380ق‌م)، نمایشنامه‌نویس یونانی که عموماً آن را شاهکار این نویسنده می‌دانند. این نمایشنامه‌ی افسانه‌ای هجایی که در تئاتر باستان مقامی خاص دارد در 414ق‌م در آتن نمایش داده شد. دو آتنی، یکی به نام پیستتایروس2 و دیگر به نام اولپیدس3 به قصد گریز از عوام‌فریبی‌های شهر خود و محاکمه‌ها و شرانگیزها و سخن‌چینی‌ها و نزاع‌های بی‌پایان سیاسی، به ترتیب، اولی طرقه‌ای و دومی زاغی را راهنمای خود می‌کنند تا ترئوس4 شاه اساطیری خویشاوند آتنیان را بیابند: بنابر افسانه‌ای، ترئوس به هدهدی تبدیل شده و در سرزمین شگفت‌انگیزی سکنی گزیده و برای ساکنان زندگی فارغ از هم و غمی فراهم آورده است. دو آتنی، پس از طی راه و بی‌راه‌های بسیار، سرانجام به محل سکونت ترئوس، که پنهان در اعماق بیشه‌ای است، می‌رسند.

پرندگان The Birds یا Ornithes].  آریستوفانس

نخست از دیدن نوعی گنجشک، که کار خدمتگذاری را برعهده دارد، متوحش می‌شوند، بعد ترئوس (در هیئت ناهنجار هدهد) آنها را نزد خود می‌پذیرد. پیستتایروس با زبان‌آوری مؤثری، اندیشه‌ی خود را بدین‌گونه به او پیشنهاد می‌کند: چرا ما نتوانیم، به یاری پرندگان در هوا و بر روی ابرها، در میانه‌ی راه آدمیان و خدایان، شهری بنا کنیم و با بستن راه بر دود حاصل از سوختن قربانی‌ها، هم آدمیان و هم خدایان را در اختیار خود بگیریم؟ اولپیدس که طبیعتاً اهل تمکین است به شنیدن این سخنان دچار اعجاب و تحسین می‌شود و ترئوس نیز که مجذوب این پیشنهاد شده است، به شوق می‌آید و شتابان همه‌ی پرندگان را با سردادن آواز دلپذیری به تقلید آواز آنها فرامی‌خواند. آنگاه گروه آواز‌خوانان در صحنه ظاهر می‌شوند که با لباس‌های خود انواع مختلف پرندگان را نشان می‌دهند.

در برخورد اول، حضور این دو انسان خصومت بدگمانی شدیدی را در میان پرندگان برمی‌انگیزد: ولی پیستتایروس سیاستمدارانه به پرندگان یادآوری می‌کند که آنها در زمان‌های پیشین همه‌ی جهان را مسخر خود داشتند و آنها را به بازپس‌گرفتن این فرمانروایی از زئوس ترغیب می‌کند. آنگاه این جماعت بال و پردار متلون و بی‌مبالات بی‌درنگ این پیشنهاد جاه‌طلبانه را می‌پذیرند. تصمیم می‌گیرند که شهر جدید را نفلوکوکّوژی5 («ابرفاخته») بنامند. سپس همه در میان آواز شادمانی، به سرپرستی اولپیدس، به کار می‌پردازند. ولی ناگهان صاحبان مشاغل آتنی یکی پس از دیگری به شهر روی می‌آورند (یک خبرچین، یک شاعر، یک پیشگو، یک هندسه‌دان، یک بازرس)؛ همه آمده‌اند تا حق شهروندی شهر جدید را به دست آورند: آنها را به ضرب چوب می‌رانند.

