ویرانشهرِ اسکاندیناوی | سازندگی


«قابل چشم‌پوشی‌ها» [The Unit] نوشته نینی هلمکویست [Ninni Holmqvist] نویسنده سوئدی تصویر دیگری از رمان‌های پادآرمانشهری به ما می‌دهد؛ تصویری که پیش از این در آثاری چون «سرگذشت ندیمه» (1985) نوشته مارگارت اتوود نویسنده کانادایی و «هرگز رهایم مکن» (2005) نوشته کازئو ایشی‌گورو نویسنده ژاپنی‌بریتانیایی، دیده بودیم؛ هر کدام از این رمان‌ها، تصویری متفاوت از ویرانشهرهای آینده جهان می‌دهند.

قابل چشم‌پوشی‌ها» [The Unit] نوشته نینی هلمکویست [Ninni Holmqvist

«قابل چشم‌پوشی‌ها» در سال 2006 در سوئد منتشر شد و در سال 2009 به انگلیسی ترجمه شد و سپس به زبان‌های دیگر، از جمله فارسی، ترجمه هنگامه ناهید در نشر شورآفرین. «قابل چشم‌پوشی‌ها» یک اثر کلاسیک مدرن و بسیار مهیج برای طرفدارانِ «سرگذشت ندیمه» است.

آغازی سرد و دلهره‌آور با تزیینی از رنگ‌های خاموش و چرک‌مانند پوست تخم‌مرغ که فقط از یک ویرانشهرِ اسکاندیناویایی برمی‌آید. مرخصی اجباری برای پدران، به قصد نگه‌داری از فرزندان اجباری، و در ادامه تحمل والدین اجباری توسط فرزندان. قصه‌ای که آشکارا به جرم‌انگاری نقش‌های جنسیتی به شکل سنتی می‌پردازد. این دیستوپیا برای کشوری کوچک و در حالِ زوال است.
در «قابل چشم‌پوشی‌ها» همه زنان بدون فرزند بالای پنجاه‌سال و مردان بدون فرزند بالای شصت‌سال به‌عنوان «غیرقابل مصرف» طبقه‌بندی می‌شوند و به مراکزی منتقل می‌شوند که در آنجا در آزمایش‌های علمی شرکت می‌کنند و درنهایت همه اعضای خود را به افراد «نیازمند» اهدا می‌کنند.

«قابل چشم‌پوشی‌ها» به‌طرز عجیبی بازتابی از اثر کازوئو ایشی‌گورو، یعنی «هرگز رهایم مکن» است. هردو اثر، جامعه‌ افراطی سودگرایی را تصور می‌کنند که در حاشیه آن، افرادی به غارتِ اعضایِ بدن می‌پردازند، و هردو چشم‌انداز هنر و عشق را به‌عنوان سلاحی در برابر چنین تفکری مطرح می‌کنند.

قهرمان «قابل چشم‌پوشی‌ها»، دوریت، تصمیم گرفته که بچه‌دار نشود، استقلالِ او باعث حبسش در «سازمان» شده، اردوگاه مرگی که به‌طرز شگفت‌انگیزی مملو از گالری‌های هنری و رستوران‌های لذیذ است، ولی به‌نظر می‌رسد فردگرایی او را به حالت انفعال کشانده است.

از طریق فلاش‌بک‌ها، ما از تمام چیزهایی که دوریت از دست داده مطلع می‌شویم، حرفه او به‌عنوان یک رمان‌نویس، سگ محبوبش، خانه کوچکی که خودش داشت، فرصت‌هایی برای نجات خود با تبدیل‌شدن به یک فرد مفید برای جامعه و...

این تکه‌های خاطره با توصیفات سازمان و ساکنانِ درحالِ مرگ آن آمیخته شده‌اند، توصیف‌هایی که آنقدر مهم هستند که نتیجه‌ قصه را شکل می‌دهند. دقیقا زمانی که دوریت عشق را پیدا می‌کند – و همراه با آن یک فرار بالقوه – و انتخابی شگفت‌انگیز، رمان به پایان می‌رسد.

روایت بازی به بازی دوریت می‌تواند در ترجمه بی‌رحمانه باشد، اما نثر به‌طور مؤثر شخصیتی را نشان می‌دهد که داستانش به‌سختی می‌تواند از متلاشی‌شدن خودش جلوگیری کند.

نینی هُلمکویست با زیرکی قصه‌ خود را غیرقابل اعتماد می‌کند. در «قابل چشم‌پوشی‌ها» از جدیدترین روش در روندِ ویرانشهرهای ضدقهرمانی استفاده شده، مانند «هرگز ترکم مکن»ِ ایشی‌گورو یا «فرزندان انسان» اثر پی.‌دی جیمز.

در این رمان‌های آخرزمانی، خاطرات قابل اعتماد قهرمان‌های داستان مانند وینستون اسمیت در رمان «1984» جُرج اُروِل، جای خود را به خودفریبی‌های راویانی می‌دهد که خواننده را گمراه می‌کنند و خودشان کنترل داستان‌هایی را که می‌گویند از دست می‌دهند.

در این رمان‌ها باید عصیان را به صورت غیرمستقیم بیان کرد. مانند کتی در «هرگز ترکم مکن»، که از دوستان دوران کودکی‌اش جان سالم به‌در می‌برد، درحالی‌که تمام اعضای بدنشان را اهدا می‌کنند و او نیز از آن‌ها پرستاری می‌کند. دوریت هم خشم خود را به دوستی با چشم روشن‌تر منتقل می‌کند که سازمان را «قصاب‌خانه‌ای لوکس» می‌نامد.

هُلمکویست در «قابل چشم‌پوشی‌ها» یک سناریوی تخیلی قدرتمند حول مفهوم کُشتن افراد بدون فرزند می‌سازد. در دنیای دوریت، معاشقه و سایر رفتارهای «معمولا مردانه» جرم‌انگاری شده، و فانتزی‌های واپس‌گرای خانگی باید به صورت مخفیانه اجرا شوند و موقعیت مبلغان را به یک عمل خلاف تبدیل کنند.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...