فردوسی ۸۲ سال عمر کرده است و شهاب الدین سهروردی حدود ۲۳۸ سال بعد از وفات او متولد شده و مسلما شرایط زندگانی آنها به لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عملا تفاوت‌های زیادی داشته است[۱]؛ با این حال سهروردی با علاقه و سلیقه خاص خود، چند تن از قهرمان‌های معروف شاهنامه را نام برده و ابعاد روحی و ماورایی آنها را به لحاظ اشراقی تفسیر و تأویل کرده است. همچنین میان سهروردی و فردوسی سنخیت‌هایی دیده می‌شود، هیچ‌کس نمی‌تواند توجه ویژه آن دو را نسبت به ایران باستان انکار کند. واقعا بیهوده نیست که گفته اند حماسه های پهلوانی ایران عملا به نحوی به حماسه های عرفانی و اشراقی منجر می شوند.

تحلیل‌ها و تأویل‌ها که شهاب الدین سهروردی به نحو ابتکاری از تولد زال و کشته شدن اسفندیار به دست رستم، در حکایت تمثیلی عقل سرخ به دست داده است، خواننده علاقه مند به ادبیات حماسه فارسی را به این تأمل وامی دارد که آیا کلا روش این متفکر در مورد موضوع ها و سرگذشت‌های دیگر اسطوره ای و حماسی فردوسی قابل تعمیم است یا نه؟!

در هر صورت رابطه تنگاتنگ این نوع نوشته‌های سهروردی را با ادبیات عرفانی ایران نمی‌توان انکار کرد، ولی آنچه در ضمن کار او بدیع و ممتاز می‌نماید این است که او میان عرفان و حماسه پهلوانی نوعی رابطه نزدیک برقرار می‌کند. هانری کربن در آثار خود نشان داده است که از طریق نظرگاه شهاب الدین سهروردی، حماسه های پهلوانی ایران به سوی حماسه های روحی و عرفانی سوق می‌یابند و سلحشوران و جوانمردان، اعم از اسطوره ای یا حتی واقعی، خواه ناخواه به صورت سالکان و راهیان حقایق عرفانی درمی‌آیند. با اینکه این نوع تحلیل‌ها به لحاظ کمی در آثار او اندک است، ولی به هر ترتیب او با عمق و درایت استثنائی به نحوی راه و روش این کار را به خوبی نشان داده است و شاید براساس روح حاکم بر این نوع آثار او، بتوان به حق در جهت ادامه کار او همت گماشت. یکی از چهره هایی که از این لحاظ مطرح می شود. کیخسرو، سومین پادشاه از سلسله کیانیان، پسر سیاوش[۲] و فرنگیس دختر افراسیاب است.

افزون بر کیخسرو، یکی از قهرمانان غیراسطوره ای، به نحوی که در شاهنامه به توصیف او پرداخته شده ـ با اینکه نگارنده علاقه خاصی به او ندارد ـ اسکندر مقدونی است. سفر او به ظلمات و آب زندگی از موضوع های شاخص عرفان اشراقی است. این موضوع بعدها توسط نظامی گنجوی پرورانده شده و او در شرفنامه و اسکندرنامه، افزون بر ماجرای زندگی اسکندر و جنگهای او، درباره تعداد کثیری از حکما و فلاسفه یونان، مطالب زیادی آورده است؛ با اینکه همه این مطالب جنبه تخصصی ندارد. از آنجا که بعضی از آن اسامی بعدا وارد ادبیات فارسی شده و حتی سوء تفاهم‌هایی هم به وجود آورده، قابل تأمل و درخور بررسی است. نظامی بنا به گفته خود از سنتهای فرهنگی یونانی، سریانی و دَری استفاده کرده است و این موضوع نیز به لحاظ منبع‌شناسی و تعیین ریشه‌های بعضی از افکار رایج در ایران حائز اهمیت خاص است.