در خلال این احوال، پیک‌ها از پیشرفت سریع کارها خبر می‌آورند. هنوز بنای شهر تمام نشده است که گروه تازه‌ای از شیادان می‌آیند و با سماجت تمام درخواست بال می‌کنند و تقاضا دارند که در جامعه‌ی تازه پذیرفته شوند. تقاضایشان رد می‌شود. در این اثنی ایریس (الهه‌ی رنگین‌کمان، پیک خدایان) که از آسمان فرود آمده است، نزد زئوس بازگردانده می‌شود؛ با این اتمام حجت که از این پس قربانی‌ها به جای اینکه برای خدایان اولومپوس (اولمپ) فایده داشته باشد متوجه پرندگان خواهد بود. خدایان هراکلس، و پوسیدون6 و خدایی غیریونانی را که به زبانی به کلی نامفهوم سخن می‌گوید، برای مذاکره نزد پرندگان می‌فرستند. مذاکرات در شرف قطع‌شدن است که ناگهان بوی چند پرنده، که پیستتایروس آنها را به جرم توطئه به نفع حکومت اشرافی محکوم به مرگ کرده و امر به سرخ‌کردن آنها داده است، شامه‌ی هراکلس را تحریک می‌کند و دیگر نمی‌تواند در برابر شکم‌پرستی خود تاب بیاورد، و به شهروندان نفلوکوکّوزی عصای فرمانروایی کامل اعطا می‌کند. نمایشنامه با عروسی پییستتایروس و سلطنت پایان می‌یابد. پیستتایروس به پرندگانی که در آواز خود زیبایی‌های همسرش را می‌ستایند دستور می‌دهد که در ستایش صاعقه‌ها و تندرها نیز که از این پس در فرمان اویند، نغمه‌سرایی کنند.

آریستوفانس

به نظر نمی‌آید که لازم باشد در این کمدی استعاره‌ی چندان مشخصی از زندگی آتنی جستجو کرد؛ هجای سیاسی در پرندگان کمتر جنبه‌ی مستقیم دارد تا در آثار قبلی آریستوفانس؛ ولی در عوض شمولیت این اثر بیشتر است و نویسنده در آن به احساسات شاعرانه‌ی شورانگیز خود بیشتر میدان بروز داده است. زمختی‌ای که بعضی از نمایشنامه‌های آریستوفانس را بدان منسوب می‌دارند و او را از بابت آن سرزنش می‌کنند؛ از جنبه‌ی اساساً شاعرانه‌ی نبوغ او جدایی‌پذیر نیست؛ و این دوگانگی در حقیقت، جوهر کمدی و استهزای او و واقع‌گرایی و جدی‌بودن اثرش را تشکیل می‌دهد: این یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی همه‌ی هجانویسان بزرگ است. آریستوفانس با تسلطی که بر زبان داشت قادر بود که تناقضات بشری و پیچیدگی واقعیت را در جهان کوچک‌شده‌ی جالب توجهی بازسازی کند. او با این‌گونه درآمیختن هجای اخلاقیات با مسائل والاتر، در عین حال، هم از مبالغه‌ی مابعد طبیعی می‌گریخت و هم از تنگنای ابتذال.

آریستوفانس در این دولت مستعجل پرندگان، در لباس یک فانتزی جذاب، توهم کسانی را که با اشاره به زندگی بی‌غم و فارغ از حکومت پرندگان، ترجیح می‌دهند که به زیان همنوعان خود مملکتی در ابرها بسازند تا اینکه کمک کنند که نظمی به شهر خودشان بدهند، بی‌رحمانه به باد نکوهش می‌گیرد. آریستوفانس که دشمن «اتوپیا» تحت همه‌ی اشکال آن است، با دادن بُعد سیاسی غیرمتعارفی به کمدی خود که از حدود داستان فراتر می‌رود و رنگ بازی‌کردن با نماد را به خود می‌گیرد، از وجوه جهان فوق طبیعی برای بهتر استهزاکردن ناآگاهیِ هم‌ فریبکاران و هم فریفتگان استفاده می‌کند: اولی‌ها را به سبب آنکه زیاده در پی ارضای خواهش‌های خود با بناکردن امپراتوری استواری بر بادند، و دومی‌ها را به سبب آنکه پندار را به جای حقیقت می‌گیرند و تنها از طمع و بلاهت خود پیروی می‌کنند.

اسماعیل سعادت. فرهنگ آثار. سروش


1. Aristophanes 2. Pisthetairos 3. Evelpides
4. Tereus 5. Nephelokokkyžie 6. Poseidon

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...