استحاله‌های انسان معاصر | اعتماد


رسول رضایی در مجموعه «ای رنج از تو ممنونم» رویکردی مدرن به زبان دارد. به عنوان دانای کل و با تک‌گویی، حس‌های درونی را به تصویر می‌کشد.
«در سطر نخست/ گوشم را می‌بُرم/ تنم سال‌هاست در رهن زجر است/ و در ماهیچه‌هام خون ماسیده/ روایت افسردگی/ تزریق می‌شود در اندام‌هام/ چاقوها را بالا می‌آورم/ در کبودی خانه پهلو گرفته‌اند اجساد اشیا/ در حالی که/ پارلمانی از عزا در آرواره‌ام برپاست/ ایستاده‌ام بر سریر تابوت/ و شکل ابری کارکشته می‌گریم/ می‌پذیرم فوت شده‌ام/ و روزنامه در تیتر اول، مردنم را نفیر می‌کشد/ برمی‌خیزم به احترام چراغ‌ها/ و در سطر میانی/ گوش دیگرم را می‌بُرم (شعرِ«روایت افسردگی»)

رسول رضایی ای رنج از تو ممنونم»

در این تناسب و تناظرها هر شعری چندین بند دارد. روایت‌های توصیفی و جزیی‌نگری سرشار از کشف و شهود است. در معنامحوری هم ساختار در خدمت مفاهیم متنوع می‌باشد. در این جهت نوعی ارتباط حسی ـ مفهومی بین سطور برقرار است.
«از شیار استخوان‌هام/ صدای زنی بلند می‌شود/ زندگی/ پیاز پوسیده‌ای بیش نبود! بود؟/ کنار زدم لایه اول را/ سیاهی بود/ کنار زدم لایه بعدی را/ سیاهی بود/ لایه بعدی، سیاهی/ سیاهی...» (شعر ِ«زهرا»)

در رویکردهای مختلط ذیل قرابت‌های تصویری شکل می‌گیرد. کلمه «زن» به عنوان محبوب، معشوق، مادر، زمین، وطن... مورد تاویل قرار گرفته است.

شاعر با زبان فرامتنی، وضعیتی تراژیک می‌آفریند، با رویکردهای اقتباسی، رویکردهای تاریخی، رویکردهای جغرافیایی، موقعیت‌های مختلفی از وضعیت زن معاصر را شکل می‌دهد. رویکردهای زنانه: شاعر با کلمه «زن» مفاهیم بشری را به چالش می‌کشد، اضطراب و اندوه را به نمایش می‌گذارد و به ظرافت و لطافت‌های ساختاری توجه دارد. گاه فراتر از زنانگی می‌اندیشد، به تن و اندام‌وارگی از زوایای مختلف می‌پردازد. بخشی از اندام‌های زنانه را توصیف می‌کند. در اشعار واژه‌هایی نظیر استخوان، دهان، سینه، دست، پا، دندان، لب، گوش، ماهیچه، خون، گیس، مو، مفصل، معده، پوست، نخاع، قلب، اسکلت، گلو، شانه، انگشت، چهره، ناخن، حنجره، دنده، مفاصل، ترقوه، عضلات، ساق، پهلو، پیکر، نعش، بطن، پلک، مغز، عصب، جمجمه، شقیقه، گونه و... به تناوب تکرار می‌شوند. در آشنایی‌زدایی (غریبه‌سازی) ظرفیت زبان با ظرافت‌های زنانگی همراه است. در این بین الفاظ «سر، گلو، دهان، دست...» با بیشترین بسامد تکرار شده‌اند:
«یک دهان بود و یک بینی/ سری نبود اما/ دو گوش بود و دو چشم/ سری نبود اما (شعر «اردوگاه رنج»)

شاعر/ راوی نگاه دگرگونه‌ای به زن دارد. به نظرگاه شطح‌گونه‌ای به آن پرداخته است. گاه دامن پُرمِهری دارد، گاه بی‌حوصله است. بارها کشته می‌شود و دوباره زنده می‌شود. با اشاره به زن و مصائبش مخاطب را به چراها و چگونگی‌ها می‌برد. جهان رازآلود و نامکشوفی را به نمایش می‌گذارد و با گزاره‌های فرامتنی روایت‌های زنانه را ترسیم می‌کند. همه ارجاع‌ها و اشاره‌ها به زن ختم می‌شود. تاثیرپذیری از رخدادها و اتفاق‌ها در آفریده‌های مختلف بازنمود بارز دارد. در این حالت هر زنی معنا و مفهومی با خود حمل می‌کند. مخاطب آگاه اشاره‌ها و ارجاعات را می‌گیرد. زن بارها در اشیا جان می‌گیرد و کشته می‌شود، در مراسم سوگ، می‌خواند و جان می‌دهد. در مشابهت‌های ساختاری حضور زن جنجالی است.

