این قلعه در یادم می‌ماند | ایبنا


شاید دژ زیرزمینی جَم، پادشاه افسانه‌ای شاهنامه و قهرمان ایزدی اوستا یکی از قدیمی‌ترین قلعه‌هایی باشد که در ادبیات فارسی به آن اشاره شده است. جز آن، قلعه‌هایی چون قلعه دیو سفید، قلعه ضحاک، بهمن دژ و بعدتر قلعه‌هایی چون فلک‌الافلاک و قلعه بابک بخش غیرقابل‌انکاری از ادبیات ما هستند. مکان‌هایی که دیگر تنها یک مکان صرف نیستند و می‌توان گفت شخصیتی داستانی پیدا کرده‌اند.

احمد حسن‌زاده  مجموعه داستان مستر جیکاک

این قلعه‌ها که داستان‌شان با افسانه‌های خدایان و حکایات جن و پری درهم آمیخته است مکان‌هایی هستند برای ظهور ادیان نو، تغییر مسیر تاریخ و البته خلق داستان‌هایی از قهرمانی‌ها و حماسه‌ها، عشق‌ها و تراژدی‌ها. مکان‌هایی رازآلود که حتی امروز هم می‌توانند بستر مناسبی برای خلق یک داستان باشند. شبیه به آنچه احمد حسن‌زاده در مجموعه داستان «مِستر جیکاک» کرده است. خلق شش داستان مستقل که گرچه به لحاظ زمانی فاصله بسیاری باهم دارند؛ اما در مکان با یکدیگر مشترک‌اند.

قلعه که در تمام روایات این کتاب مکانی است نیمه متروکه و البته مشرف‌ به آبادی، نقشی کلیدی در تمامی این داستان‌ها بازی می‌کند. در داستان «مستر جیکاک» جایی است که جاسوس‌های هیتلر در آن خانه کرده‌اند و از آنجا اطلاعات را برای ارتش نازی مخابره می‌کنند، در داستان «طلوع» مکانی است که شخصیت آقابابا در آنجا شکل‌ گرفته است و در چهار داستان انتهایی خانه‌ی اجنه است و کااسد.

جز قلعه که نقطه اشتراک تمامی این داستان‌هاست، چهار داستان آخر با نام‌های منتظران، کودکان در خاک، دالو و قلعه در قصه و شخصیت‌ها نیز با یکدیگر مشترک‌اند؛ به‌طوری‌که سرنوشت بیجان و گل‌افروز زنان داستان منتظران در داستان کودکان در خاک مشخص می‌شود و سرانجام مرد داستان منتظران شیرخان را باید در داستان قلعه جست‌وجو کرد. دالو پریوش زن مرموزی که در همان ابتدای داستان منتظران پایان نحس زندگی بیجان و گل‌افروز را پیش‌بینی می‌کند شخصیت اصلی داستان دالوست و در داستان کودکان در خاک نیز نقشی اساسی دارد.

اما فارغ از تمامی این اشتراکات که خواننده را مجذوب خود می‌کند و او را در فضای داستان نگه می‌دارد، این شش داستان در لحن و درون‌مایه و راوی کاملاً با یکدیگر متفاوت‌اند. داستان مستر جیکاک واگویه‌ای درونی است. نام این داستان برگرفته از نام میجر جیکاک مأمور سازمان اطلاعاتی انتلیجنت سرویس انگلیس است که سال‌ها در مناطق جنوبی ایران به فعالیت مشغول بوده است. این داستان که از 9 بخش تشکیل‌ شده است فضایی سوررئال دارد. اَمونی شخصیت چندلایه داستان با لحنی شعرگونه داستان زندگی‌اش را روایت می‌کند و کم‌کم پرده از لایه‌های متفاوت شخصیتش برمی‌دارد. او که در ابتدا شخصیت نوکرمآبی دارد با پیش رفتن داستان خواننده را غافلگیر می‌کند و خودش را در ذهن او جاودانه می‌کند.

«طلوع» دومین داستان این مجموعه از چندمنظر قابل‌تأمل است؛ یکی روایت واقعه طلوع که در سال 1327 در منطقه بویراحمد و در قریه‌ای موسوم به مزدک اتفاق افتاده است. این داستان که به لحاظ تاریخی صحت دارد برگرفته از داستان ظهور و سقوط فرقه طلوعی یا سروشی است که دارای مناسک خاص در شیوه زندگی مانند غذا خوردن و اجرای مراسم مخصوص به خود، همراه با اوراد خاصی بوده است. دومین نکته قابل‌تأمل در خصوص این داستان استفاده از شیوه چندصدایی یا پلی فنی است. این داستان توسط پنج راوی مختلف و به کمک یک گزارش و یک نامه نقل می‌شود. زیبایی این شیوه در آن است که هرکدام از این منِ راوی‌ها خود به‌نوعی درگیر این داستان هستند و آن را از منظری متفاوت روایت می‌کنند.

«منتظران» که می‌توان گفت زنانه‌ترین داستان این مجموعه است زاویه‌دید دانای کل محدود به یک ذهن دارد و به مصائب و مشکلات زندگی زنان در یک اجتماع عقب‌افتاده می‌پردازد. از اینجا تا انتهای این مجموعه، نویسنده دیالوگ‌ها را به‌صورت کاملاً شکسته می‌نویسد. استفاده از کلمات محلی جنوبی گرچه خوانش این دیالوگ‌ها را کمی سخت می‌کند؛ اما تأثیر به‌سزایی در خلق فضای این داستان‌ها دارد.

خوبیار و کیومرث شاهدان پایان تلخ زنان داستان منتظران در داستان کودکان در خاک جان می‌گیرند و بازیگوشانه در فضای داستانی آبادی حرکت می‌کنند و با نگاه کودکانه‌شان به جهان، فضای داستانی متفاوتی خلق می‌کنند. این داستان و البته دالو که کوتاه‌ترین داستان این مجموعه است، راوی سوم شخص دارند. در این دو داستان است که قلعه ماهیتی ترسناک و البته افسانه‌ای به خود می‌گیرد و لانه‌ی دیو نامیده می‌شود و در تقابل با باغ سیب روستا قرار می‌گیرد.

و سرانجام آخرین داستان این مجموعه که «قلعه» نامیده می‌شود نامه‌ای است از معلم روستا به کااسد مرد دیوانه ساکن قلعه. مردی که با ارواح و اجنه زندگی می‌کند و شخصیتی پیچیده دارد. کااسد نیز شبیه به باقی شخصیت‌های این مجموعه، شبیه به بیجان، اَمونی، آقابابا و دالو در ذهن خواننده حک می‌شود و اثری عمیق از خود بر جای می‌گذارد. این داستان که به کمک تکنیک فلاش‌بک روایت می‌شود درنهایت تکلیف تمامی شخصیت‌هایی را که در سه داستان قبلی معرفی‌شده‌اند مشخص می‌کند.

استفاده از توصیفات بکر و خیال‌انگیز و زبان و نثر ادبی پالوده از دیگر نکات قابل‌ذکر در خصوص این اثر است. «مستر جیکاک» که از سوی نشر نیماژ منتشرشده، نخستین مجموعه داستان احمد حسن‌زاده است. این اثر در سال 1395 برنده کتاب سال جایزه ادبی هفت‌اقلیم شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...