الگوبرداری عربی از استبداد ساسانی | شرق


محمد عابد جابری [Mohammed Abed al-Jabri] اندیشمند مراکشی، در کتاب «عقلانیت اخلاقی عربی و تأثیر سنت خسروانی» [Arab-Islamic philosophy] از الگوبرداری عربی از استبداد ساسانی حکایت می‌کند و معتقد است از میانه‌های سده اول هجری عرب برای استمرار حکومت خویش نیازمند ارزش‌هایی شد که جامعه و دولت را وحدت ببخشند و بر ضرورت اطاعت تأکید کنند. این ارزش‌ها به گفته جابری در میراث خسروانی یافت می‌شدند که حکام عرب آن زمان به‌وسیله کاتبانی پارسی‌تبار چون ابن‌مقفع آنها را به کار گرفتند و در فرهنگ خویش رواج دادند.

محمد عابد جابری [Mohammed Abed al-Jabri] عقلانیت اخلاقی عربی و تأثیر سنت خسروانی» [Arab-Islamic philosophy]

جابری در شرح چرایی این الگوبرداری از رابطه امویان و ساسانیان می‌نویسد: دولت اموی ‌در روند انتقال از خشونت بدوی به رفاه مدنی به مرحله‌ای از رشد و نمو رسید که همراه با آن احساس شد به چیزی نیازمند است که تعبیرگر میزانی از رفاه باشد. آنچه دولت اموی، وارث دولت ساسانی و سرزمین‌ و سکان آن، نیازمندش بود، کاتبان در میراث پارسی یافتند؛ میراثی که در واقع میراث خود آنان بود، زیرا بیشتر آنان پارسی‌تبار بودند و همان‌طور‌که ارزش‌های خسروانی و در رأس آنها اطاعت، به دولت خسرو - ‌کسری - خدمت کرد، می‌تواند از خلیفه اموی خسرو نویی بسازد. امویان واقعا وارث دولت ساسانی و تمدن و سرزمین و ساکنان آن بودند و هرچه از آن مرز و بوم است برای آنها به‌مثابه دیگری قلمداد نمی‌شد و این امر با نگاه آنان به تمدن بیزانسی متفاوت بود. رابطه آنها با بیزانسی‌ها رابطه جنگ بود، در‌حالی‌که رابطه با پارسیان به‌مثابه رابطه شخص با من دیگرش (یار، مادر، دوست و فرزند: تصویرش در آینه) شد.

با روم رابطه غالب و مغلوب وجود نداشت تا یکی از دیگری الگوبرداری کند؛ اما پارسیان مغلوبانی بودند که غالب از آنان الگوبرداری می‌کرد. دولت اموی به «اخلاق اطاعت» نیازمند بود و این موضوع در میراث پارسی آشکارتر می‌نمود و شاید بتوان گفت میراث رومی فاقد آن بود. ابن‌مقفع از نگاه جابری بزرگ‌ترین ناشر و مروج ارزش‌های خسروانی و «گفتمان اطاعت» در ساحت فرهنگ عربی است: آثار ابن‌مقفع از بزرگ‌ترین منابعی بود که مؤلفان آداب سلطانی و نوادر اخبار در نقل از ارزش‌های خسروانی و ایدئولوژی اطاعت، از آنها بهره بسیار برده‌اند و حتی از آنها ارزش‌هایی اخلاقی ساختند که نزدیک بود بر همه ارزش‌ها فائق آید. ابن‌مقفع نه‌تنها به سبب نوشته‌های بسیار (ترجمه، تلخیص و تألیف) بلکه به این سبب که توانست آثار خود را به‌گونه‌ای در قالب‌های عربی بریزد، دارای چنین جایگاهی شد و الگویی والا در بلاغت به‌ شمار آمد.