در انگاره‌های هستی‌مند، زن تداعی‌گر معناهای ضد و نقیض است، هم‌چنان که مضامینی نظیر «زن، زندگی، زایندگی» در لایه‌های پنهان معنایی نهفته است.در رویکردهای غنایی، شاعر وضعیت تراژیک زن را تصویر می‌کند. به احساسات نازک و لطیف دقت دارد. در نگاه نخست شگردهای متنوعی برای غافلگیری مخاطب ترسیم می‌کند. از مناظر مختلف به رخدادها چشم دوخته است. با زبان روایی مضمون‌های دور و نزدیک را بازنمایی می‌کند. با جزیی‌گویی، جانِ تازه‌ای در کالبد کلمات دمیده می‌شود: (ما نخستین بوسه انسانیم/ نخستین گناه/ نخستین زخم/ ما نخستین انسان را کشته‌ایم) شعرِ«سماجت سوگواری» ساختار شعر در محور مونولوگ‌گویی یا تک‌گویی درونی است. شکوه و گلایه، فراق و جدایی در فضای زن و زنانگی است. در این وضعیت لحن کلام غنایی (لیریک) جاذبه‌مند است. کلمه «زن» بر کلیت اشعار سایه انداخته است. لحظه‌های عاشقانه از نگاه مردانه به تصویر درآمده است و ساختار فرمیک را با مضامین متفاوت روبرو کرده است.در مجموعه «ای رنج از تو ممنونم» زن در موقعیت‌های متفاوتی تصویر شده است. از قراردادهای اجتماعی عدول می‌کند، شخصیتی تاریک و پیچیده دارد. به واسطه عشق، از گذشته به سوی آینده حرکت می‌کند. اگر عشق یک تجربه‌ خصوصی باشد در جغرافیای خاصی هم توصیف شده است، اما اگر عشق عمومی باشد، تجربه‌های مختلف دیگری هم به نمایش درآمده است. در تکرار صدای خوانندگان به «لرزم لرزانه» آهنگی از ناصر رزازی، «آتش در نیستان» آهنگی از شهرام ناظری، «مرغ سحر» آهنگی از محمدرضا شجریان و... اشاره دارد، در تکرار جغرافیا به مناطق کردنشین ایلام و کردستان، در تکرار نویسندگان کرد به بختیار علی، در تکرار اقتباس‌های ادبی به زنِ اثیری در «بوف کور»، در تکرار عزا به سوگواری «شین» و «مور» در مناطق کردنشین و... مواردی از این اشارات و ارجاعات که در اشعار به وفور آمده است.

در رویکردهای بینامتنی، رسول رضایی طرحی نو در فضای شعر زنانه انداخته است. بیشتر تمرکزش روی کلمه «زن» است. هر جایی عنوانی از زن را می‌بیند، زنان دیگری را احضار می‌کند. به واسطه ارجاعات ضمنی به مفاهیم دیگری نقب می‌زند. این شیوه زنانه‌‌نویسی، پشتوانه‌ای از فرهنگ، تاریخ، اسطوره و... را دربر دارد. آن‌چنان که بینامتنیت نوعی باز آفرینی دوباره از فرهنگ و آیین است. طوری که هر سطری متاثر از متن‌هایی اتفاق افتاده است.٭ تصاویر دور از ذهن در کلمه زن حلول می‌کنند. در اشاره‌ها (تلمیحات از آیه‌های کتاب آسمانی، اسطوره و کهن‌الگویی و...) نشانه‌ها و مفاهیم تازه‌ای متجلی است. زن اثیری، زن واقعی، زن معمولی، زن عاشق ... گویا همه این زن‌ها به صورت دست‌جمعی در زنی دلخواه دیده شده‌اند. با ارجاع ضمنی به یاد زن اثیری در «بوف کور» صادق هدایت می‌افتد که هر لحظه از سطح اشیا خود را نشان می‌دهد:

