علیه آمریکا | آرمان ملی


رمان‌های سیاسی مشکلات یا خطرات پنهان زیادی دارند، به‌خصوص برای رمان‌نویسی که گرایش‌ سیاسی استواری دارد. نویسندگان می‌توانند هنرمندانه دنیایشان را باب‌میل خود بسازند، ولی اگر پیچیدگی‌های حقیقت برای داستان‌هایشان دردسر ایجاد کند لزومی ندارد تا به آنها بپردازند. برای مثال آین رَند، نویسنده و فیلسوف روسی آمریکایی فلسفه‌اش را در رمان «اطلس شِراگد» وارد می‌کند، چون این کتاب سرزمینی خیالی است که خود آن را خلق کرده است. رویکرد بهتری را می‌توان در «برادران کارامازوف» یافت که درآن داستایفسکی مخالفان ایدوئولوژی‌اش را در پر‌رنگ‌ترین شخصیت‌های داستانش خلق می‌کند. نویسندگان بزرگ بر خود لازم می‌دانند به مواجهه با چالش‌هایی بروند که جهان در برابر آنچه آنها معتقدند به پا کرده است. تام اِسلی، شاعر و نمایشنامه‌نویس آمریکایی این موضوع را به‌عنوان «تفاوت در بررسی احساسات سیاسی به‌جای عقاید سیاسی» توضیح می‌دهد. درواقع احساسات سیاسی به تجربه زیستن از چگونگی تاثیر سیاست بر زندگی مردم وابسته است، حال آنکه عقیده سیاسی اصولا از طریق تعلیم فراگرفته می‌شود، سلامت روان را به خطر نمی‌اندازد و وقتی لحظه‌ خشم یا گفت‌وگوی مغرضانه می‌گذرد به‌راحتی کنار ‌گذاشته می‌شود.

پدرانتان، کجا هستند؟ و پیامبران، آیا آ‌نها زندگی ابدی دارند؟» [Your fathers, where are they? and the prophets, do they live forever?] زبانه‌های خشم

متاسفانه اندکی «مسائل جنجال‌برانگیز» در رمان به شدت سیاسی دیو اگرز در دام افتاده‌اند، «پدرانتان، کجا هستند؟ و پیامبران، آیا آ‌نها زندگی ابدی دارند؟» [Your fathers, where are they? and the prophets, do they live forever?] (ترجمه فارسی با عنوان «زبانه‌های خشم») این عبارت از زکریا یکی از پیامبران عهد عتیق به ما رسیده و اگرز می‌کوشد که وظیفه‌ پیامبر را در تشخیص بیماری‌های جامعه، بر عهده بگیرد.

کل داستان به گفت‌وگو بین تامِس، جوانی آشفته و افرادی که آنها را ربوده و در پایگاه نظامی متروکه‌ای به میله‌هایی زنجیر کرده است، می‌گذرد و چیز زیادی در خط سیر داستان به چشم نمی‌خورد. در هر فصل داستان همواره یک شخصیت به میله‌ای زنجیر شده و اتفاق چندانی به‌جز این نمی‌افتد. به‌هرحال این کتاب گستره وسیعی از موضوعات را پوشش می‌دهد- هر چیزی، از مسائل مالی دولت گرفته تا خشونت پلیس و همچنین جنگ‌های اخیر در عراق و افغانستان. به نظر تامِس چیزی بدجور غلط از آب درآمده است و قصد دارد دلیل آن را دریابد و به این منظور اُسرایش را وادار می‌کند تا درباره‌ سیاست آمریکا، زندگی شخصی خودش و درباره‌ اینکه این دو چگونه باهم ارتباط دارند، گفت‌وگو کنند. از نظر تئوری براساس این فرضیه می‌توان کتاب جالبی نوشت. تامِس نه با یک شخصیت سیاسی بلکه با «کِو»، فضانوردی که امید‌هایش با کاهش برنامه‌های فضایی کمرنگ شده است شروع می‌کند، وقتی که تامس شکایت می‌کند: «فقط پنج تریلیون دلار صرف جنگ‌های بی‌فایده کردیم. با این پول می‌توانستیم به ماه برویم. یا مریخ. یا صرف شاتل شود یا چیزی که در مسیر کوفتی دیگری الهام بخش‌مان باشد.» تضاد بین جامعه‌ای که قهرمانانی همانند فضانوردان، یکپارچه‌اش کرده‌اند و جامعه‌ای که در پی جنگ‌هایی با برنامه‌ریزی افتضاح از هم گسیخته، قطعا ارزش بررسی و کاوش دارد، و می‌دانیم که از هم‌گسیختگی جامعه بر زندگی تک‌تک افراد اثرگذار است. به همین ترتیب تامِس، همانند همخونی معتقد در برابر مفتش اعظمِ داستایفسکی است، کسی که اعتقاد دارد آزادی یک مسئولیت است و اکثر مردم ترجیح می‌دهند صاحب قدرتی به آنها بگوید چه کنند. تامس که ناامید از آمریکا و ناتوانی سازوکار‌ها برای پرداختن به آزادی است آرزو می‌کند کاش کسی باشد که از نیرو و توان خود استفاده کند و به زندگی او آن جهتی را بدهد که خود از عهده‌اش برنمی‌آید. و در جایی که مفتش معتقد است کلیسا می‌تواند این وظیفه را عملی کند، تامس به بهترین گزینه بعدی یعنی دولت فدرال روی می‌آورد. از عضو سابق کنگره می‌پرسد: «چرا جایگاهی به ما نمی‌دهید؟ باید برای همه‌ ‌ما جایی تعیین کنید و وظیفه‌ای به ما بدهید.»

ولی اگرز درنهایت بیشتر از آنکه به اکتشاف ایده‌ها مایل باشد به ارائه ایده‌ها تمایل دارد. به استثنای تبادل تنش‌آمیز بین تامس و یک معلم سابق که معتقد است مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته است، اغلب گفت‌وگو‌ها به گونه‌ای باور نکردنی یک‌طرفه است. عمل متقابل افسر پلیس در اعتراض به پلیس چیزی بیش از ادای واژ‌ه‌ «نَه» در پنج جای متفاوت داستان نیست. حتی اگر شما با استدلال اگرز موافق باشید،این موضوع به سرعت خسته‌کننده می‌شود.

بنابراین داستان با نظرات مطرح‌شده درباره‌ گروهی شبه‌نظامی در نیروی پلیس آمریکا که سلاح‌ها و تاکتیک‌های ویژه دارند، مذهب و انواع دیگری از گفت‌وگو‌ها برای تامس و مخاطبانش پیش می‌رود. این کتاب فقط در حدی سیاسی است که اخبار شبکه‌های تلوزیون سیاسی هستند یعنی نسبت به نکات جزیی سیاست بی‌اعتناست چون سمت‌وسوی آن مشخص است. بدین‌گونه این کتاب سند مناسبی از سطح کنونی گفتمان سیاسی ما است. اگر این روزها در این موارد اطمینان و یقین بخواهیم صاحب‌نظران زیادی هستند که مایل‌اند آن را به ما بقبولانند. به‌هرحال به ادبیات روی می‌آوریم؛ زیرا وقتی درست انجام شود چیزی بسیار صادقانه‌تر ارائه می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...