ازاین‌رو متون او نه‌تنها به‌خاطر مضمون بلکه به‌جهت سبک در میان مردم رواج داشت و به‌مثابه نمونه‌هایی برای انشانویسی به ‌کار می‌رفت و ارزش‌هایی با خود حمل می‌کرد که به آرامی و بدون آنکه خواننده احساس کند در فرهنگ و اندیشه عربی رخنه می‌کرد و با تکرار به حقایقی غیر قابل شمار از کتاب‌ها، چون «خدای‌نامه» (درباره تاریخ شاهان پارسی) و «آیین‌نامه» (کتاب عادات و قوانین) و کتاب «تاجنامه» (در سیره انوشیروان) و «الدره الیتیمه» در اخبار و کتابی درباره مزدک به ابن‌مقفع نسبت داده می‌شود. مشهورترین کتاب‌های منسوب به او کلیله و دمنه، ادب کبیر، ادب صغیر و رساله صحابه است.کتاب‌های مزبور به شکل وسیعی در فرهنگ عربی انتشار و رواج دارد، زیرا توانسته «ادب لسان» و «ادب نفس» را با هم جمع کند و از آنها مرجعی جاودانه بسازد که عربی‌آموزان و ادیبان و شیفتگان حکومت به آن مراجعه کنند. جابری تصریح می‌کند که ابن‌مقفع صرفا به ترجمه ارزش‌های خسروانی و رواج آنها در کتاب‌های بی‌شمار با سبک عربی که برخی آن‌ را الگویی در نگارش قلمداد کردند، بسنده نکرد، بلکه همچنین نقش کارشناس دولت نوین، مفتی در شئون اداری و حکومت را نیز ایفا کرد و حتی عامل برانگیختن و از نو زنده‌کردن دولت خسروانی با ارزش‌ها و نظام اداری و شیوه حکومتی آن شد: طبیعی بود که فتواهای او نه‌تنها راه‌هایی برای تطبیق ارزش‌های خسروانی گشود، بلکه به کالبد دولت خسروانی و نظام اداری و شیوه حکومتی آن جان تازه بخشید. این همان چیزی است که در «رساله صحابه» ابن‌مقفع می‌خوانیم. رساله صحابه در واقع فراخوانی آشکار برای سازماندهی دولت بر بنیاد ارزش‌های خسروانی است.

رواج و غلبه ارزش‌های خسروانی در جهان عرب علاوه بر امویان در زمان عباسیان هم به نوشته جابری ادامه داشته است: عباسیان پس از ترجمه متون حامل ارزش‌های خسروانی این ارزش‌ها را به کار گرفتند و آنها را با فضایی عربی بومی‌سازی کردند؛ بنابراین شرایطی عینی و ذهنی وجود داشته که ارزش‌های خسروانی را در پارس همراه با اردشیر و در دولت عربی همراه با ابوجعفر ابن‌منصور دیکته کرده است. این شرایط در اینجا و آنجا سبب دوری از فرد به‌مثابه ارزشی در ذات خود شد. فرد ارزشی ندارد و تنها ذره‌ای در یکی از برساخته‌های دولت و طبقات است و درست در این راستاست که اخلاق یکی از این سه شد: اخلاق سلطان، اخلاق خواص، اخلاق عوام. اخلاق سلطان بر تعالی و فردگرایی استوار ‌است و اخلاق خواص بر خدمت و هوشیاری و اخلاق عوام بر اطاعت و شکیبایی.

میراث پارسی «گفتمان اطاعت» در سیاست و اخلاق که از اواخر سال‌های عصر اموی تا اواسط عصر عباسی بر ساحت فکری عربی هیمنه داشت، بعدها از منظر جابری بر کل فرهنگ عرب تأثیر گذاشت: پندنامه اردشیر به فرزندان خلفای عباسی تدریس می‌شد و خسرو انوشیروان نمونه شاه عادل پنداشته می‌شد. اخلاق اطاعت و نرد‌بان ارزش‌هایی که آن را استوار می‌ساخت، از گذر این آثار و همانندهای آن بر فرهنگ عربی‌ چیره شدند تاجایی‌که این ارزش‌ها به پاره‌ای از ساختار کلی فکری نفوذیافته در وجود عربی‌ تبدیل شدند. هیچ‌کس بیرون از آن در حوزه اخلاق یا سیاست نمی‌نویسد و اخلاق و سیاست را جز براساس آنچه در فرهنگ عرب از ارزش‌های خسروانی بنیاد نهاده شده، تصور نمی‌کند. این تأثیرپذیری فرهنگی عرب از میراث پارسی به تعبیر جابری سبب شد هواداران میراث یونانی در فرهنگ عربی نیز به متونی با تبار پارسی پناه ببرند و آنها را به افلاطون و ارسطو نسبت دهند یا اینکه به متون جعلی از شخصیت‌های واقعی و خیالی با مرجعیت رومی- یونانی چنگ بزنند: این عامل نفوذ ارزش‌های خسروانی در تمدن عربی است، نفوذی که نه‌تنها در تراز فرهنگ بلکه در تراز ساختار دولت و کیان همه جامعه پیش رفته بود... درک تأثیر این عامل زمانی ممکن خواهد شد که بدانیم ارزش‌های خسروانی به تمامی با ارزش‌های سیاسی اخلاقی یونانی در تناقض است. در ارزش‌های خسروانی «خسرو» ارزش مرکزی و هدف «اطاعت از سلطان» است؛ اما در یونان فرد ارزش مرکزی و هدف «سعادت فرد» است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...