رمان «حرامیان» آخرین کتاب ویلیام فاکنر نویسنده مشهور آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1949 در ایران منتشر شد.

به گزارش مهر، داستان «حرامیان» در دهه نخست قرن بیستم میلادی اتفاق می‌افتد؛ پسری نوجوان به نام لوسیوس همراه با دوستی خانوادگی به نام بون هاگنبک به ممفیس سفر می‌کند. بون راهی برای این سفر ندارد مگر دزدیدن اتومبیل پدربزرگ لوسیوس که از قضا نخستین اتومبیل در سراسر ولایت یوکناپاتافا است!

آنها در سفر درمی‌یابند که نِد مک کارلین که با بون در اصطبل پدربزرگ لوسیوس کار می‌کند نیز، خود را در اتومبیل پنهان کرده و البته این تنها آغاز ماجراست.

«حرامیان»
ویلیام فاکنر که آخرین کتاب این نویسنده آمریکایی است، در سال 1962 منتشر شد و یک سال بعد توانست جایزه معروف پولیتزر را برای دومین بار برای نویسنده‌اش به ارمغان آورد.

فاکنر خود پیش از انتشار «حرامیان» گفته بود که مشغول نوشتن کتابی زرین درباره ولایت یوکناپاتافا است تا با آن حرفه نویسندگی خود را به پایان برساند. به نظر می‌آید «حرامیان» همان کتاب زرین فاکنر باشد.

تورج یاراحمدی این کتاب را به فارسی برگردانده و انتشارات نیلوفر آن را در 538 صفحه با شمارگان 2200 نسخه و با بهای 8000 تومان روانه بازار است.

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...