میل مبهم جنایت | الف


یکی از جذابیت‌های آثار آگاتا کریستی، جنایی‌نویس شهیر انگلیسی معاصر، حضور شخصیت‌های سریالی بوده‌ است. علاوه بر چهره‌های معروفی همچون خانم مارپل و هرکول پوآرو، این نویسنده شخصیت‌های بسیاری را در رمان‌هایش تکرار کرده است؛ آدم‌هایی که به لحاظ خلق‌و‌خو و سبک زندگی‌شان متمایزند. در رمان «راز هفت ساعت» [The seven dials mystery] نیز آگاتا کریستی همین قاعده را رعایت کرده است.

راز هفت ساعت» [The seven dials mystery] نیز آگاتا کریستی

کتابی که همچون بسیاری از نوشته‌های او تعدّد شخصیت و ماجرا دارد. دوربین کریستی میان گروه‌های مختلف آدم‌ها می‌چرخد و به جمع‌آوری شواهد و سرنخ‌ها می‌پردازد. این از ویژگی‌های سبک اوست که صحنه‌های بسیار و روابطی پویا برای قصه‌هایش طراحی می‌کند و در عین‌حال توازن را میان آن‌ها برقرار می‌سازد. در «راز هفت ساعت» کریستی همین روال را دنبال کرده است.

بسیاری از شخصیت‌های این رمان از کتاب قبلی کریستی با عنوان «اسرار عمارت چیمنیز» آمده‌اند. بانو آیلین، باندل برنت، لرد کاترهام، بیل اورزلی، جورج لوماکس، تردول و سربازرسی که در هفت رمان دیگر این نویسنده تکرار شده‌اند. آقای اسوالد و بانو کوت در عمارت چیمنیز پذیرای مهمانانی هستند که یکی از آن‌ها به نام وید، عادت خواب‌آلودگی و دیر رسیدن به محافل را دارد. وید همیشه دستمایه‌ی شوخی دوستان‌اش به‌خاطر چنین عادتی می‌شود. مهمانان تصمیم می‌گیرند هشت ساعت را در جاهای مختلف خانه برای بیدار کردن وید کوک کنند اما غیبت طولانی وید با وجود این ساعت‌ها موجب اوج گرفتن شایعات و شوخی‌ها درباره‌ی او می‌شود. شوخی‌های مهمانان البته پایانی تلخ در پی دارد. وید در رختخواب‌اش مرده پیدا می‌شود در حالی که بالای سرش شربت خواب‌آور کلرال یافته‌اند. از میان هشت ساعتی که برای وید کوک شده‌اند، یکی ناپدید شده که بعداً پشت پرچین محوطه‌ی خانه آن را می‌یابند.

اما مرگ وید نقطه‌ی آغاز سلسله ماجراهای جنایی است که تمامی حلقه‌ی رفقای مهمان در عمارت چیمنیز را درگیر خود می‌کند. در گام بعدی، بانو آیلین باندل برنت در راه لندن برای دیدار با اورزلی، به مردی در جاده برمی‌خورد که پس از آوردن نام جیمی دسیجر و عبارت «هفت ساعت را بگو» جان می‌دهد. با مراجعه به پزشک مشخص می‌شود آن مرد که رونی دوروکس نام دارد، گلوله خورده است. با توجه به کلام آخر مرد، رابطه‌ای میان مرگ وید و او برقرار می‌شود که سربازرس معروف اسکاتلندیارد را وارد پرونده‌ی این جنایت می‌کند.

آگاتا کریستی در این رمان می‌کوشد از عدد هفت به عنوان رمزی که باید گشوده شود بهره بگیرد؛ هفت ساعت، هفت شخصی که با ناپدید شدن، قتل و تهدیدِ حلقه‌ی مهمانان عمارت چمینیز در ارتباطند. با پیگیری‌های سربازرس باتل و مدارکی که او از هر یک از این رفقا جمع می‌کند، به نظر می‌رسد هر کدام می‌توانند انگیزه‌هایی برای جنایت داشته باشند. اما مسأله‌ای که ممکن است اغلب‌شان در آن ناشی و ناآگاه باشند، بازی با عدد هفت است. این بازی با باشگاه شبانه‌ای که بعضی از این رفقا به آن رفت و آمد داشته‌اند و اعدادی که آن‌جا اهمیت ویژه‌ای برای برد و باخت داشته‌اند در ارتباط است. باشگاهی که به «هفت ساعت» معروف است. در این میان فرمولی سری مطرح می‌شود که ربوده شده و می‌تواند به کشف بخشی از معما کمک کند. همانند بسیاری از آثار آگاتا کریستی دایره‌ای گسترده از مظنونین وجود دارند که هر یک تکه‌ای از پازل جنایت را تکمیل می‌کنند.

یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی این رمان، کنجکاوی و تیزهوشی اغلب شخصیت‌های آن است. گرچه فرد مشخصی به نام سربازرس باتل برای پیگیری پرونده وجود دارد که خود از درایت و هوشمندی بالایی برای حل مسأله برخوردار است، اما دیگر شخصیت‌های این کتاب نیز فعالانه در این فرآیند وارد می‌شوند. نمونه‌ی بارز آن آیلین باندل است که همانند یک کارآگاه با شامه‌ی تیز و نکته‌سنجی بی‌نظیرش در بسیاری از صحنه‌های کشف ماجرا، ابتکار عمل را در دست می‌گیرد و دوش به دوش با سربازرس و باقی افراد دخیل در مسأله پیش می‌رود. نویسنده شخصیت‌های چندبعدی و پیچیده آفریده که هیجان گشودن گره‌های داستان را برای مخاطب مضاعف می‌سازند. آن‌ها در کنار هوشمندی، هنرپیشگانی ماهر برای پنهان کردن اسرار و ایجاد تعلیق در قصه‌اند.

آگاتا کریستی برخلاف بسیاری از جنایی‌نویسان، همواره نگاهی جمعی به موضوع کشف جنایت دارد و در غالب رمان‌هایش می‌توان این ویژگی را به شکل روشنی پی گرفت. در این رمان نیز مسأله در سایه‌ی تعامل جمعی قابل حل به نظر می‌آید. عمارت چیمنیز و باشگاه هفت ساعت، هر دو مکان‌هایی هستند که این شخصیت‌ها را گرد هم می‌آورد. مهمانی محلی است که همه‌ی آدم‌های داستان را یک‌جا جمع می‌کند و از هوش و قدرت استدلال‌شان برای کشف معماها بهره می‌گیرد. افراد در جمع، توانمندی‌های بالقوه‌شان را به نمایش می‌گذارند و جنبه‌هایی از شخصیت‌شان رو می‌کنند که ممکن است سال‌ها پنهان مانده باشد. این وجه از کار کریستی به تقویت مهارت حل مسأله در جمع کمک می‌کند. او برای قدرت جمع چه در دست زدن به جنایت و چه در حل معما، جایگاه ویژه‌ای قائل است و اهمیت‌ دادن‌ او به پویایی روابط انسانی، رمان‌هایش را در این زمینه از سایر آثار کلاسیک این ژانر متفاوت می‌سازد. رمان «راز هفت ساعت» نمونه‌ای کامل از این نوع نگاه کریستی به مسأله‌ی کشف جنایت است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...