مریم آموسا | اعتماد


«زن‌ها از دوست داشته شدن خسته نمی‌شوند» نام آخرین کتاب پوریا گل محمدی، شاعر و جامعه‌شناس است که ازسوی نشر آوای کلار منتشر شده است. گل‌محمدی جز این، سه مجموعه شعر دیگر هم دارد به نام‌های «اینجا هیچ خیابانی بی‌طرف نیست»، «شب باش اما کسی را سیاه نکن» و «با صدای بلند به تو فکر می‌کنم» که از اینها اولی نامزد جایزه کتاب سال شعر ایران- خبرنگاران شده بود. او دو کتاب گفت‌وگو هم درباره شعر دارد؛ یکی «شعر و شاعری در ایران باستان و میانه» که گفت‌وگویی است با دکتر ابوالقاسم اسماعیل‌پور و دیگری «فنون شاعری» گفت‌وگویش با شمس لنگرودی است. گل‌محمدی دبیر گروه جامعه‌شناسی ادبیات در انجمن جامعه‌شناسی ایران است.

زن‌ها از دوست داشته شدن خسته نمی‌شوند» پوریا گل محمدی

‌با توجه به فعالیت شما به عنوان دبیر در گروه جامعه‌شناسی ادبیات؛ جامعه‌شناسی ادبیات با جامعه‌شناسی در ادبیات چه تفاوت‌هایی با هم دارند؟
«جامعه‌شناسی ادبیات» و «جامعه‌شناسی در ادبیات» را نباید با هم اشتباه بگیریم. البته ما در جامعه‌شناسی ادبیات با هر دو کار داریم. جامعه‌شناسی در ادبیات به مسائل مطرح شده اجتماعی در اثر ادبی می‌پردازد. مثلا اعتیاد، سرقت، خودکشی، پرخاشگری، زن‌آزاری، آزادی و نکات دیگر. به نوعی با محتوای کتاب‌ها کار داریم. در جامعه‌شناسی ادبیات ما به وضعیت ادبیات در جامعه می‌پردازیم مانند تولید لوازم چاپ، وضعیت چاپ، پخش، فروش، اقتصاد نویسنده و ناشر و با نوعی کمیت تولیدات ادبی کار داریم. ادبیات به صورت خواسته یا ناخواسته همیشه به مسائل جامعه پرداخته و جامعه به خصوص جامعه ایران در طول تاریخ تحت تاثیر متقابل ادبیات و جامعه در شعر بوده است.

‌ارتباط ادبیات و جامعه‌شناسی را در جامعه چطور می‌بینید؟
واقعیت این است که بخش زیادی از اهالی ادبیات به خصوص دانشجویان و نویسندگان خلاق از جایگاه و نقش جامعه‌شناسی در ادبیات آگاهی لازم را ندارند. این موضوع در اهالی جامعه‌شناسی هم دیده می‌شود. ادبیات ایران به خصوص شعر تا پیش از مشروطه متعلق به قصرها و افراد خاص بود و کمتر به مسائل اجتماعی به شکل روز می‌پرداخت. آنچه دیده می‌شود مسائل دینی، عرفانی، پند و اندرز، مدح شاهان، وصف طبیعت، سخن از احساسات و عشق است. اما بعد از مشروطه ادبیات از کاخ‌ها بیرون آمد و در میان عموم مردم رواج پیدا کرد. شاعران از زبان فاخر دور و به زبان عامه نزدیک شدند و بیان مسائل اجتماعی در شعر گسترش پیدا کرد. البته این نیاز زمان بود و شعر راهی روزنامه‌ها شد. تغییر ذهن شاعران محصول تغییرات اجتماعى - سیاسى ایران دوره مشروطه بود. تقریبا با سه شاعر گروه در این زمان روبه‌رو هستیم. گروه اول سنتی هستند و سعی دارند با همان زبان و قالب گذشته شعر بگویند. گروه دوم میانه‌رو هستند که سعی می‌کنند با قالب سنتی به بیان مسائل روز جامعه بپردازند مانند: ادیب‌الممالک فراهانی و بهار. گروه سوم سعی دارد با قالب‌های جدید به بیان مسائل روز بپردازد مانند: میرزاده عشقی، نسیم شمال و عارف. ما در این دوره با «شعر گزارشی» روبه‌رو هستیم که محصول شاعر-خبرنگاران است. در این شعر مسائل جامعه به صورت گزارشی موزون مطرح و در روزنامه‌ها و نشریات منتشر می‌شود. فراموش نکنیم که ادبیات اجتماعی مشروطه ریشه در آزادیخواهی مردم و موضوع آزادیخواهی نقش کلیدی در تغییرات و تحولات دارد.

‌کدام شاعران معاصر بیشتر به مسائل اجتماعی در شعرشان می‌پردازند؟
مسائل اجتماعی در شعر فروغ و شاملو بسیار به‌روز و فراوان است. من فروغ را یک شاعر اجتماعی و شهری می‌دانم. به اندازه‌ای که مسائل جامعه شهری در شعر فروغ است در شعر دیگران نیست.