«ای رنج از تو ممنونم/ ‌ای جراحت مطیع/ او یک زن نبود/ چندین زن بود در یک بدن» (شعر «جراحت مطیع»)
یا در غزلی از حافظ زن را دیده است:
«قرن هشت هجری، در غزلی از حافظ دیدم‌ات/ زیر یک تاک/ زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم» (شعر«زمهریر»)
به دوره آدم ابوالبشر هم نقبی آیینی می‌زند:
«برمی‌گردم به جلو/ حیرانم/ به شکل اولین مردی که به زن فکر می‌کرد» (شعرِ «زن معاصر»)

رضایی برای فهم بیشتر به تاریخ زن روی می‌آورد، تا حقیقت بیشتری را کشف کند. به‌طوری که در عاشقانه‌های معاصر شاخص‌های تعریف‌شده‌ای دارد: (تنهایی/ این زن زیبای سی ساله/ زخمی است/ که سال‌ها در سینه پنهان کرده‌ام» (شعرِ «رنج بومی»)
گاه زنی معمولی و در دسترس به تصویر می‌آید، گاه زنی برای شفابخشی ستایش می‌شود. هم‌چنان که راوی روایتی پُر فراز و نشیب از احساسات و ادراکات زنانه دارد؛ با این نظرگاه شیوه تفکری تازه‌ای را بنیان نهاده است:
«به زن‌های مختلفی نامه نوشته‌ام با امضاهای متفاوت/ شاید یکی از آنها تو باشی» (شعر «جراحت مطیع»)

البته در برخی سطور رویکردی اِروتیک هم به زن دارد:
«چهار حرف دارد نام کوچک تو/ چهار حرف عظیم/ با چهار دست تو را در آغوش می‌کشم/ با چهار لب تو را می‌بوسم/ و با چهار حرف/ پیوسته می‌میرم و زنده می‌شوم» (شعر «زهرا»)
در این وضعیت جاودانگی زن به نمایش گذاشته می‌شود. زندگی هر زنی در زن دیگری شروع می‌شود. به این طریق یک جهان حسی- عاطفی به نمایش گذاشته شده است.

رویکردهای اشیا
شاعر رویکرد صریحی به اشیا و پدیده‌های پیرامون دارد. در این حالت اشیا به هیات انسان در می‌آیند.
در برخی اشعار چند وجهی، لایه تشخیص بیشتر به اشیا داده شده است. در این هم‌بستگی آدمی لا‌به‌لای اشیا محاصره شده است و گاه مورد هجوم اشیا قرار می‌گیرد. کلماتی نظیر چاقو، چراغ، میخ، دشنه، ناقوس، باروت، کابینت، دمپایی، کبریت، رادیو، گلوله، تپانچه، لوله، سنگ، ساتور، مانیتور، کوکتل‌مولوتوف، نخ، سوزن، تیغه، سینک، دوربین، کاناپه، کتاب، میز، دیوار، شلنگ، سفیدآب، هفت‌تیر، سوهان، صابون، کمد، لباس، ظرف، متادون و... روح شاعرانگی را ترسیم می‌کنند.

در این بین کلیدواژه‌هایی نظیر «چاقو، گلوله» در بسامد بیشتری تکرار شده‌اند:
«شلیک شد از سرم گلوله‌ای/ روز به شکلِ مزخرفی زیبا بود/ به شکلِ مزخرفی روی طناب پهن شده بود آفتاب» (شعر «مستند ابزورد»)
تناظر و تقارن به تصاویر معنا و مفهوم می‌بخشند. هم‌چنان که آرایه تشخیص برجستگی‌های ساختاری را به همراه دارد. علاوه بر تکرار، برخی اشعار بافتی استعاری و نمادین دارند. آن‌چنان که شطح‌خوانی در آشنایی‌زدایی‌های زبانی بازنمود بارز دارد:
«سرم را می‌شویم، از دست می‌رود/ دست‌هایم را می‌شویم، از دست می‌روند/ پاهایم را می‌شویم، از دست می‌روند/ ....» [...]
قطعه ـ شعرهای طرح‌واره‌ای، منعکس‌کننده فشردگی کلامند. اگرچه ناخودآگاه در آنها نقش دارد، اما تخیل چندوجهی بر ابهام آن افزوده است. در این جهت قطعه‌نویسی در ساختار روایی برانگیزاننده است، هم‌چنان که پایان‌بندی‌های جذاب بر وجوه زبانی افزوده است.

* ژولیا کریستوا عقیده دارد: «در بینامتنیت هر متنی متاثر از متون پیش از خود است.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...