نغمه‌ای برخاسته از مزامیر | اعتماد


«ایوب» [Hiob: Roman eines einfachen Mannes] یکی از شاخص‌ترین نمونه‌های رمان‌های یهودی اروپایی پیش از جنگ جهانی دوم است. روت در این اثر توانسته است تلفیقی از اسطوره، تاریخ و تجربه مهاجرت را هنرمندانه روایت کند. روایت ساده اما عمیقی از انسانی که زیر بار رنج خم می‌شود اما به شکلی معجزه‌آسا شبیه ققنوسی از دل خاکستر مصیبت‌هایش دوباره برمی‌خیزد. این کتاب هم سرگذشت یهودیان آواره است، هم حکایتی جاودانه از ایمان در جهانی بی‌رحم.

خلاصه رمان ایوب» [Hiob: Roman eines einfachen Mannes]

یوزف روت در رمان «ایوب» قصه‌ای بازآفرینی‌شده از سرگذشت کتاب مقدس را به دنیای مدرن می‌آورد. قهرمان او، مندل زینگر، یک معلم ساده یهودی است که با همسر و فرزندانش در روستایی کوچک در امپراتوری روسیه تزاری زندگی می‌کند. سرنوشت اما او را همچون ایوب تورات در گرداب رنج‌های پی‌درپی می‌افکند: مهاجرت به امریکا، مرگ و بیماری فرزندان، فقر، غربت و فروپاشی امیدها.

روت با هوشمندی بازخوانی مدرن از اسطوره‌ای کهن ارایه می‌دهد و با دراماتورژی درست داستان ایوب کتاب مقدس را به بستر تاریخی-اجتماعی اوایل قرن بیستم می‌آورد؛ جایی که یهودیان اروپای شرقی با تبعیض، فقر و مهاجرت دست به گریبانند. این جابه‌جایی، اسطوره قدیمی را از قالب انتزاعی بیرون می‌آورد و آن را به تجربه‌ای انسانی و ملموس بدل می‌سازد. در عین حال نثر روت زبانی بی‌تکلف دارد که سرشار از تصویرهایی غمبار است. همین سبک روایت باعث می‌شود خواننده با قهرمان رمان احساس نزدیکی عمیق کند؛ گویی نه صدای یک قهرمان اسطوره‌ای بلکه صدای یک انسان عادی را می‌شنود که فراتر از داستان ایمان و رنج، تصویری از سرنوشت مهاجران یهودی به امریکا را روایت می‌کند. روت نشان می‌دهد که امید به «سرزمین نو» همواره با فروپاشی هویت، غربت و تنهایی همراه است. به نوعی، این کتاب هم نقدی بر مهاجرت آرمانی و هم سندی از تاریخ یهودیان آواره است.

مند‌ل زینگر روت قهرمانی تراژیک است نه از جنس قدیسی بی‌نقص، بلکه انسانی پر از ضعف، ناامیدی و همین ویژگی او را باورپذیر می‌کند. اما از نقاط بحث‌برانگیز داستان شاید پایان خوش و غیرمنتظره آن است که برخلاف مسیر سراسر تراژیک رمان در پایان گویی از روح عهد عتیق پیروی می‌کند و نوعی گشایش و تسکین را به زندگی مند‌ل باز می‌گرداند.

به نظر این پایان بیش از حد «صلح‌جویانه» است و با یک پالایش سطحی مخاطب را با ابهام چند لایه در پاسخ به مساله رنج رها می‌کند. در روایت تورات رنج ایوب، آزمایشی الهی است. شیطان شرط می‌بندد که اگر ایوب همه ‌چیزش را از دست بدهد، ایمانش را رها می‌کند و ایوب بی‌هیچ دلیل خاصی بازیچه زمین شطرنجی می‌شود که در آن نقش سرباز پیاده نظام را ایفا می‌کند و هیچ قدرت انتخابی نداشته است و رنج او جنبه‌ای متافیزیکی دارد و در نهایت به مساله‌ای فلسفی و الهیاتی می‌انجامد. روایت روت هم توضیح چندان روشنی برای رنج‌های مند‌ل نمی‌دهد. رنج به شکلی گریزناپذیر و بی‌دلیل رخ می‌دهد و پایان خوش هم‌دردی از این بی‌عدالتی را درمان نمی‌کند و بیشتر شبیه به پاک کردن صورت مساله نمایان می‌شود.

هر چند در روایت روت رنج، برخاسته از شرایط اجتماعی و تاریخی است؛ تبعیض علیه یهودیان، فقر، مهاجرت و ناکامی‌های زندگی روزمره. اینجا رنج نه الهی، که جنبه‌ای انسانی و زمینی پیدا کرده است. روت رنج را از آسمان به زمین می‌کشد و از دنیای الهیات به دنیای انسان عادی پا می‌گذارد.

نکته قابل توجه دیگر اینکه ایوب در تورات قدیسی استوار است که در نهایت در برابر عظمت خدا تسلیم می‌شود. همانطور که در کتاب ایوب باب یکم وآیه 21 می‌گوید: خداوند داد و خداوند ستاند و نام خداوند متبارک باد. او به کمال تسلیم است اما مندل زینگر یک معلم یهودی ساده است که همانند هر انسانی گاهی شک می‌کند، ناامید می‌شود، حتی نسبت به خدا گلایه دارد و شاید برداشتن کیپا (عرقچینش) را بتوان یکی از نمادین‌ترین اعتراضات خاموش او به این سرنوشت دانست چرا که داشتن عرقچین برسر در بین یهود به منزله پروا و خداترس بودن است. او انسانی شکننده است نه قدیس و همین او را به خواننده مدرن نزدیکتر می‌کند. هر چند در پایان با نوعی جبران مادی برای رنج‌ها مواجه می‌شویم اما مساله رنج هنوز و همچنان پابرجاست چه در ایوب عهد عتیق چه در داستان مندل زینگر روت، سوال اصلی اینجاست که آیا فقدان یک واقعیت، با جایگزین‌شدن واقعیت دیگری جبران می‌شود؟ یا بیشتر شبیه نغمه شادی برگرفته از مزامیر است که مویه‌ای پنهانی را در آوای سوزناک نی فریاد می‌زند!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...