‌به شعر خود شما بپردازیم. در شعر شما ما با مسائل اجتماعی در لایه‌هایی عاشقانه و نمادین روبه‌رو هستیم. جامعه و مسائل آن در شعر شما چه جایگاهی دارند؟
من بدون توجه به جامعه معاصر خودم نمی‌توانم شعر بگویم. اگر آزادی داشته باشم مستقیم حرفم را می‌زنم و اگر نداشته باشم از نمادها و نشانه‌ها استفاده می‌کنم. جامعه و وقایع آن تاثیر زیادی در من و شعر من دارند. مدام تلاش می‌کنم با شعرم در توسعه پایدار جامعه نقش داشته باشم. سعی می‌کنم از زبان پیچیده دوری کنم و مسائل اجتماعی خودم را با زبان ساده شاعرانه بیان و به قول قدیمی‌ها از سهل ممتنع استفاده کنم. در شعر به مسائلی توجه دارم که مساله روز جامعه و کشور خودم و جهان باشد. من به خوبی می‌دانم که شعر نباید تنها مصرف داخلی داشته باشد و محدوده‌ای کوچک را پوشش دهد، بر همین اساس مسائل جامعه جهانی و به خصوص کشورهای همسایه را همیشه درنظر دارم و در شعر بیان کرده‌ام. ما در بسیاری از دردها مشترک هستیم، به خصوص با کشور افغانستان. «در عراق جنگ است/ در سوریه جنگ است/ در افغانستان جنگ است/ جهان همه با هم در جنگ هستند/ اما من با تو در صلح به سر می‌برم/ تنها با خودم می‌جنگم/ دوست نداشتنت را هم دوست دارم، اینجا خاورمیانه است/ هر کشوری را بغل می‌کنم/ یک نفر خودش را در من منفجر می‌کند»

در مجموعه شعر تازه «زن‌ها از دوست داشته شدن خسته نمی‌شوند» دنبال چه هستید؟
این مجموعه ادامه شعرهای قبلی من است با پختگی بیشتر و قالب آزاد. اتفاقاتی در این مجموعه افتاده که منتقدان باید آن را بیان کنند و من منتظرم تا ببینم نظر مخاطبان و منتقدان چیست. به‌طور کلی سعی کرده‌ام موضوعات اجتماعی، سیاسی و عاشقانه جهان امروز را در شکلی مستقیم و گاه لایه‌های نمادین بیان کنم. من هدفم گفتن شعر توسعه یافته است، شعری که همه جوانب ساختاری و محتوایی را به شکلی متوازن درنظر بگیرد. برای رسیدن به یک شعر توسعه یافته نیاز به آزادی است و آزادی برای من به عنوان شاعر بسیار مهم و کلیدی است. «شاعر که نباشد/ حرف‌های زیادی نگفته می‌ماند/ حرف‌هایی مثل آزادی/ حرف‌هایی مثل دوستت دارم/ حرف‌هایی مثل دلم برایت تنگ است/ دنیا بدون شاعر/ با گلوله حرف می‌زند/ در خیابان‌هایش تانک راه می‌رود»

عشق در مسائل سیاسی و اجتماعی شعر شما چه جایگاهی دارد؟
عشق علاوه بر اینکه دارای استقلال است و جایگاه خودش را دارد، می‌تواند مانند جاذبه عمل کند و مخاطب را به سمت شعر بکشد و مسائل دردآور اجتماعی را به شکلی قابل تحمل‌تر به تصویر بکشد. آسیب‌های اجتماعی مانند قتل، خودکشی، مهاجرت، دزدی، تکدی‌گری، زن‌آزاری، کودک‌آزاری و فقر همگی تصاویر تلخ هستند و دردآور. نمی‌توان مدام از این مسائل حرف زد و توقع داشت همه مردم هم مدام به این حرف‌ها گوش کنند. این مسائل باید در قالب هنری و حرفه‌ای بیان شود. به نظر من چاشنی عشق و دوست داشتن می‌تواند این داروی تلخ را به خورد جامعه بدهد و سلامتی افراد را تضمین کند. عشق امید به زندگی را در بدترین شرایط افزایش می‌دهد «همیشه پس از جنگ/ کودکانی متولد می‌شوند/ که عاشقانه‌تر زندگی می‌کنند». ترکیب عشق و مسائل اجتماعی و سیاست در شعر تاثیر بیشتر و موفق‌تری بر مخاطب دارد. البته این کار خیلی هم ساده نیست و این ترکیب باید متناسب و متوازن باشد تا باعث گمراهی جامعه و مخاطب نشود ما نباید درد و رنج را آنقدر زیبا و دوست داشتنی به تصویر بکشیم که مخاطب داشتن آسیب و درد را افتخار و خوشبختی تصور کند یا مردم به جای آنکه به حل درد و آسیب توجه کنند به گفتن به‌به و چه‌چه اکتفا کنند و فقط شعر را ببینند و ذهن‌شان از نیاز جامعه به حل معضل و مشکل دور شود. شعر باید توسعه یافته باشد و جامعه را به سمت توسعه پایدار ببرد. اتفاقا این روزها در گروه جامعه‌شناسی ادبیات انجمن جامعه‌شناسی ادبیات به همراه دکتر «مهرداد ناظری»، دکتر «امیر بختیاری» و جمعی از دوستان در حال گفت‌وگو در مورد «ادبیات توسعه‌گرا» هستیم. شعر و ادبیات توسعه‌گرا باید خودش را از خرافات و جهل و نادانی نجات دهد و شاعرش اندیشمندانه حرف بزند.

‌و حرف آخر اینکه شاعر امروز برای بهتر نوشتن چه کارهایی باید بکند؟
اگر شاعر بخواهد موفق شود باید علاوه بر آینده‌نگری، شاعر معاصر عصر خودش باشد. ما امروز در شهرها زندگی می‌کنیم و زندگی امروز و نیازهای امروز ما با گذشته فرق دارد. امروز زبان و کلمات خودش را می‌خواهد. شاعر امروز باید با زبان روز خودش حرف بزند و براساس دنیایی که زندگی می‌کند، اندیشه کند و بنویسد.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...