یک فمنیسم مارکسیستی | الف


آتیلی بادر، زنی معمولی و از طبقه‌ی کارگر، سال 1887، زمانی که چهل سال داشت، زمانی که مطیع و منقاد و ناامید بود و زیر بار کاستی‌های ناگوار زندگی طاقت‌فرسا و اخلاق بورژوایی خانواده به‌سختی می‌زیست، کتابی به دستش رسید که تجربه‌ی مطالعه‌ی آن را این‌گونه توصیف می‌کند: «من سوسیال‌دموکرات نبودم، اما دوستانی داشتم که به حزب پیوسته بودند. از طریق آن‌ها این کتاب ارزشمند را دریافت کردم. سراسر شب آن را خواندم. کتاب سرنوشت من و هزاران خواهرم بود. چه در خانواده و چه در زندگی عمومی، هرگز نشینده بودم از آن‌همه رنجی که زن ناگزیر به تحمل آن بود سخنی گفته شود؛ کسی که زندگی‌اش نادیده گرفته شده بود. کتاب بِبِل شجاعانه از پنهان‌کاری دیرینه دست کشید. من کتاب را نه یک‌بار بلکه ده‌بار خواندم. چون همه‌چیز خیلی جدید بود، تلاش زیادی لازم بود تا دیدگاه‌های بِبِل را متوجه شوم. مجبور شدم از بسیاری چیزهایی که قبلاً درست تلقی می‌کردم دست بکشم.»

خلاصه کتاب مارکسیسم و ستم بر زنان» [Marxism and the oppression of women : toward a unitary theory] وگل لیز فوگل [Lise Vogel]

بسیاری از دیگر خوانندگان نیز کتاب آگوست بِبِل (1840-1913)، رهبر حزب سوسیال‌دموکرات آلمان، را تقریر مرارت‌های تجربه‌شده‌ی خود و الهام‌بخش امید و شادی برای زندگی و مبارزه توصیف کردند. کتابْ «زن در گذشته، حال و آینده» نام داشت. اما عنوان اصلی «زن و سوسیالیسم» بود. این کتاب در خلال سال‌های 1879 تا 1910 پنجاه‌بار تجدید چاپ شد. علت اقبال به آن کتاب این بود که تبیینی جالب و البته سوسیالیستی از ستمی ساختاری ارائه می‌کرد که بر زنان اعمال می‌شد. صدوپنجاه سال بعد از آن اثر، کتاب «مارکسیسم و ستم بر زنان» [Marxism and the oppression of women : toward a unitary theory] هم دارد چنان جایگاهی پیدا می‌کند؛ با این تفاوت که برخلاف آن یکی، این یکی نسبتاً دشوار و پیچیده است.

عنوان فرعی مهم کتاب، که در ترجمه نیامده، این است: «به سوی نظریه‌ای واحد». می‌گویم مهم است، زیرا همین عنوان فرعی روح کلی کتاب را بازتاب می‌دهد. این اثر نظریه‌ای واحد ارائه می‌کند که دو نظریه‌ی مختلف را به وحدت می‌رساند: مارکسیسم و فمنیسم. اما چگونه این وحدت محقق می‌شود؟ و اصلاً چرا جمع کردن این دو آن‌قدر اهمیت دارد که باعث شده این کتاب به جایگاه یک اثر مرجع ارتقا یابد و شهرت جهانی پیدا کند؟

مسئله‌ی مارکس سرمایه‌داری بود، ستم سرمایه‌داری. او راه‌حل را در رفتن به سراغ طبقه‌ی کارگر می‌دید. کلیات بحث او در این‌باره آشناست و نیازی نیست آن‌ها را تکرار کنیم. آن‌چه که باید مورد توجه قرار گیرد این است که ظاهراً در هیچ‌کدام از این مباحث اثری از زن و مسائل زنان به چشم نمی‌خورد. این خلأ در چشم فمنیست‌های سوسیالیست بزرگ می‌نمود. خب در این وضعیت چه باید کرد؟ آن فمنیست‌ها با دریغ و درد از مارکسیسم دست شستند و به این نتیجه رسیدند که باید خود آستین بالا بزنند و راه‌حلی جداگانه برای مسئله‌ی زنان پیدا کنند. به این ترتیب، دو نظریه در کنار هم قرار گرفتند که هر کدام منشئی خاص برای ستمی خاص را تبیین می‌کرد: سرمایه‌داری و مردسالاری. سرمایه‌داری ستم بر کارگران را تبیین می‌کرد و مردسالاری ستم بر زنان. مشکل این بود که فمنیست‌های سوسیالیست به هر دو دیدگاه نیاز داشتند و در عین حال این دو به‌راحتی با هم چفت‌وبست نمی‌شدند. این تعارض و کشمکش میان دو نظریه جریان داشت تا این‌که خانم لیز فوگل [Lise Vogel] موفق شد در دهه‌ی هشتاد قرن بیستم با نظریه‌ای واحد بر این دوگانگی چیره شود.