بدون شک شهاب الدین سهروردی به نحو کافی از داستان شاهنامه مطلع بوده و بدون اینکه واقعا ماجرای خاص زندگی نامه کیخسرو را به سبک اشراقی تحلیل کرده باشد، احتمالا متوجه بوده که این شخصیت و داستان زندگی او حاوی نکات مهمی است که باید به لحاظ فلسفی درباره آنها تأمل کرد؛ او متن کوتاهی نیز درباره کیخسرو در یکی از حکایات تمثیلی خود، یعنی «لغت موران» آورده است که ما عینا قسمت اصلی آن را در اینجا می آوریم: «جام گیتی نمای کیخسرو را بود. هر چه خواستی در آنجا مطالعت کردی و بر کائنات مطلع می گشتی و بر مغیبات[۳] واقف می شد. گویند آن را غلافی بود از آدیم[۴] بر شکل مخروط ساخته،۱۰ بند گشاده بر آنجا نهاده بود. وقتی که خواستی که از مغییات چیزی بیند، آن غلاف را در خرطه[۵] انداختی. چون همه بندها گشوده بودی به در نیامدی، چون همه ببستی در کارگاه خرّاط برآمدی، پس وقتی که آفتاب در استوا بودی، او آن جام را در برابر می داشت. چون ضوء نیّر اکبر بر آن آمد، همه نقوش و سطور عالم در آنجا ظاهر می شد.»[۶]

شاید بعضی از نکاتی که در این متن وجود دارد، از جمله اینکه معمولا جام جم به صراحت به جمشید نسبت داده نشده است. در منابع مختلف فارسی از این جام به انحای مختلف نام برده شده است؛ جام جهان آرا، جام جهان نما، جام جهان بین و جام گیتی نمای کیخسرو.

در این متن فارسی سهروردی، چهره خاصی که از کیخسرو ترسیم شده خواه ناخواه او را نیز در فهرست افرادی قرار می دهد که سهروردی به لحاظ نظرگاه اشراقی خود به آنها علاقه مند بوده است. او می توانسته است مطالبی که درباره زال و اسفندیار گفته است درباره کیخسرو نیز صادق بداند. به همین دلیل به نظر می رسد در پاسخ به این سؤال که آیا از سرگذشت حماسی کیخسرو به نحوی که فردوسی آن را سروده است، می توان یک تحلیل اشراقی به سبک شهاب الدین سهروردی کرد؟ می‌توان جواب مثبتی داد.

احتمال دارد که شروع زندگی کیخسرو را با اندگی سهل انگاری بتوان مشابه جریان تولد زال دانست و آخر کار او را مشابه مرگ اسفندیار شمرد، البته وجوه تفارق زیادی میان این سرگذشت‌ها دیده می شود و فردوسی زندگی‌نامه کیخسرو را با واقع‌بینی نوشته است، با اینکه حتی در سروده های این شاعر بزرگ، ابعاد مابعدالطبیعی سرنوشت کیخسرو را نمی توان انکار کرد.

.....

[۱] فردوسی ظاهرا به سال ۳۲۹ ه.ق متولد شده و به سال ۴۱۱ فوت کرده است.
[۲] نگارنده شخصا بسیار متأسف است که سهروردی درباره سیاوش مطلبی نگفته است. شنیدن شرح جریان عبور سیاوش از آتش در جهت اثبات برائت خود، از زبان سهروردی بسیار جالب توجه و شنیدنی می شد. با این حال در زندگینامه ای که از سهروردی در کتاب «سهروردی و افکار او؛ تأملی در منابع فلسفه اشراق» آورده ایم، به نحو تخیلی این فرض ممکن دانسته شده است که او در لحظات آخر عمر، به سرنوشت افرادی چون سیاوش فکر و شاید حتی به نحوی سرنوشت خود را با او مقایسه کرده است. نگارنده تصور نمی کند شخصی مثل سهروردی حتی در لحظات آخر عمر هیچ گاه دچار یأس و ناامیدی شده باشد، احتمالا امید برای او ضرورت تام درونی بوده است. بدون شک سهروردی نیز ـ به سبک خود ـ از عهده امتحان آخر یعنی عبور از آتش ـ مثل سیاوش ـ موفق و پیروز برآمده است.
[۳] مغیب(جمع مغیبات) = پنهان شده، ناپدید
[۴] چرم، پوست دباغی شده خوشبو، به روی چیزی هم می گویند، مثل آدیم زمین
[۵] (خریطه ـ عربی) کیسه چرمی، کیف، نقشه جغرافیا
[۶] ر.ک: به سهروردی، مجموعه آثار فارسی شیخ اشراق، تصحیح و تحشیه از دکتر
سیدحسین نصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ج ۴، ‌۱۳۸۸(صفحات ۲۹۸ و ۲۹۹)

مهر

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...