فوگل نشان داد که می‌توان از دل مارکسیسم نظریه‌ای برای تبیین و حل مسئله‌ی ستم بر زنان بیرون کشید. البته ناگفته نماند که پیش از فوگل تلاش‌هایی در این زمینه صورت گرفته بود. اما فمنیست‌ها برای یافتن مطلوب به سراغ نوشته‌های فرعی مارکسیسم می‌رفتند. آثاری همچون «ایدئولوژی آلمانی» مارکس و «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» انگلس. مزیت اصلی و چشمگیر فوگل همین است که برای آن منظور «سرمایه‌ی» مارکس را محور پژوهش خود قرار داده است، یعنی کتاب اصلی و پخته و نهایی مارکس. از این‌رو، مارکسیستی دانستن نظریه‌ی فمنیستی فوگل جای چون و چرا نخواهد داشت و به همین دلیل، می‌توان آن را با قاطعیت فمنیسم مارکسیستی نامید.
همین امروز با ایمیگو برای مهاجرت به کانادا مشورت کنید!
تبلیغ
همین امروز با ایمیگو برای مهاجرت به کانادا مشورت کنید!
مشاوره رایگان
yn-ad

کتاب از یک درآمد، یازده فصل، یک پیوست از نویسنده و مؤخره‌ای بر کتاب به قلم سوزان فرگوسن و دیوید مک‌نالی تشکیل شده است. یازده فصل کتاب در چهار بخش جای داده شده‌اند. «بخش یک: فمنیسم سوسیالیستی» زمینه‌ی سوسیالیستی و پیشینه‌ی مسئله‌ی زنان را مهیا می‌کند. «بخش دو: مارکس و انگلس» به آثار و اندیشه‌های مارکس و انگلس می‌پردازد و در آن‌ها مسئله‌ی زنان را می‌کاود. «بخش سه: جنبش سوسیالیستی» ماجراها و میراث مارکس و انگلس را در زمینه‌ی مسئله‌ی زنان بررسی می‌کند. «بخش چهار: از مسئله‌ی زن تا رهایی زنان» مهم‌ترین قسمت کتاب است، زیرا فوگل در همین بخش دیدگاه نهایی خود و آن نظریه‌ی واحد را عرضه می‌کند که فمنیسم و مارکسیسم را به سنتز می‌رساند. اما نقطه‌ی کلیدی این نظریه‌ی واحد چیست؟

تمامی آن‌چه مارکس درباره‌ی استثمار طبقه‌ی کارگر توسط طبقه‌ی کارفرما می‌گوید مبتنی است بر این‌که طبقه‌ی کارگر باقی بماند؛ یعنی تمام نشود! بقای طبقه‌ی کارگر در گرو این است که نیروی کار مرتباً بازتولید و جایگزین شود؛ چراکه نیروی کار معلول، ناتوان، شکسته و پیر می‌شود و در نهایت می‌میرد. کارگرانی جوان باید جای این کارگرانی را بگیرند که از رده خارج شده‌اند. این‌ها چگونه ساخته می‌شوند و از کجا می‌آیند؟ طبیعی است که باید به دنیا بیایند، و روشن است که مثل بته از زیر خاک بیرون نمی‌آیند، بلکه زنانی آن‌ها را می‌زایند. پس زنان طبقه‌ی نامرئی و مغفول این سلسله هستند. علی‌رغم این‌که زنان در خانه‌اند و نه در کارخانه، خانه‌دارند و نه کارگر، اما همان‌ها هستند که طبقه‌ی کارگر را تجدید می‌کنند. پس اینجاست که ستم بر طبقه‌ی کارگر با ستم بر زنان به هم می‌رسند.

خانم فوگل روایت این ماجرا را مشروح و مفصل می‌شکافد و توضیح می‌دهد. فوگل برای ساختن یک دیدگاه جامع این ماجرای دلکش را به عرصه‌ی خانه و خانه‌داری می‌کشاند و حتی کار را به آشپرخانه هم می‌کشاند. تصویر روی جلد کتاب که وسائل آشپزی و ظروف آشپزخانه را نشان می‌دهد به همین مطلب اشاره می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...